۱۳۹۰ اسفند ۷, یکشنبه

تمرین تفکر مفهومی (41)

شین میم شین

سعدی
با رعیت صلح کن وز جنگ خصم، ایمن نشین
زانکه شاهنشاه عادل را رعیت لشکر است

• سعدی در این حکم، دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک تیک شاهنشاه و رعیت بسط و تعمیم می دهد و استثنائا، اما به درستی، نقش تعیین کننده را از آن رعیت می داند.

• سعدی با این حکم، نه تنها دست خود را رو می کند، بلکه تئوری تثلیث «گله ـ شبان ـ گرگ» را باطل و بی اعتبار می سازد:

• در این حکم، گله (رعیت) لشکر شبان (شاهنشاه) قلمداد می شود و به حفظ امنیت شبان از گزند گرگ (خصم) موظف می گردد.

• بدین طریق، تئوری تثلیث سعدی واژگون می شود و به شکل تئوری «شبان ـ گله ـ گرگ» در می آید و ضمنا تضاد شبان و گرگ، یعنی تضاد شاه و دشمن به مثابه تضاد اصلی جامعه قلمداد می شود.

• یک همچو نظام اجتماعی ئی را همه طبقات ارتجاعی می توانند آرزو کنند، جامعه ای که توده بردگان برای دفاع از ملک و مال برده داران از روی جنازه خویش می گذرند، توده رعیت برای حفظ ملک و مال اشراف فئودال و دربار تا آخرین قطره، خون «کثیف» خود را نثار می کنند، طبقه کارگر برای حفظ امنیت سرمایه داران بانکی، تجاری، صنعتی، کشاورزی، نظامی و غیره دست به جانبازی داوطلبانه می زند، چرا که با دشمن و ضد دیالک تیکی خود به وحدت و همزیستی صلح آمیز رسیده است.


• صلح یکطرفه، عجیب و غریب، که فقط به نفع صاحبان زر و زور است.


• سعدی (و بعدها حافظ و امثالهم) همین آرزوی ارتجاعی را در غزلیات عاشقانه خود با بی شرمی خارق العاده ای تبلیغ می کنند و رابطه توده و شاه را تا درجه رابطه عاشق و معشوق مسخ و مخدوش می کنند.


بدین طریق، سلاطین و خوانین و قلدران به عنوان دوست، معشوق، دلبر و دلدارخلق جا زده می شوند و رابطه مبتنی بر استثمار و ستم به مثابه رابطه عاشقانه یکطرفه مسخ و مخدوش می شود و عشق با وابستگی، خفت و خواری و خودستیزی یکسان تلقی می شود.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر