۱۳۹۹ آذر ۱۴, جمعه

نامه رسان کوچولو و تعطیلات

تاریخچه کبوتر نامه رسان

قصص نامه رسان کوچولو

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)
 
برگردان
میم حجری

 

·    وقتی ایام تعطیلات فرا می رسد، مردم در شهر بی آرام می شوند.

 

·    «من می خواهم تعطیلات را در ساحل دریای شمال بگذرانم»، حلیمه خاتون می گوید.

·    «ولی چه کسی در غیاب من، درخت توت در حیاط خانه مرا آبیاری خواهد کرد؟»

 

·    «من می توانم درخت توت تو را آبیاری کنم»، نامه رسان کوچولو می گوید.

 

·    «من می خواهم تعطیلاتم را در ایتالیا بگذرانم»، سلمه خاله می گوید.

·    «ولی کسی ندارم که از سگم مواظبت کند!»

 

·    «من می توانم مواظب سگ تو باشم»، نامه رسان کوچولو می گوید.

 

·    اما چون همه مردم ـ همزمان ـ سفر می کنند، نامه رسان کوچولو نمی تواند فرصت سر خاراندن ـ حتی ـ داشته باشد.

 

·    او برای گربه صغری خاله غذا می پزد، سگ های این و آن را به گردش می برد، به گلدان ها آب می دهد، گرد و غبار اتاق ها را پاک می کند و پنجره خانه ها را باز و بسته می کند، تا هوا داخل اتاق ها شود.

 

·    چون قربانعلی، نانوا و شیرفروش را در جریان سفرش قرار نداده، نامه رسان کوچولو باید هر روز یک شیشه شیر و پنج نان لواش او را هم تحویل بگیرد و بخورد.

 

·    نامه رسان کوچولو همه این کارها را با رغبت و اشتیاق تمام انجام می دهد.

 

·    روزی از روزها تصمیم می گیرد که خودش هم تعطیلات داشته باشد.

 

·    «اداره محترم پست»، نامه رسان کوچولو نامه ای می نویسد.

·    «من بدین وسیله در خواست جانشینی برای ایام مرخصی خود دارم.»

 

·    و اداره پست جواب می دهد:

·    «جانشین ایام مرخصی تو سر ساعت ده صبح با قطار نمره هفده می آید!» 

 

·    نامه رسان کوچولو سر ساعت ده در ایستگاه قطار وامی ایستد و منتظر آمدن جانشینش می ماند.

 

·    از قطار نمره هفده ـ فقط ـ دو زن تنومند پیاده می شوند.

 

·    نامه رسان کوچولو کس دیگری را کشف نمی کند.

 

·    «من اینجا هستم»، صدای نازکی از پشت سر نامه رسان کوچولو می گوید.

 

·    «تو!؟»، نامه رسان کوچولو حیرت زده می پرسد.

 

·    «تو ـ اما ـ یک پرنده ای!»

 

·    «من کفتر نامه بر هستم»، جانشین ایام تعطیلات می گوید.

·    «علاوه بر این، من در کار خود خیلی منضبط و دقتمندم!»

 

·    «که اینطور!»، نامه رسان کوچولو زیر لب می گوید.

 

·    آنگاه با هم به خانه می روند.

 

·    اما چون نامه رسان کوچولو اعتمادی به کفتر کوچولو ندارد، تصمیم می گیرد که سفر نکند.

 

·    «اگر مرا لازم داشتی می توانی خبرم کنی!»، نامه رسان کوچولو به کفتر می گوید.

 

·    «من تعطیلاتم را در پارک شهر خواهم گذراند.»

 

·    آنگاه ۱۵ تخم مرغ پخته با قابلمه ای پر از کوکو سیب زمینی برمی دارد و می رود.

 

·    نامه رسان کوچولو در پارک شهر روی چمنی خوشبو دراز می کشد و به تماشای ابرها می پردازد.

 

·    در استخر گل های سرخ شنا می کنند، طنابی به تنه نارون ها می بندد و تاب بازی می کند و وقتی باران می بارد، زیر بوته گلها می نشیند.

 

·    هر روز صبح کفتر نامه بر از فراز سر نامه رسان کوچولو می گذرد و با بال هایش به او دست تکان می دهد.

 

·    «همه چیز رو به راه است!»، منظور کفتر نامه بر این است.

 

·    نامه رسان کوچولو از زیباترین تعطیلات خود لذت می برد.

 

·    چون مردم برای گذراندن تعطیلات، به دریای شمال، ایتالیا و یا اسپانیا سفر کرده اند، پارک شهر خلوت است و آرام.

 

·    و وقتی از تعطیلات به خانه برمی گردد، می بیند که کفتر نامه بر همه نامه ها را حمل کرده است و همه چیز رو به راه است.

 

·    «خیلی ممنون!»، نامه رسان کوچولو به کفتر نامه بر می گوید.

 

·    «سال دیگر هم به تو زحمت خواهم داد!»

 

·    لبخند بر لب، فرورفتگی کوچکی را در بالش خواب دست می کشد.

 

·    «این جای خواب کفترک نامه بر بوده است!»، نامه رسان کوچولو زیر لب زمزمه می کند.

·    «اینقدر کوچولو بوده است!»

 

·    و می اندیشد که اندازه چیزها را نمی توان معیار قرار داد.

 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر