شین میم شین
سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی ، ص 88 ـ 89)
حقیقت سرائی است، آراسته
هوا و هوس، گرد برخاسته
نبینی که جائی که برخاست گر
نبیند نظر، گرچه بینا ست فرد؟
سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی ، ص 88 ـ 89)
حقیقت سرائی است، آراسته
هوا و هوس، گرد برخاسته
نبینی که جائی که برخاست گر
نبیند نظر، گرچه بینا ست فرد؟
• ما این شعر را از زاویه ای دیگر مورد بررسی قرار دادیم و اکنون نظری دیگر بر آن می اندازیم:
• معنی تحت اللفظی شعر از قرار زیر است:
• هوا و هوس به گرد برخاسته می ماند و حقیقت به سرائی آراسته.
• اگر گرد و خاک برپا باشد، سرا دیده نخواهد شد، اگرچه فرد مورد نظر بینا باشد و نه نابینا.
• اگر منظور شیخ شیراز از گرد و غبار، ثروت مادی و غرقه شدن ثروتمند در هوا و هوس و عیش و نوش باشد، حق به نحوی از انحا با او خواهد بود:
• موقعیت طبقاتی انسان ها و به زبان فلسفی، وجود اجتماعی انسان ها ـ در تحلیل نهائی ـ تعیین کننده شعور اجتماعی آنها ست!
• تعلق طبقاتی به اقشار و طبقات انگل و ثروتمند مانع شناخت درست حقیقت می شود.
• اینکه علمای سرشناسی به وارونه بینی حقایق اجتماعی می رسند، در وهله اول نه به دلیل کم هوشی و کودنی آنها، بلکه به علت وابستگی طبقاتی آنها ست.
• سعدی در دو بیت فوق، دیالک تیک لذت و ریاضت را به شکل دیالک تیک هوا و هوس و بیگانگی با حقیقت بسط و تعمیم می دهد.
• این به معنی تأیید دیالک تیک ریاضت و حقیقت است:
• این بدان معنی است که توده های مولد و زحمتکش بیشتر از طبقات انگل و استثمارگر قادر به کشف حقیقت اند.
• تئوری شناخت ارتجاعی حافظ ـ به عنوان مثال ـ قبل از همه احتمالا علت طبقاتی دارد.
• او اصلا نمی خواهد که کسی به حقیقت چیزها، پدیده ها و سیستم ها دست یابد.
• او حقیقت را سر و راز و معمائی تصور می کند که باید بوسیله عالم اسرار غیبی، عقل کل و غیره از طریق هاتف و سروش و غیره و غیره به گوش دردانه های راز دار و محرم اسرار برسد.
• برای کسب لیاقت دریافت پیغام سروش باید خرد اندیشنده را تار و مار کرد و مست و لایعقل به عربده کشی برخاست:
حافظ
آن کس است اهل بشارت، که اشارت داند
نکته ها هست بسی، محرم اسرار کجا ست؟
ما نه رندان ریائیم و حریفان نفاق
آن که او عالم سر است، بدین حال گوا ست
آن کس است اهل بشارت، که اشارت داند
نکته ها هست بسی، محرم اسرار کجا ست؟
ما نه رندان ریائیم و حریفان نفاق
آن که او عالم سر است، بدین حال گوا ست
• اما صرفنظر از این حقیقت امر، هسته معقولی در دیالک تیک ریاضت و حقیقت سعدی وجود دارد.
• سعدی نباید بدون تعمق و تأمل طولانی به چنین دیالک تیکی رسیده باشد.
• کشف حقیقت در جامعه طبقاتی واقعا هم از هفت خوان رستم می گذرد.
• ما ششصد سال بعد در کشف تاریخساز مارکس و انگلس، تحت عنوان «درک ماتریالیستی تاریخ»، با فرمولبندی علمی و دقیق این دیالک تیک سعدی، برخورد خواهیم کرد:
• وجود اجتماعی، در تحلیل نهائی، تعیین کننده شعور اجتماعی است.
• حق، در تحلیل نهائی، با سعدی است:
• داشتن ثروت و دانستن حقیقت در جامعه طبقاتی، مثل آب و آتش است!
• حقیقت و ثروت در جامعه طبقاتی نافی یکدیگرند.
• پیش شرط استثمار همنوعان خویش، جعل و تحریف حقیقت است.
• هرگز نمی توان هم طرفدار حقیقت بود و هم استثمارگر و ستمگر بود.
• حق با سعدی است.
• تنها کسی که چیزی جز زنجیرهای خود ندارد، هراسی از کشف و ابلاغ حقیقت ندارد.
• حقیقت زهر مهلکی برای ستمگران و استثمارگران است.
• حقیقت اما نه رازی در انحصار عالم الغیب، بلکه امری واقعی و عینی است، که در ذات واقعیت عینی در انتظار بنی آدم نشسته است، تا در روند کار و پیکار و پراتیک خلاق خویش، از پله های مفاهیم پایین رود، به ذات چیزها، پدیده ها و سیستم ها نفوذ کند و به کشف آن نایل آید.
• حقیقت انعکاس درست واقعیت عینی در ضمیر انسانی است.
حقیقت دیالک تیکی از نسبی و مطلق است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر