امیر هوشنگ ابتهاج (سایه) (6 اسفند 1306)
کیوان ستاره بود
تحلیل واره ای از شین میم شین
کیوان ستاره بود
تحلیل واره ای از شین میم شین
• ما از نژاد آتش بودیم
• همزاد آفتاب بلند، اما
• با سرنوشت تیرهء خاکستر
• عمری میان کوره بیداد سوختیم
• او چون شراره رفت
• من با شکیب خاکستر ماندم
• کیوان ستاره شد
• تا برفراز این شب غمناک
• امید روشنی را
• با ما نگاه دارد
• کیوان ستاره شد
• تا شب گرفتگان
• راه سپیده را بشناسند
• کیوان ستاره شد
• که بگوید:
• «آتش
• آنگاه آتش است
• کز اندرون خویش بسوزد
• و این شام تیره را بفروزد!»
• من در تمام این شب یلدا
• دست امید خسته خود را
• در دست های روشن او می گذاشتم
• من در تمام این شب یلدا
• ایمان آفتابی خود را
• از پرتو ستاره او گرم داشتم
• کیوان ستاره بود
• با نور زندگانی می کرد
• با نور درگذشت
• او در میان مردمک چشم ما نشست
• تا این ودیعه را
• روزی به صبحدم بسپاریم!
بند دوم
• عمری میان کوره بیداد سوختیم• او چون شراره رفت
• من با شکیب خاکستر ماندم
• کیوان و سایه از نژاد آتش بوده اند، اما همزاد آفتاب بلند و با سرنوشت تیرهء خاکستر.
• همنژادان آتش حاکسترسرنوشت عمری در کوره بیداد سوخته اند و سرانجام راه خود را از هم جدا کرده اند:
• کیوان بسان شراره رفته و سایه با شکیب خاکستر مانده است!
• اکنون تناقضی وارد شعر سایه جوان می شود:
• یکی از دو یار که بنا بر بند اول شعر، خاکسترسرنوشت بوده، بسان شراره رفته است!
• شراره فرمی از انرژی گرمائی است و در هر صورت، خاکستر نیست.
• اما شراره به کجا رفته و چرا رفته است؟
بند سوم
کیوان ستاره شد!
کیوان ستاره شد!
• کیوان آتشنژاد خاکسترسرنوشت ظاهرا بر سرنوشت شوریده است.
• او به جای تن در دادن به خاکستروارگی، هیئت شراره به خود گرفته و از کمند سرنوشت جسته و گریخته است.
• چرا و برای چی؟
• سایه جوان جواب این سؤال را نیز می دهد:
• کیوان شراره گشته تا راه آسمان در پیش گیرد و ستاره شود.
• اما چرا و به چه دلیل؟
• سایه به این پرسش نیز پاسخ می دهد:
بند چهارم
• کیوان ستاره شد• تا برفراز این شب غمناک
• امید روشنی را
• با ما نگاه دارد
• اولین دلیل شراره و ستاره گشتن کیوان نگهداشتن امید به روشنی بر فراز شب غمناک است.
• سایه در این بند شعر، دیالک تیک ارتجاع و انقلاب را به شکل دیالک تیک شب و روز بسط و تعمیم می دهد و برای گذار از شب به روز، پلی از امید می سازد، امیدی که بدون آن، آب از آب تکان نمی تواند خورد.
• کیوان با شورش بر ضد سرنوشت و با استحاله به شراره و ستاره، پاسداری از پل امید گذار از شب به سپیده را به عهده می گیرد.
• سایه پاسداری از پل امید گذار از ارتجاع به انقلاب را به عهده شهیدان می گذارد.
• چرا و به چه دلیل؟
• ما باید به این پرسش پاسخی بیابیم.
بند پنجم
• کیوان ستاره شد• تا شب گرفتگان
• راه سپیده را بشناسند
• دومین دلیل شراره و ستاره گشتن کیوان نشان دادن راه سپیده به شبگرفتگان است.
• کیوان ـ به مثابه ستاره ـ رهنمائی برای شبروان رهگمکرده در ظلمات شب است!
• کشتی ها و کاروان ها در دریاها و صحراها بکمک ستاره ها سمت و سوی حرکت خود را تعیین می کنند!
• کیوان با شورش بر ضد سرنوشت و با استحاله به شراره و ستاره به قطب نمائی بدل شده است، به رهنمائی برای گمگشتگان شبگرفته بی کس و بی پناه و بدتر از همه بی چراغ!
• به قول حریفی، برای لذت بردن از شعر باید بی شعور بود!
• در همین استدلال شاعرانه بظاهر هومانیستی ـ انقلابی، حقیقت امر تکاندهنده ای آشیان کرده است، حقیقت امری غم انگیز، ولی در هر صورت بهتر از هیچ!
• کدام حقیقت امر؟
• این حقیقت امر که بنی بشر در جامعه شاعر، محروم از توان خوداندیشی است و برای رهیابی به قافله طویلی از شهیدان نیاز دارد.
• هرگز کسی در واویلای مرثیه، جسارت پرس و جو به خود نخواهد داد، تا بپرسد که آیا شهیدان، به قول نیما، «خود چراغ راه خود» بوده اند و یا پهلوانان بی چراغ محتاج رهنما بوده اند؟
• کتاب ها سخن در همین باره برای گفتن هست، ولی روده درازی جایز نیست.
• کیوان ستاره شد
• که بگوید:
• «آتش
• آنگاه آتش است
• کز اندرون خویش بسوزد
• و این شام تیره را بفروزد!»
• این سومین دلیل شراره و ستاره گشتن کیوان و ضمنا «تئوری آتش» سایه است:
• آتش بشرطی آتش است که ازدرون خویش بسوزد و نه از برون خویش!
• سایه ـ اگر اشتباه نکنیم ـ در مجموعه غزلیات و رباعیات و غیره خود تحت عنوان «سیاهمشق»، «تئوری آتش» را توسعه بیشتر داده است.
• او در این تز خویش، آتشیت آتش را مشروط به سوختن از درون می داند و بدین طریق میان آتش رئال که بکمک اکسیژن هوا از برون «می سوزد» و آتش ایدئال که از درون می سوزد، تفاوت قائل می شود.
• البته شاعر، خودمختار مطلق است و هر تئوری که دلش خواست، می تواند فرمولبندی کند، مسئله اما این است که سایه از تئوری خویش، دلیلی برای شورش کیوان بر ضد وضع موجود و به قول سایه سرنوشت می سازد.
• کیوان ـ در هر صورت ـ برای اثبات «تئوری آتش» نیز بوده که خطر کرده است.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر