• می رود این جوی، جوی جاری جویان
• سوی ابد از ازل، شتاب نهانش
• گر پر کاه وجود ما ننشستی،
• بر سر این آب،
• هیچ کس آگه نمی شد از جریانش؟
کارگر انقلابی
• عنوان «زمان وجودی»، انتخاب بی نظیری است برای این شعر.
• در باور شاعر، پیوندی ناگسستنی بین مفهوم وجود (ماده) و زمان وجود دارد.
• باوری که از بنیان مادی هستی سرچشمه گرفته است.
• شاعر در عین حال برای زمان، واقعیتی وجودی را در مد نظر قرار داده و به هیچ عنوان زمان را مفهومی ذهنی تلقی نمی کند.
1
می رود این جوی، جوی جاری جویان
می رود این جوی، جوی جاری جویان
• حکم «می رود این جوی»، اشاره آشکاری است بر حرکت کل هستی.
• همانگونه که جوی از رفتار باز نمی ماند، کل هستی نیز در حرکت مدام است.
• اما حرکت جاری این جوی، حرکتی جوینده است.
• شاعر نمی تواند این حرکت را کور تلقی کند.
• اما هیچ دلیلی برای این نقطه نظر خود بیان نمی کند.
• در عین حال اگر چه «جوی» تشبیه نادرستی برای حرکت کل هستی نیست، اما بیش از حد نحیف به نظر می رسد و شاید تشبیه به "رود" اندکی جاندار تر می نمود.
• اگر چه ممکن است که شاعر بکار بردن چهار «جیم» را در بند آغازین شعر برای فرم شعر مناسبتر تشخیص داده باشد.
2
سوی ابد از ازل، شتاب نهانش
سوی ابد از ازل، شتاب نهانش
• حرکت این جوی (کل هستی) از ابتدای وجود آغاز می شود و تا ابد ادامه می یابد.
• شتاب این حرکت از دیده ها نهان است.
• در واقع هنوز علتی برای این حرکت خود انگیخته متصور نیست.
• اما همین که شاعر از شتاب نهان سخن به میان می آورد، خود شناختی از ناشناخته را در برابر دید خواننده قرار می دهد.
3
گر پر کاه وجود ما ننشستی،
بر سر این آب،
هیچ کس آگه نمی شد از جریانش؟
گر پر کاه وجود ما ننشستی،
بر سر این آب،
هیچ کس آگه نمی شد از جریانش؟
• «پر کاه وجود ما» تشبیه زیبایی است برای انسان.
• شاعر انسان را در مقایسه با هستی، پر کاهی بر روی آب تلقی می کند، پر کاهی که اگر در جریان تکامل و انتخاب بغرنج طبیعی قدم به عرصه وجود نمی نهاد، بی گمان هیچ موجودی از جریان شگرف هستی آگاه نمی شد.
• اینجاست که شاعر شناخت را مختص به انسان می داند و بس.
• اما بند آخر شعر به صورت سؤالی است.
• شاید سؤال شاعر ما را به موجوداتی دارای شعور در کرات دیگر رهنمون نماید.
• طبیعی است که این مسئله ای حل ناشده است و در حد یک سؤال برای ما باقی خواهد ماند.
میم
1
زمان وجودی
زمان وجودی
• شاعر ظاهرا وجود را به عنوان صفتی برای زمان در نظر می گیرد و لذا از زمان وجودی سخن می گوید:
• زمانی که وجود دارد، بسان موجود زنده ای، بسان جوی جاری جوینده ای!
• می توان گفت که شاعر زمان را به جوی تشبیه می کند و ضمنا ویتالیزه می کند.
• زمان را به موجودی زنده و پویا تشبیه می کند.
2
می رود این جوی، جوی جاری جویان
سوی ابد از ازل
می رود این جوی، جوی جاری جویان
سوی ابد از ازل
• جوی جاری جوینده زمان از ازل تا به ابد در حرکت است.
• می توان گفت که شاعر دیالک تیک آغاز و انجام واهی و خیالی و خرافی را به شکل دیالک تیک ازل و ابد بسط و تعمیم می دهد که جوی جاری جوینده زمان از ازل آغاز به حرکت کرده و به سوی ابد رهسپار است.
• شاعر به احتمال قوی، شعور فلسفی کارگر انقلابی را ندارد.
• او در بهترین حالت می تواند بطور غریزی و ناآگاهانه دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک مکان و زمان بسط و تعمیم دهد و بعد در قالب تصویری دیالک تیک بستر جوی و آب جوی بریزد:
• زمان (رود، محتوا) در رودخانه (مکان، فرم) جاری است.
• او برای زمان وجود مستقل از ماده و شاید حتی مستقل از مکان قائل است.
• او به تریاد ماده ـ مکان ـ زمان وقوف ندارد.
• او زمان را بسان رودی جاری تصور می کند.
• تنها فرقی که او با عوام فلسفه فقیر دارد، این است که او به وجود زمان شعورمند باور دارد:
• زمان جاری بسان رودی شعورمند از ازل کذائی به سوی ابد کذائی روان است.
3
شتاب نهانش
شتاب نهانش
• کشف پیوند میان مفهوم «شتاب نهان رود» با بقیه شعر دشوار است.
• شاید منظور شاعر این است که نیروی محرکه رود زمان، شتاب نهان از نظرهای آن است.
• شاید هم منظور او شتابمندی جوی زمان است، بسان شعورمندی آن، جویندگی آن.
• اگر چنین باشد، زمان در نظر شاعر جوی جاری جوینده شعورمند و شتابمند است.
• این تصورات شاعر ارزش علمی زیادی ندارد.
• به تصورات سایه از آتش می ماند.
4
گر پر کاه وجود ما ننشستی، بر سر این آب،
هیچ کس آگه نمی شد از جریانش؟
گر پر کاه وجود ما ننشستی، بر سر این آب،
هیچ کس آگه نمی شد از جریانش؟
• شاعر به تحقیر انسان می پردازد و آن را به پر کاهی نشسته بر روی آب جوی جاری جوینده زمان تشبیه می کند.
• سؤال و در عین حال جواب شاعر این است که بود و نبود انسان نقشی در وقوف به جریان زمان ندارد.
• درک شاعر از مقوله «آگاهی» بیشک با درک کارگر انقلابی از آن، یکسان نیست.
• شاعر احتمالا به طایفه عرفا و خردستیزان تعلق دارد و برای عناصر دیگر هستی از جماد تا نبات و جانور شعور قائل است.
فریب ظاهر چیزها را نباید خورد.
خیلی از چیزها آن نیستند که می نمایند!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر