۱۳۹۰ بهمن ۲۵, سه‌شنبه

تمرین تفکر مفهومی (29)

شین میم شین

سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی ، ص 88 ـ 89)
حقیقت سرائی است، آراسته
هوا و هوس، گرد برخاسته

نبینی که جائی که برخاست گر
نبیند نظر، گرچه بینا ست فرد؟


• ما این شعر را از زاویه ای دیگر مورد بررسی قرار دادیم و اکنون نظری دیگر بر آن می اندازیم:

• معنی تحت اللفظی شعر از قرار زیر است:
• هوا و هوس به گرد برخاسته می ماند و حقیقت به سرائی آراسته.
• اگر گرد و خاک برپا باشد، سرا دیده نخواهد شد، اگرچه فرد مورد نظر بینا باشد و نه نابینا.

• اگر منظور شیخ شیراز از گرد و غبار، ثروت مادی و غرقه شدن ثروتمند در هوا و هوس و عیش و نوش باشد، حق به نحوی از انحا با او خواهد بود:
• موقعیت طبقاتی انسان ها و به زبان فلسفی، وجود اجتماعی انسان ها ـ در تحلیل نهائی ـ تعیین کننده شعور اجتماعی آنها ست!

• تعلق طبقاتی به اقشار و طبقات انگل و ثروتمند مانع شناخت درست حقیقت می شود.


• اینکه علمای سرشناسی به وارونه بینی حقایق اجتماعی می رسند، در وهله اول نه به دلیل کم هوشی و کودنی آنها، بلکه به علت وابستگی طبقاتی آنها ست.

• سعدی در دو بیت فوق، دیالک تیک لذت و ریاضت را به شکل دیالک تیک هوا و هوس و بیگانگی با حقیقت بسط و تعمیم می دهد.
• این به معنی تأیید دیالک تیک ریاضت و حقیقت است:
• این بدان معنی است که توده های مولد و زحمتکش بیشتر از طبقات انگل و استثمارگر قادر به کشف حقیقت اند.

• تئوری شناخت ارتجاعی حافظ ـ به عنوان مثال ـ قبل از همه احتمالا علت طبقاتی دارد.
• او اصلا نمی خواهد که کسی به حقیقت چیزها، پدیده ها و سیستم ها دست یابد.
• او حقیقت را سر و راز و معمائی تصور می کند که باید بوسیله عالم اسرار غیبی، عقل کل و غیره از طریق هاتف و سروش و غیره و غیره به گوش دردانه های راز دار و محرم اسرار برسد.
• برای کسب لیاقت دریافت پیغام سروش باید خرد اندیشنده را تار و مار کرد و مست و لایعقل به عربده کشی برخاست:

حافظ
آن کس است اهل بشارت، که اشارت داند
نکته ها هست بسی، محرم اسرار کجا ست؟

ما نه رندان ریائیم و حریفان نفاق

آن که او عالم سر است، بدین حال گوا ست

• اما صرفنظر از این حقیقت امر، هسته معقولی در دیالک تیک ریاضت و حقیقت سعدی وجود دارد.

• سعدی نباید بدون تعمق و تأمل طولانی به چنین دیالک تیکی رسیده باشد.

• کشف حقیقت در جامعه طبقاتی واقعا هم از هفت خوان رستم می گذرد.

• ما ششصد سال بعد در کشف تاریخساز مارکس و انگلس، تحت عنوان «درک ماتریالیستی تاریخ»، با فرمولبندی علمی و دقیق این دیالک تیک سعدی، برخورد خواهیم کرد:

• وجود اجتماعی، در تحلیل نهائی، تعیین کننده شعور اجتماعی است.

• حق، در تحلیل نهائی، با سعدی است:

• داشتن ثروت و دانستن
حقیقت در جامعه طبقاتی، مثل آب و آتش است!


• حقیقت و ثروت در جامعه طبقاتی نافی یکدیگرند.


• پیش شرط استثمار همنوعان خویش، جعل و تحریف حقیقت است.

• هرگز نمی توان هم طرفدار حقیقت بود و هم استثمارگر و ستمگر بود.

• حق با سعدی است.

• تنها کسی که چیزی جز زنجیرهای خود ندارد، هراسی از کشف و ابلاغ حقیقت ندارد.

• حقیقت زهر مهلکی برای ستمگران و استثمارگران است.

• حقیقت اما نه رازی در انحصار عالم الغیب، بلکه امری واقعی و عینی است، که در ذات واقعیت عینی در انتظار بنی آدم نشسته است، تا در روند کار و پیکار و پراتیک خلاق خویش، از پله های مفاهیم پایین رود، به ذات چیزها، پدیده ها و سیستم ها نفوذ کند و به کشف آن نایل آید.

• حقیقت انعکاس درست واقعیت عینی در ضمیر انسانی است.


حقیقت دیالک تیکی از نسبی و مطلق است.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر