حافظ
حدیث از مطرب و می، گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید، به حکمت، این معما را
(دیوان حاافظ، چاپ هشتم، آذر 1352، انتشارات امیرکبیر ص 41)
• معنی تحت اللفظی این بیت عبارت از این است که فقط در رابطه با مطرب و می سخن بگو و راز دهر را مجو!
• برای اینکه با توسل به حکمت (فلسفه) کسی نمی تواند این معما را حل کند.
• با مشاهده مقولات و مفاهیم «راز»، «حل معما»، «حکمت» متوجه می شویم که با تئوری شناخت حافظ سر و کار داریم.
• برای تمرین تفکر مفهومی باید مفاهیم این بیت را مورد تحلیل قرار دهیم:
• «مطرب»، «می»، «دهر»، «راز»، «حل معما»، «حکمت»
1
مفاهیم «مطرب» و «می»
حدیث از مطرب و می، گو!
مفاهیم «مطرب» و «می»
حدیث از مطرب و می، گو!
• منظور حافظ از حکم«حدیث مطرب و می گو!»، چیزی جز خوشباشی و عیاشی نیست.
• با این رهنمود در فلسفه عمر خیام و سایر خراباتیان (احمد کسروی) نیز برخورد می کنیم.
2
مفهوم «دهر»
راز دهر کمتر جو
مفهوم «دهر»
راز دهر کمتر جو
• مقوله «دهر» یکی از مقولات مهم فلسفه قرون وسطی است و ظاهرا به معنی جهان و هستی بکار می رود.
• باورمندان به اصالت ماده را احتمالا دهریون می نامیدند.
• در حال حاضر هم می نامند.
• حافظ با حکم «راز دهر کمتر جو!»، می خواهد به مخاطب بقبولاند که دهر (جهان) چیزی اسرارآمیز است.
• این ضمنا به معنی باور به غیرقابل شناسائی بودن جهان است.
• به همین دلیل شاید باشد که احسان طبری و نیک آئین، حافظ را جزو نمایندگان اسکپتیسیسم (شکاکیت، تردیدگرائی) محسوب می دارند. (اگر اشتباه نکنیم.)
• سعدی و حافظ بنظر ما جزو نمایندگان ندانمگرایی (اگنوستیسیسم) اند.
• مثال اول:
سعدی
• هر که را جامه پارسا بینی
• پارسا دان و نیکمرد انگار
• ور ندانی که در نهانش چیست
• محتسب را درون خانه چه کار؟
(گلستان باب دوم، ص 60)
• سعدی در این دوبیت، بسان حافظ رهنمود اکید می دهد:
• هرکس ظاهرش (جامه اش) پارسا باشد، پارسا محسوبش دار، اگرچه تو از درونش بی خبری!
• حق هم نداری از درون کسی باخبر باشی، تو که محتسب و مفتش نیستی!
• سعدی در این رهنمود معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) خویش، دیالک تیک نمود و بود (پدیده و ماهیت) را به شکل دیالک تیک جامه و نهان بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن نمود (پدیده، ظاهر) می داند.
• این به معنی وارونه سازی دیالک تیک نمود و بود است.
• در نمود (ظاهر و جامه) چیزها و انسان ها فقط می توان نشانه های کمرنگی از بود (ماهیت، باطن، ذات) آنها را مشاهده کرد.
• سعدی به شناخت حسی سطحی قناعت می کند و انسان ها را از شناخت ماهیت چیزها عاجز می داند.
• شناخت ماهیت چیزها، پدیده ها و سیستم ها (انسان ها) را در انحصار عالم الغیب (خدا) و محارم اسرار الهی می داند و بس.
• مثال دوم:
سعدی
• چه دانند مردم، که در جامه کیست• نویسنده داند، که در نامه چیست.
(دکتر حسین رزمجو، بوستان، ص 131)
• سعدی در این بیت نیز دیالک تیک نمود و بود (پدیده و ماهیت) را به شکل دیالک تیک جامه و اندام و دیالک تیک پاکت و نامه بسط و تعمیم می دهد و در هر دو مورد نقش تعیین کننده را از آن نمود (جامه و پاکت نامه) می داند.
• در تئوری شناخت سعدی انسان ها مجاز و قادر به شناخت ماهیت (بود، باطن، اندام، محتوای نامه) چیزها نیستند.
• از این رو ست که ما سعدی را ندانمگرای نیم بند و ناپیگیر می دانیم.
3
مفهوم «حل معما»
که کس نگشود و نگشاید، به حکمت، این معما را
مفهوم «حل معما»
که کس نگشود و نگشاید، به حکمت، این معما را
• حافظ جهان را مه آلود و اسرارآمیز تلقی می کند:
• او راز دهر را به معمای لاینحل تشبیه می کند که کسی با توسل به حکمت (دانش و فلسفه) نمی تواند به حل آن قادر باشد.
• از این رو ست که ما حافظ را نماینده ندانمگرائی (اگنوستیسیسم) پیگیر و تمامعیار می دانیم.
• ندانمگرائی، امروزه گشتاور مهمی در تئوری شناخت امپریالیسم است.
• فوکویاما یکی از نمایندگان مشهور آن است.
• مراجعه کنید به ندانمگرائی (اگنوستیسیسم) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
http://hadgarie.blogspot.com/2011/01/blog-post_15.html
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر