جینا روک پاکو
دلقک
· در سیرک بلونی، نقش دلقک را عموهای میکائیل، هورست و برنارد بازی می کنند.
· اما باید دانست که آنها اکنون طور دیگری به نظر می رسند.
· وقتی که آنها وارد صحنه می شوند، بچه ها از فرط شادی فریاد می کشند.
· ساز و برگ دلقکی آنها عبارتند از پیراهن های راه راه سرخ و سپید، شلوارهای کوتاه با کمربند و کلاه های خنده دار.
· «چه مدت می توانی روی کله بایستی؟»، یکی از دلقک ها می پرسد.
· «چهار هفته!»، دلقک دیگر جواب می دهد.
· آنها با هم در زمینه مدت روی کله ایستادن مسابقه می دهند.
· یکی دیگری را به سوئی روانه می کند و خود به دنبالش روانه می شود و پس از تمرین پر زحمت تا سه می شمارد.
· بعد سعی می کنند که روی کله بایستند، ولی از عهده این کار هم برنمی آیند.
· و همین امر بهانه دعوا و مرافعه می شود.
· برای اینکه یکی می خواهد حتما برنده شود و دیگری باید پنج مارک به او بپردازد.
· آخر سر، برنده طور دیگر تعیین می شود.
· دستکش های بوکس آورده می شوند، ولی مسئله حالا داوری در بوکس است.
· قرار بر این گذاشته می شود که یکی از دلقک ها «شروع کنید!» بگوید و دیگری «تمام کنید!» بگوید.
· برنارد هر بار که مشتی بر هورست وارد می آورد، فوری «تمام کنید!» می گوید.
· بالاخره بوکس بازی شروع می شود.
· طولی نمی کشد که یکی از دستکش ها پرت می شود به میان تماشاچی ها و یکی از دلقک ها می افتد روی زمین.
· «او وقتی که وارد صحنه شد، مرده بود!»، دلقک دیگر می گوید.
· «شاید هنوز زنده است؟»، دلقک می اندیشد.
· پس باید تپش قلب او معاینه شود.
· مسئله اکنون جای قلب در بدن انسان ها ست.
· «قلب میان دنده ششم و هفتم در طرف چپ بدن آدم ها ست!»، دلقک می گوید.
· هورست، یعنی دلقک زنده شروع به شمارش دنده های دلقک مرده می کند:
· «یک، دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت!»
· نتیجه این می شود که قلب دلقک مرده باید در نشیمنگاهش باشد.
· دلقک یک کلمه انگلیسی است که به معنی آدم دست و پا چلفت و یا عقب مانده است.
· دلقک در ایام قدیم، در تئاتر انگلیسی نقش آدم شوخ طبع و بامزه را بازی می کرد.
· چرا دلقک اینقدر موفق از کار درآمده و چرا اینقدر میان بچه ها و بزرگسالان محبوبیت دارد، خود سؤال بزرگی است.
· شاید به این دلیل که انسان ها خود را در دلقک باز می یابند.
· دلقک آئینه ـ تصویر انسان به طور کلی است.
· چه کسی عجز هرازگاهی خود را در انجام کاری تجربه نکرده؟
· چه کسی دست و پا چلفتی هرازگاهی خود را شاهد نبوده؟
· چه کسی نمی خواهد قادر به انجام کارهای بیشتری باشد؟
· چه کسی نمی خواهد بهتر از آن باشد که اکنون واقعا هست.
· آنگاه دلقک را تماشا می کند که روی پای خودش سکندری می خورد و قصد هنرنمائی دارد ولی از عهده اش برنمی آید.
· دلقک اما علیرغم بدبیاری، تسلیم نمی شود.
· او بارها و بارها از نو آزمایش می کند و دوباره بر زمین می خورد و ما را به خنده می اندازد.
· آیا ما ضمن خنده بر دلقک، قدری هم بر خویشتن خویش نمی خندیم؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر