مرگ سقراط
شین میم شین
سعدی
( گلستان با ب دوم، ص 157 ـ 158)
گفتم:
تصور مرگ، از خیال خود بدر کن و وهم را بر طبیعت، مستولی مگردان!
سعدی
( گلستان با ب دوم، ص 157 ـ 158)
گفتم:
تصور مرگ، از خیال خود بدر کن و وهم را بر طبیعت، مستولی مگردان!
• سعدی در این حکایت گلستان، به نقل تجربه ای شخصی در دمشق مبادرت می ورزد.
• پیر مسنی (150 ساله؟) در حال نزع از پایان مهلت زیست خود خبر می دهد:
• دمی چند گفتم، «بر آرم به کام»
• دریغا که بگرفت، راه نفس
• دریغا که بر خوان الوان عمر
• دمی خورده بودیم و گفتند: «بس!»
گفتم:
تصور مرگ، از خیال خود بدر کن و وهم را بر طبیعت، مستولی مگردان!
تصور مرگ، از خیال خود بدر کن و وهم را بر طبیعت، مستولی مگردان!
• این پاسخ سرتاپا سرشته به خرد حکیم خردمند شیراز به پیر در حال نزع است:
• وهم را بر طبیعت مستولی مگردان و تصور مرگ از خیال خود بدر کن!
• اگر مارکس هم به جای سعدی بود، بیشک جز این نگفته بود!
• اما منظور سعدی از این رهنمود چیست؟
• سعدی در این حکم به احتمال قوی از سوئی، دیالک تیک وجود و شعور را به شکل دیالک تیک طبیعت و توهم (شعور کاذب) بسط و تعمیم می دهد و از سوی دیگر دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف را به شکل دیالک تیک طبیعت و توهم.
• او ضمنا نقش تعیین کننده را در دیالک تیک وجود و شعور از آن وجود (طبیعت) و در دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف از ان اوبژکتیف (طبیعت) می داند:
• تصور مرگ را از خیال خود بیرون کن و وهم را بر طبیعت مستولی مگردان!
• سعدی با این رهنمود از تقدم وجود بر شعور و از نقش تعیین کننده وجود (طبیعت) نسبت به شعور (توهم) پرده برمی دارد، وارد سنگر ماتریالیسم دیالک تیکی می شود و شباهت غریبی به مارکس پیدا می کند.
• بنظر سعدی در این حکم، طبیعت را نباید با توهم (شعور کاذب)، شرایط اوبژکتیف را نباید با عناصر سوبژکتیف (وهم) تخریب کرد.
• سعدی در این حکم از سوئی به دفاع تا آخرین نفس از خرد و اجتناب از توهم و خیال و از سوی دیگر به دفاع بی چون و چرا از زندگی و مقاومت سرسختانه در مقابل مرگ می پردازد:
• داوطلبانه نباید به دره مرگ سقوط کرد!
• زندگی موهبتی بی همانند است و باید از آن حتی المقدور پاسداری نمود، حتی اگر 150 سال زیسته باشی!
• تسلیم مرگ گشتن شایسته انسان خردمند خردگرا نیست!
• ستایندگان مرگ، خردستیزان اند و بس، گاه در لباس سیاه رنگ فاشیسم، گه در لباس قهوه ای رنگ ناسیونال ـ سوسیالیسم و گه در کسوت فوندامنتالیسم از هر نوع و در هر رنگ!
• اکنون می توان به ژرفای شگفت انگیز تفکر این هیولای قرون وسطی پی برد.
• اکنون می توان سعدی واقعی را، سعدی بالقوه را، سعدی ئی را که می توانست باشد، شناخت:
سعدی ئی را که تبلوری از خرد خارائین است.
سعدی ئی را که اندیشنده ای پیگیر و خستگی ناپذیراست!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر