بزرگش نخوانند اهل خرد
که نام بزرگان به زشتی برد
بهرام خراسانی
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com
تحلیل واره ای از
میم نون
که نام بزرگان به زشتی برد
بهرام خراسانی
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com
تحلیل واره ای از
میم نون
• این اولین مطلبی است که من از آقای بهرام خراسانی می خوانم.
• بدون داشتن کمترین پیشداوری، دلم می خواهد که با نظرات ایشان آشنا شوم.
• از این رو، برای اجتناب از خروج از موضوع و بحث انتزاعی، برخی مفاهیم و احکام ایشان را مورد تأمل قرار خواهم داد:
حکم اول
سخن بر سر حزب توده ایران و مصاحبه آقای فرج سرکوهی است که او نیز مانند کسانی دیگر با تحقیر انسانی نیکگهر چون زنده یاد احسان طبری راه دیرین ستیزی پارادایمیک با این حزب را، ادامه میدهد
سخن بر سر حزب توده ایران و مصاحبه آقای فرج سرکوهی است که او نیز مانند کسانی دیگر با تحقیر انسانی نیکگهر چون زنده یاد احسان طبری راه دیرین ستیزی پارادایمیک با این حزب را، ادامه میدهد
• آقای خراسانی در لفافه دفاع از احسان طبری، به تبلیغ ایدئولوژی خویش می پردازند:
• ظاهرا بنظر ایشان، بنی بشر بطور لدنی و مادرزادی به دو طبقه اصلی تقسیم می شود:
• نیک گوهر
• بدگوهر
• نمایندگی کردن این موضع فکری عقب مانده به معنی بی اعتنائی به دستاوردهای هومانیسم، فلسفه روشنگری و بویژه فسفه کلاسیک آلمان است که انسان را تقسیم ناپذیر تلقی می کنند و طبقه بندی انسان به عالی و پست را محکوم می کنند.
• ما با این طرز طبقه بندی در آثار علما و فلاسفه قرون وسطی مثلا سعدی و حافظ آشنا می شویم:
• سعدی و حافظ هم بنی بشر را به نیک بنیاد و بدبنیاد طبقه بندی می کنند و میان این دو طبقه من درآوردی و جعلی، دیوار چین می کشند:
• پرتو نیکان نگیرد، هر که بنیادش بد است
• تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است!
• بر اساس همین تئوری فاشیستی است که از دیرباز هر معترض بالقوه ای به عنوان بدبنیاد تیرباران و حلق آویز می شود.
• مراجعه کنید به تئوری ارتجاعی ـ شبه فاشیستی بنیاد نیک و بد در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
• آقای خراسانی احسان طبری را جزو نیک گوهران طبقه بندی می کنند.
• ظاهرا به خاطر همین تعلق بنیادین احسان طبری است که برای دفاع از ایشان سینه سپر کرده اند.
• من شخصا از تعلقات بنیادین طبری بی خبر بودم.
• کار آسانی نیست:
• چگونه می توان تشخیص داد که طبری نیک گوهر مادرزاد است و آصف رزمدیده بدگوهر مادرزاد؟
• اولی را ندیده ام، ولی دومی را خوب می شناسم، کارگر چاپخانه بوده، به قول خواجه شیراز چه می توانست کرد، «بد گهر افتاده» بود.
• تغییر گوهر ظاهرا امر محال و غیرممکنی است!
• اگر احسان طبری خدا نکرده جزو بدبنیادان می بود، ارزش دفاع هرگز نمی داشت.
• و گرنه در همین سی سال اخیر، رژیم حاکم، مجله آرش، سازمان راه کارگر و هر ننه مرده ای ـ بحق و یا به ناحق ـ حزب توده را لجن مال کرده اند، ولی از آقای خراسانی خبری ظاهرا نبوده است.
• حالا بتازکی وارد میدان شده اند، چون ظاهرا به نیک گوهری به نام احسان طبری از طرف بدگوهری به نام سرکوهی اهانت شده است.
• آقای خراسانی، بسان توده ای شسته روفته ای در خط کیانوری، واژه «حزب توده ایران» را با حوصله تمام بر زبان می رانند.
• بنظر کسانی که کمترین خبری از تفکر علمی ندارند، اطلاق مفهوم «حزب توده» بدون اضافه کردن فوری، مکانیکی و اوتوماتیک واژه «ایران»، نشانه خصومت با حزب توده است.
• چرا؟
• چون در آن صورت، به قول کیانوری کسی نخواهد فهمید که منظور طرف، حزب توده ایران است و یا حزب توده مغولستان.
• استدلال خوبی است، ولی فقط کسی می تواند بپذیرد که از کمترین فهم و فراست بی بهره باشد.
حکم دوم
آقای سرکوهی به روش جدلی و بیپشتوانه ی دیگر روشنفکران سنتی کلیشههایی تکراری را درباره این حزب تکرار میکنند.
آقای سرکوهی به روش جدلی و بیپشتوانه ی دیگر روشنفکران سنتی کلیشههایی تکراری را درباره این حزب تکرار میکنند.
• عوامفریبی از طریق واژه بازی هزاران فرم دارد، این هم یکی از آن فرم ها ست:
• روشنفکران سنتی!
• ترفند بدی نیست:
• پس دشمنان حزب توده نه طبقات فئودال و سرمایه دار و انگل و مفتخوار و روحانیت عهد عتیق، بلکه روشنفکران سنتی بوده اند.
• متمایز ساختن روشنفکران سنتی به مثابه دشمنان حزب توده، بطور مکانیکی و اوتوماتیک به معنی طرفداری روشنفکران مدرن از حزب توده خواهد بود.
• اما معیار تمیز روشنفکران سنتی و مدرن کدام است؟
• بخش اعظم روشنفکران سنتی جامعه از آریانپور، به آذین، احمد محمود، کسرائی، سایه و غیره تشکیل دهنده استخوان بندی حزب توده بوده اند.
• روشنفکرانی از قبیل شاملو و آل احمد و امثالهم نیز حرف دهن شان را در نشست و برخاست با توده ای ها آموخته اند.
• چطور می توان اقشار و طبقات اجتماعی ارتجاعی را با روشنفکران سنتی جایگزین ساخت و به عوامفریبی دست نزد؟
حکم سوم
پیش از هرچیز، باید بگویم که من هیچگاه با حزب توده ایران پیوند سازمانی نداشتهام و در سالهایی از زندگی سیاسی خود، دیدگاهی کمابیش ناسازگار با این حزب، داشتهام.
پیش از هرچیز، باید بگویم که من هیچگاه با حزب توده ایران پیوند سازمانی نداشتهام و در سالهایی از زندگی سیاسی خود، دیدگاهی کمابیش ناسازگار با این حزب، داشتهام.
• خیلی ممنون از اعتراف بدون شلاق و تازیانه:
• پیوند سازمانی نداشتن و در مدت معینی حتی دیدگاه ناسازگار داشتن با حزب توده ایران.
• ولی چطور شد که یکشبه به طرفدار سینه چاک حزب توده بدل شدید، آنهم در دوره ای که توده ای ها در مجله فوتبال توبه نامه می نویسند و از توده ای بودن خویش شرم می کنند و بدون شلاق و شکنجه به حزب توده پشت می کنند؟
حکم چهارم
هنوز مارکسیزم را نه به عنوان یک "ایدئولوژی" و آیین خشک بایدها و نبایدها، بلکه به عنوان یک "متدولوژی" شناخت جهان هردم دگرگون شونده، می پسندم.
هنوز مارکسیزم را نه به عنوان یک "ایدئولوژی" و آیین خشک بایدها و نبایدها، بلکه به عنوان یک "متدولوژی" شناخت جهان هردم دگرگون شونده، می پسندم.
• اکنون دست مدافع سینه چاک حزب توده رو می شود و نیت باطنی اش برملا.
• یکی از تفاوت های دشمنان «مدرن» طبقه کارگر با دشمنان «سنتی» آن همین است:
• سنگ طبقه کارگر به سینه زدن و تخریب بی مهابای شعور طبقه کارگر!
• این رسم و روال از چند دهه پیش در اروپا و امریکا شروع شده و اکنون به ایرانیان تازه از راه رسیده، رسیده است.
• ما باید این حکم آقای خراسانی را تجزیه و تحلیل کنیم:
1
هنوز مارکسیزم را می پسندم.
هنوز مارکسیزم را می پسندم.
• آقای خراسانی نه تنها حزب توده ایران را، بلکه علاوه بر آن، مارکسیزم را هم می پسندند.
• بیچاره مارکسیسم!
• به چه روزی باید مارکسیسم افتاده باشد که به پسند هر بنی بشری نیازمند باشد.
• آقای خراسانی مطمئن اند که حزب های رنگارنگ توده ایران نیز مارکسیسم را می پسندند؟
2
هنوز مارکسیزم را نه به عنوان یک "ایدئولوژی" می پسندم.
هنوز مارکسیزم را نه به عنوان یک "ایدئولوژی" می پسندم.
• خیلی ممنون!
• آقای خراسانی مارکسیسم را به شرطی می پذیرند که ایدئولوژی نباشد.
• اما چرا و به چه دلیل؟
• چرا ایشان از مارکسیسم به مثابه ایدئولوژی خوش شان نمی آید؟
• ایدئولوژی منفور آقای خراسانی اما به چه معنی است؟
• ایدئولوژی عبارت است از سیستم نظرات اجتماعی (اقتصادی، سیاسی، حقوقی، تربیتی، هنری، اخلاقی، فلسفی و غیره) که بیانگر منافع طبقاتی معینی اند و شامل هنجارهای رفتاری، موضعگیری ها و ارزش گذاری های مطابق با آنها می شوند.
• ایدئولوژی نبودن مارکسیسم به معنی تهی شدن آن از همه این عناصر محتوائی خواهد بود.
• ایدئولوژی نبودن مارکسیسم از مارکسیسم همان را به جا خواهد گذاشت که مار پوست عوض کرده ای در کویری به جا می گذارد.
• اما آقای خراسانی در این زمینه تنها نیستند:
• ایدئولوژی زدائی طبقه کارگر و جوامع سوسیالیستی یکی از برنامه های استراتژیکی امپریالیسم بوده، میلیون ها دلار صرف انجام آن شده و ضمنا موفقیت امیز هم بوده است.
• در آموزش بورژوائی ایدئولوژی، در حال حاضر در رابطه با مفهوم ایدئولوژی، مواضع مختلفی وجود دارد که به شرح زیرند:
1
• رد هر گونه ایدئولوژی به بهانه حفظ «پلورالیسم اجتماعی»
2
• رد «دعوی دگماتیکی» ایدئولوژی ها، ضمن قبول «عناصر معقول» زیرین آنها:
• یکپارچگی ایدئولوژی ها
• دورنمای آتی (پرسپکتیو) شناسی ایدئولوژی ها
• راهنمای عمل بودن ایدئولوژی ها
3
• از بین بردن برائی طبقاتی مفهوم ایدئولوژی4
• انتگراسیون ایدئولوژی در سیستم مانی پولاسیون انحصاری ـ دولتی.
• وظایف آموزش بورژوائی ایدئولوژی به شرح زیرند:
1
• «ایدئولوژی زدائی» از مارکسیسم2
• «ایدئولوژی زدائی» از جنبش کارگری انقلابی3
• «ایدئولوژی زدائی» از کشورهای سوسیالیستی 4
• «ایدئولوژی سازی از نو» ، به قصد مانی پولاسیون امپریالیستی شعور
• آموزش بورژوائی ایدئولوژی در حال حاضر اهداف زیر را دنبال می کند:
1
• جلوگیری از توسعه و ترویج شعور طبقاتی میان زحمتکشان در کشورهای سرمایه داری، از طریق انتگراسیون مفهوم ایدئولوژی
• مراجعه کنید به دیالک تیک انتگراسیون و دس انتگراسیون
2
• بی اعتبار و تار و مار کردن مناسبات اجتماعی موجود در کشورهای سوسیالیستی با قلمداد کردن حزب مارکسیستی و ایدئولوژی آن، بمثابه سد راه توسعه اجتماعی و پیشرفت علمی. ( لیبر، لوتس، باریون)
• برای درک این امر باید به نقش آموزش مارکسیستی ایدئولوژی پی برد:
• آموزش مارکسیستی ایدئولوژی باید ـ بویژه ـ در امر رهبری سوسیالیستی جامعه، وحدت میان سیاست و ایدئولوژی و اقتصاد و ایدئولوژی را تضمین کند.
• بررسی رابطه متقابل میان شعور اجتماعی و شعور فردی و بررسی انگیزش مردم در شرایط سوسیالیستی جامعه از اهمیت خاصی برخوردار است.
• (انگیزش عبارت است از مجموعه عوامل و دلایلی که تصمیمگیری و عمل انسان ها را تحت تأثیر قرار می دهند.)
• از مهمترین وظایف تئوری ایدئولوژی مارکسیستی می توان موارد زیر را نام برد:
1
• کشف گرایشات جدید در ایدئولوژی امپریالیستی.2
• افشای محتوا و متد مانی پولاسیون ایدئولوژیکی زحمتکشان کشورهای امپریالیستی.
3
• افشای خرابکاری های ایدئولوژیکی قدرت های امپریالیستی بر ضد کشورهای سوسیالیستی.
• اینها همه نه فقط وظایف فلسفه، بلکه همچنین جامعه شناسی، اقتصاد سیاسی و رشته های دیگر علوم اجتماعی را تشکیل می دهند.
• آموزش مارکسیستی ایدئولوژی نه در زمینه طرح مسئله ایدئولوژی، نه در زمینه طرح تئوریکی و نه در رابطه با آماجگذاری هیچ وجه مشترکی با آموزش بورژوائی ایدئولوژی و انتقاد بورژوائی از ایدئولوژی ندارد.
• سلب خصلت ایدئولوژیکی مارکسیم، مارکسیسم را به مکتبی از جنس پوزیتیویسم، اگزیستانسیالیسم، ویتالیسم و غیره تبدیل خواهد کرد.
• در آن صورت، حتی می توان در هر دانشگاهی مارکسیسم تدریس کرد و در هر سمینار دانشجوئی مارکسیسم را مورد بحث و بررسی قرار داد.
• مارکسیم فقط زمانی بدبو و متعفن می شود که به ایدئولوژی «بی همه چیزان» بدل می شود، به چراغ راه رهائی برده های سرمایه بدل شود.
در آن صورت آقای خراسانی احتمالا بر صورت مارکسیسم و هر دار و دسته مارکسیستی تف خواهند کرد!
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر