۱۳۹۰ بهمن ۲۳, یکشنبه

سیری در تفکرات آقای بهرام خراسانی (1)

بزرگش نخوانند اهل خرد
که نام بزرگان به زشتی برد
بهرام خراسانی
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com


تحلیل واره ای از
میم نون


• این اولین مطلبی است که من از آقای بهرام خراسانی می خوانم.
• بدون داشتن کمترین پیشداوری، دلم می خواهد که با نظرات ایشان آشنا شوم.
• از این رو، برای اجتناب از خروج از موضوع و بحث انتزاعی، برخی مفاهیم و احکام ایشان را مورد تأمل قرار خواهم داد:

حکم اول
سخن بر سر حزب توده ایران و مصاحبه آقای فرج سرکوهی است که او نیز مانند کسانی دیگر با تحقیر انسانی نیک‌گهر چون زنده یاد احسان طبری راه دیرین ستیزی پارادایمیک با این حزب را، ادامه می‌دهد

• آقای خراسانی در لفافه دفاع از احسان طبری، به تبلیغ ایدئولوژی خویش می پردازند:
• ظاهرا بنظر ایشان، بنی بشر بطور لدنی و مادرزادی به دو طبقه اصلی تقسیم می شود:
• نیک گوهر
• بدگوهر

• نمایندگی کردن این موضع فکری عقب مانده به معنی بی اعتنائی به دستاوردهای هومانیسم، فلسفه روشنگری و بویژه فسفه کلاسیک آلمان است که انسان را تقسیم ناپذیر تلقی می کنند و طبقه بندی انسان به عالی و پست را محکوم می کنند.

• ما با این طرز طبقه بندی در آثار علما و فلاسفه قرون وسطی مثلا سعدی و حافظ آشنا می شویم:

• سعدی و حافظ هم بنی بشر را به نیک بنیاد و بدبنیاد طبقه بندی می کنند و میان این دو طبقه من درآوردی و جعلی، دیوار چین می کشند:
• پرتو نیکان نگیرد، هر که بنیادش بد است
• تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است!

• بر اساس همین تئوری فاشیستی است که از دیرباز هر معترض بالقوه ای به عنوان بدبنیاد تیرباران و حلق آویز می شود.

• مراجعه کنید به تئوری ارتجاعی ـ شبه فاشیستی بنیاد نیک و بد در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• آقای خراسانی احسان طبری را جزو نیک گوهران طبقه بندی می کنند.
• ظاهرا به خاطر همین تعلق بنیادین احسان طبری است که برای دفاع از ایشان سینه سپر کرده اند.

• من شخصا از تعلقات بنیادین طبری بی خبر بودم.


• کار آسانی نیست:

• چگونه می توان تشخیص داد که طبری نیک گوهر مادرزاد است و آصف رزمدیده بدگوهر مادرزاد؟

• اولی را ندیده ام، ولی دومی را خوب می شناسم، کارگر چاپخانه بوده، به قول خواجه شیراز چه می توانست کرد، «بد گهر افتاده» بود.

• تغییر گوهر ظاهرا امر محال و غیرممکنی است!

• اگر احسان طبری خدا نکرده جزو بدبنیادان می بود، ارزش دفاع هرگز نمی داشت.

• و گرنه در همین سی سال اخیر، رژیم حاکم، مجله آرش، سازمان راه کارگر و هر ننه مرده ای ـ بحق و یا به ناحق ـ حزب توده را لجن مال کرده اند، ولی از آقای خراسانی خبری ظاهرا نبوده است.


• حالا بتازکی وارد میدان شده اند، چون ظاهرا به نیک گوهری به نام احسان طبری از طرف بدگوهری به نام سرکوهی اهانت شده است.


• آقای خراسانی، بسان توده ای شسته روفته ای در خط کیانوری، واژه «حزب توده ایران» را با حوصله تمام بر زبان می رانند.
• بنظر کسانی که کمترین خبری از تفکر علمی ندارند، اطلاق مفهوم «حزب توده» بدون اضافه کردن فوری، مکانیکی و اوتوماتیک واژه «ایران»، نشانه خصومت با حزب توده است.
• چرا؟
• چون در آن صورت، به قول کیانوری کسی نخواهد فهمید که منظور طرف، حزب توده ایران است و یا حزب توده مغولستان.
• استدلال خوبی است، ولی فقط کسی می تواند بپذیرد که از کمترین فهم و فراست بی بهره باشد.

حکم دوم
آقای سرکوهی به روش جدلی و بی‌پشتوانه ی دیگر روشنفکران سنتی کلیشه‌هایی تکراری را درباره این حزب تکرار می‌کنند.

• عوامفریبی از طریق واژه بازی هزاران فرم دارد، این هم یکی از آن فرم ها ست:
• روشنفکران سنتی!

• ترفند بدی نیست:
• پس دشمنان حزب توده نه طبقات فئودال و سرمایه دار و انگل و مفتخوار و روحانیت عهد عتیق، بلکه روشنفکران سنتی بوده اند.
• متمایز ساختن روشنفکران سنتی به مثابه دشمنان حزب توده، بطور مکانیکی و اوتوماتیک به معنی طرفداری روشنفکران مدرن از حزب توده خواهد بود.

• اما معیار تمیز روشنفکران سنتی و مدرن کدام است؟

• بخش اعظم روشنفکران سنتی جامعه از آریانپور، به آذین، احمد محمود، کسرائی، سایه و غیره تشکیل دهنده استخوان بندی حزب توده بوده اند.
• روشنفکرانی از قبیل شاملو و آل احمد و امثالهم نیز حرف دهن شان را در نشست و برخاست با توده ای ها آموخته اند.
• چطور می توان اقشار و طبقات اجتماعی ارتجاعی را با روشنفکران سنتی جایگزین ساخت و به عوامفریبی دست نزد؟

حکم سوم
پیش از هرچیز، باید بگویم که من هیچگاه با حزب توده ایران پیوند سازمانی نداشته‌ام و در سال‌هایی از زندگی سیاسی خود، دیدگاهی کمابیش ناسازگار با این حزب، داشته‌ام.

• خیلی ممنون از اعتراف بدون شلاق و تازیانه:
• پیوند سازمانی نداشتن و در مدت معینی حتی دیدگاه ناسازگار داشتن با حزب توده ایران.

• ولی چطور شد که یکشبه به طرفدار سینه چاک حزب توده بدل شدید، آنهم در دوره ای که توده ای ها در مجله فوتبال توبه نامه می نویسند و از توده ای بودن خویش شرم می کنند و بدون شلاق و شکنجه به حزب توده پشت می کنند؟


حکم چهارم
هنوز مارکسیزم را نه به عنوان یک "ایدئولوژی" و آیین خشک بایدها و نبایدها، بلکه به عنوان یک "متدولوژی" شناخت جهان هردم دگرگون شونده، می پسندم.

• اکنون دست مدافع سینه چاک حزب توده رو می شود و نیت باطنی اش برملا.

• یکی از تفاوت های دشمنان «مدرن» طبقه کارگر با دشمنان «سنتی» آن همین است:

• سنگ طبقه کارگر به سینه زدن و تخریب بی مهابای شعور طبقه کارگر!

• این رسم و روال از چند دهه پیش در اروپا و امریکا شروع شده و اکنون به ایرانیان تازه از راه رسیده، رسیده است.

• ما باید این حکم آقای خراسانی را تجزیه و تحلیل کنیم:
1
هنوز مارکسیزم را می پسندم.

• آقای خراسانی نه تنها حزب توده ایران را، بلکه علاوه بر آن، مارکسیزم را هم می پسندند.

• بیچاره مارکسیسم!

• به چه روزی باید مارکسیسم افتاده باشد که به پسند هر بنی بشری نیازمند باشد.

• آقای خراسانی مطمئن اند که حزب های رنگارنگ توده ایران نیز مارکسیسم را می پسندند؟


2
هنوز مارکسیزم را نه به عنوان یک "ایدئولوژی" می پسندم.

• خیلی ممنون!
• آقای خراسانی مارکسیسم را به شرطی می پذیرند که ایدئولوژی نباشد.

• اما چرا و به چه دلیل؟

• چرا ایشان از مارکسیسم به مثابه ایدئولوژی خوش شان نمی آید؟

• ایدئولوژی منفور آقای خراسانی اما به چه معنی است؟

• ایدئولوژی عبارت است از سیستم نظرات اجتماعی (اقتصادی، سیاسی، حقوقی، تربیتی، هنری، اخلاقی، فلسفی و غیره) که بیانگر منافع طبقاتی معینی اند و شامل هنجارهای رفتاری، موضعگیری ها و ارزش گذاری های مطابق با آنها می شوند.

• ایدئولوژی نبودن مارکسیسم به معنی تهی شدن آن از همه این عناصر محتوائی خواهد بود.
• ایدئولوژی نبودن مارکسیسم از مارکسیسم همان را به جا خواهد گذاشت که مار پوست عوض کرده ای در کویری به جا می گذارد.

• اما آقای خراسانی در این زمینه تنها نیستند:

• ایدئولوژی زدائی طبقه کارگر و جوامع سوسیالیستی یکی از برنامه های استراتژیکی امپریالیسم بوده، میلیون ها دلار صرف انجام آن شده و ضمنا موفقیت امیز هم بوده است.

• در آموزش بورژوائی ایدئولوژی، در حال حاضر در رابطه با مفهوم ایدئولوژی، مواضع مختلفی وجود دارد که به شرح زیرند:


1

• رد هر گونه ایدئولوژی به بهانه حفظ «پلورالیسم اجتماعی»

2

• رد «دعوی دگماتیکی» ایدئولوژی ها، ضمن قبول «عناصر معقول» زیرین آنها:
• یکپارچگی ایدئولوژی ها
• دورنمای آتی (پرسپکتیو) شناسی ایدئولوژی ها
• راهنمای عمل بودن ایدئولوژی ها
3
• از بین بردن برائی طبقاتی مفهوم ایدئولوژی
4

• انتگراسیون ایدئولوژی در سیستم مانی پولاسیون انحصاری ـ دولتی.

• وظایف آموزش بورژوائی ایدئولوژی به شرح زیرند:

1
• «ایدئولوژی زدائی» از مارکسیسم
2
• «ایدئولوژی زدائی» از جنبش کارگری انقلابی
3
• «ایدئولوژی زدائی» از کشورهای سوسیالیستی
4

• «ایدئولوژی سازی از نو» ، به قصد مانی پولاسیون امپریالیستی شعور

• آموزش بورژوائی ایدئولوژی در حال حاضر اهداف زیر را دنبال می کند:

1

• جلوگیری از توسعه و ترویج شعور طبقاتی میان زحمتکشان در کشورهای سرمایه داری، از طریق انتگراسیون مفهوم ایدئولوژی

• مراجعه کنید به دیالک تیک انتگراسیون و دس انتگراسیون

2

• بی اعتبار و تار و مار کردن مناسبات اجتماعی موجود در کشورهای سوسیالیستی با قلمداد کردن حزب مارکسیستی و ایدئولوژی آن، بمثابه سد راه توسعه اجتماعی و پیشرفت علمی. ( لیبر، لوتس، باریون)

• برای درک این امر باید به نقش آموزش مارکسیستی ایدئولوژی پی برد:
• آموزش مارکسیستی ایدئولوژی باید ـ بویژه ـ در امر رهبری سوسیالیستی جامعه، وحدت میان سیاست و ایدئولوژی و اقتصاد و ایدئولوژی را تضمین کند.
• بررسی رابطه متقابل میان شعور اجتماعی و شعور فردی و بررسی انگیزش مردم در شرایط سوسیالیستی جامعه از اهمیت خاصی برخوردار است.

• (انگیزش عبارت است از مجموعه عوامل و دلایلی که تصمیمگیری و عمل انسان ها را تحت تأثیر قرار می دهند.)

• از مهمترین وظایف تئوری ایدئولوژی مارکسیستی می توان موارد زیر را نام برد:

1
• کشف گرایشات جدید در ایدئولوژی امپریالیستی.
2

• افشای محتوا و متد مانی پولاسیون ایدئولوژیکی زحمتکشان کشورهای امپریالیستی.

3

• افشای خرابکاری های ایدئولوژیکی قدرت های امپریالیستی بر ضد کشورهای سوسیالیستی.
• اینها همه نه فقط وظایف فلسفه، بلکه همچنین جامعه شناسی، اقتصاد سیاسی و رشته های دیگر علوم اجتماعی را تشکیل می دهند.
• آموزش مارکسیستی ایدئولوژی نه در زمینه طرح مسئله ایدئولوژی، نه در زمینه طرح تئوریکی و نه در رابطه با آماجگذاری هیچ وجه مشترکی با آموزش بورژوائی ایدئولوژی و انتقاد بورژوائی از ایدئولوژی ندارد.

• سلب خصلت ایدئولوژیکی مارکسیم، مارکسیسم را به مکتبی از جنس پوزیتیویسم، اگزیستانسیالیسم، ویتالیسم و غیره تبدیل خواهد کرد.
• در آن صورت، حتی می توان در هر دانشگاهی مارکسیسم تدریس کرد و در هر سمینار دانشجوئی مارکسیسم را مورد بحث و بررسی قرار داد.
• مارکسیم فقط زمانی بدبو و متعفن می شود که به ایدئولوژی «بی همه چیزان» بدل می شود، به چراغ راه رهائی برده های سرمایه بدل شود.

در آن صورت آقای خراسانی احتمالا بر صورت مارکسیسم و هر دار و دسته مارکسیستی تف خواهند کرد!
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر