لته های گریزان نور را می بینم ـ بی اعتنا به همهمه طوفان ـ به ریشه ی سپیدارها می تابند!
دکتر اسعد رشیدی
سرچشمه:
اخبار روز
www.akhbar-rooz.com
سرچشمه:
اخبار روز
www.akhbar-rooz.com
• پشت به باد
• رو به دریا ایستادهام
• تسمه های باریک و بلند نور
• از شانه های افق می گذرند.
• پژواک نهان واژه ها
• پس نرده های لرزان باران
• آرام گرفته اند،
• و باد شوخ
• پستان نارس نارنجستان را می لرزاند.
• زنج آوای غوکان را می شنوم
• از پهنای دشت سُر می خورند
• فرومی شوند
• درظلمات تالابی در مه.
• تو باید آوازی خوانده باشی
• بر لب های خیسی که در آفتاب می درخشند.
• پشت به باد
• رو به دریا ایستادهام
• لته های گریزان نور را می بینم
• بی اعتنا به همهمه طوفان،
• به ریشه ی سپیدارها می تابند.
• می بینم،
• شعله های ارغوانی دریا،
• بط های سرگردان
• با شاخه های شکسته ی باران
• در منقارهاشان می گریزند،
• موج ها گُر گرفته اند
• تن به ساحل نیلی می کوبند،
• آفتاب پنهان می شود
• در ملافه ی چرکین و مرطوب ابر.
• آه، نگویید، نگویید،
• این بسترخون آلوده
• سرنوشت شکفتن دانه ی اناری است
• که از تب شبانه ای می سوزد،
• لهیب فروزان انارستان را نمی بینید!
• نمی بینید،
• انبوه پرشمار تبرها
• که به هیاهو
• ازسویه ی دلگیرجنگلزار بازمی گردند!
• نمی بینید،
• ترس کودکانه ی ماه
• که از دامان هزارپارهی رسوای شب گریخته است!
• پشت به باد
• روبه دریا ایستادهام
• همهی فانوس های جهان
• برسینه ام می سوزند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر