شین میم شین
سعدی
(سعدی، گلستان، عبدالعظیم قریب، ص 158 ـ 160)
تا توانم، دلت به دست آرم
ور بیازاری ام، نیازارم
ادامه تحلیل
سعدی
(سعدی، گلستان، عبدالعظیم قریب، ص 158 ـ 160)
تا توانم، دلت به دست آرم
ور بیازاری ام، نیازارم
ادامه تحلیل
• سعدی در این حکم، از چند و چون تئوری عشق خود پرده برمی دارد:
• او فونکسیون عاشق و معشوق را پیشاپیش تعیین می کند:
• فونکسیون اول عاشق کذائی به دست آوردن دل دوست است!
• فونکسیون معشوق بطور بالقوه عاشق آزاری است.
• فونکسیون دوم عاشق، نشان ندادن واکنش نسبت به ستم از دست دوست است، تمکین به ستم از دست دوست!
فونکسیون معشوق
فونکسیون معشوق بطور بالقوه عاشق آزاری است.
فونکسیون معشوق بطور بالقوه عاشق آزاری است.
• طنز تلخ سعدی و بعدها حافظ همین است:
• وارونه سازی حقایق امور!
• دوست نامیدن دشمن!
• یار نامیدن غدار!
• دلبر نامیدن جلاد!
• ما قصد سوء ظن به کلاسیک های کشور خود نداریم، ولی از دیرباز می خواستیم بدانیم که این چه دوست و دلبر و معشوقی است که تشنه به خون عاشق است؟
سعدی
بیابمت که ببینم، کدام زهره و یارا؟
روم که بی تو نشینم، کدام صبر و جلادت؟
روم که بی تو نشینم، کدام صبر و جلادت؟
• دلم می خواهد که بیابمت و ببینمت!
• ولی نه زهره یافتن تو را دارم و نه یارای دیدن تو را.
• گاهی می خواهم که بروم و بی تو بنشینم.
• ولی نه نیروی رفتن دارم و نه صبر بی تو نشستن.
• دیالک تیک عاشق و دوست در این بیت سعدی با درایت خاصی، بروشنی تمام تشریح می شود:
• ما بهتر است که مفاهیم این بیت را مورد تحلیل قرار دهیم:
• «یافتن»، «دیدن»، «زهره یافتن»، «یارای دیدن»، «رفتن»، «بی یار نشستن»، «صبر»، «جلادت»
1
مفهوم «یافتن»
مفهوم «یافتن»
• از این مفهوم سعدی می توان دریافت که عاشق کذائی دوست کذائی را در دسترس خود ندارد، بلکه باید برود و پس از پرس و جو او را بیابد.
• این اما از دیالک تیک عاشق و دوست پرده برمی دارد:
• از تضاد دیالک تیکی میان عاشق و دوست!
• از نابرابری عاشق و دوست!
• از تفاوت و تضاد نیازهای عاشق و دوست!
• چرا؟
• برای اینکه ظاهرا عاشق بدون دوست نمی تواند آرام گیرد، ولی برای دوست، بود و نبود عاشق یکسان است.
2
مفاهیم «یافتن»، «دیدن»
مفاهیم «یافتن»، «دیدن»
• سعدی در این بیت، دیالک تیک وسیله و هدف را به شکل دیالک تیک یافتن و دیدن بسط و تعمیم می دهد.
• هدف عاشق از یافتن دوست کذائی، دیدن او ست.
1
مفهوم «زهره یافتن»
مفهوم «زهره یافتن»
• عاشق اما زهره یافتن دوست کذائی را ندارد.
• اکنون این سؤال مطرح می شود که این چه دوستی است که عاشق جسارت و جرئت یافتن او را در خود نمی بیند؟
• دیالک تیک عشق در فلسفه سعدی و حافظ همین است:
• عاشق حتی جسارت پرس و جو راجع به دوست و یافتن او را ندارد.
• وقتی ما از تضاد میان عاشق و دوست سخن می گوییم، منظورمان همین است:
• عاشق و دوست ظاهرا بلحاظ اجتماعی و احیانا طبقاتی برابر نیستند:
• انگار عمله ای می خواهد، دختر خانی را بیابد.
• با کدام حسارت و جرئت می تواند به قصر خان نزدیک شود، اگر هم نزدیک شد، از چه کسی می تواند پرس و جو کند؟
4
مفهوم «یارای دیدن»
مفهوم «یارای دیدن»
• ایکاش درد عاشق فقط یافتن می بود.
• اگر هم دوست را تصادفا و یا به هر مصیبتی بیابد، توان دیدنش را ندارد.
• این هم به نابرابری اجتماعی و احیانا طبقاتی میان عاشق و دوست دلالت دارد.
• و گرنه چرا باید توان دیدن دوست را نداشته باشد.
• پسیکولوگ ها (روانشناس ها) می توانند از عوارض روانی عشق و غیره داد سخن سر دهند.
• ولی خود آن عوارض روانی نه پدیده های اولین، بلکه ثانوی اند، نه علت، بلکه معلول اند و از شرایط مادی و عینی سرچشمه می گیرند.
5
مفهوم «رفتن»
مفهوم «رفتن»
• دیالک تیک عشق مورد نظر سعدی و حافظ با همین مفهوم نیز عیان می گردد:
• عاشق مرتب تصمیم می گیرد که قید این دوست عاشق آزار را بزند، ره خویش گیرد و برود.
• هیچ موجود زنده ای تن به ذلت نمی دهد.
• موجود زنده که سهل است، هیچ چیز جامدی نمی توان یافت که زیر فشار قرار دهی و واکنشی نشان ندهد.
• به قول خسرو روزبه ـ فیزیکدان سلحشور ـ کوبیدن مشت بر روی میز همان و درد گرفتن مشت همان!
• این بدان معنی است که میز نیروی وارده بر خود را به مشت کوبنده برمی گرداند، منعکس می کند.
• و گرنه دست نمی بایستی درد بگیرد.
• انعکاس یکی از خواص بنیادی چیزها ست.
• سعدی و حافظ تلاش دارند تا عاشق کذائی را به درجه نازلتر از اشیاء ساقط کنند.
• این چیزی جز آنتی هومانیسم نیست!
• این چیزی جز انسان ستیزی نیست!
• خردستیزی سعدی و بویژه حافظ پیش شرط لازم برای تئوری اجتماعی ارتجاعی آندو ست.
• خردستیزی و انسان ستیزی دو روی سکه واحدی اند، لازم و ملزوم یکدیگرند!
• همیشه چنین بوده و همچنان و هنوز چنین است!
• فاشیسم و فوندامنتالیسم قبل از قتل عام انسان ها به تخریب خرد پرداخته اند!
6
مفهوم «بی یار نشستن»
مفهوم «بی یار نشستن»
• استیصال و واماندگی عاشق کذائی با این مفهوم عریان می گردد.
• میان عاشق و دوست نه رابطه ای دوجانبه و متقابل، بلکه رابطه ای یکجانبه برقرار است.
• این رابطه واره را به زبان فلسفی وابستگی می نامند.
• این رابطه در دیالک تیک واره هیچ و همه چیز تبیین می یابد:
• عاشق هیچ و هیچکاره است، تفاله و زباله است و دوست همه چیز و همه کاره است.
• اگر عاشق قید دوست را بزند، محکوم به تنهائی مطلق می گردد.
• این رابطه برده و برده دار در جامعه ای با نیروهای مولده بسیار بسیار عقب مانده است و نه رابطه عاشق و معشوق.
• سعدی و حافظ آگاهانه و عمدا بدان نام عشق می نهند.
7
مفهوم «جلادت»
مفهوم «جلادت»
• عاشق برای ره خود گرفتن و رفتن، نیروی لازم را در خود نمی یابد.
• چرا؟
• اگر مفاهیم عاشق و معشوق را با مفاهیم بنده و بنده دار جایگزین سازیم، آنگاه می توانیم در یابیم که چرا عاشق (بنده) نیروی لازم برای گسستن زنجیرهای خود را ندارد.
• برای ایمانسیپاسیون، دیالک تیکی از اوبژکتیف ـ سوبژکتیف ضرورت مبرم دارد.
• بنده فقط زمانی می تواند خود را از قید و بند بندگی رها سازد که شرایط اوبژکتیف (عینی) و سوبژکتیف برای رهائی آماده باشند.
• بدون فراهم آمدن هر دو رهایی محال است.
• احتمالا به همین خاطر است که عاشق (بنده) جلادت لازم برای رفتن ندارد.
• سعدی و حافظ ظاهرا با دیالک تیک عشق مورد نظر خود، روانشناسی بنده ها و غلامان را تئوریزه می کنند.
8
مفهوم «صبر»
مفهوم «صبر»
• عاشق صبر و تحمل بی یار نشستن را در خود نمی بیند.
• او بلحاظ مادی و معنوی به معشوق کذائی وابسته است.
در تئوری عشق سعدی و حافظ، وابستگی عاشق به معشوق به وابستگی بنده به بنده دار و غلام به خواجه شباهت غریبی پیدا می کند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر