• دریا طاقبازغنوده است
• بر شانه های برهنه اش
• زبانه ی قیقاچ آتش است،
• خواب می بیند:
• «ساقه های بلند گندم
• که با وزش نسیم
• خم و راست می شوند،
• دانه های کبودی
• که بر خاک افتاده اند
• و باد
• تصویر مبهمی
• از اندام گیاهی را
• در شنزاری می لرزاند
• و چمنزارهای خواب آلوده
• که در حضور ماه
• لگدمال می شوند.»
• هنگامه ی طوفان است
• پچ پج سپیدارها را
• که خواهد شنید؟
• دریا
• به پهلو می غلتد
• خواب می بیند
• که پنجره ای
• رو به ساحل گشوده می شود:
• «آهنگ پرشتاب موج ها را می شنوم
• احساس می کنم
• که روشنایی
• در همین نزدیکی است.»
• دریا طاقباز غنوده است
• و سینه ی ارغوانی اش
• در شعله سپیده دمان
• می سوزد!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر