۱۳۹۹ دی ۱۰, چهارشنبه

درنگی در شعر از محمد علی بهمنی تحت عنوان «در جستجوی خویشتن» (۲)

روایت محمد علی بهمنی از غزلش برای امام رضا(ع)

 
محمد علی بهمنی

( ۱۳۲۱ )
بندرعباس

درنگی

از

میم حجری

 
۱
در جستجوی خویشتن
 
این عنوان این شعر محمد علی بهمنی است.
قاعدتا
در عنوان هر مطلبی
محتوای ماهوی آن مطلب
تبیین می یابد.
 
ولی در کل این شعر او
از جست و جوی خویشتن خبری نیست.
باید ببینیم.
شاید برداشت اولیه ما دقیق و درست نباشد.
 
۲
این گونه دوست دارم، دنبال دوست گشتن
نه هیچ جایگاهی،
نه هیچ جای پایی

 
معنی تحت اللفظی:
جست و جوی دوست را به این شکل دوست دارم
که
نه
جایگاهی از او باشد و نه رد پایی از او.
 
  تار و پود این بند شعر بهمنی
به
خردستیزی
سرشته است.
 
چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟
 
۳
این گونه دوست دارم، دنبال دوست گشتن
نه هیچ جایگاهی،
نه هیچ جای پایی

 
معمولا
برای پیدا کردن کسی و یا موجودی
یا
آدرس محل اقامت او
را
یعنی
جایگاه او
را
پیدا می کنند
و
یا
رد پایی از او 
را
پیگیری می کنند.
 
بهمنی
 اما
پیشاپیش 
فاتحه بلند بالایی
بر
خرد و خردگرایی
می خواند.
 
به همین دلیل
بی اعتنا به آدرس دوست کذایی و بی اعتنا به رد پای او
به جست و جویش خطر می کند.
 
بدین طریق
جست و جوی بهمنی
شبیه آب در هاون کوبیدن است
و
بیهوده است.
  
هر چیز و هر کس
فقط و فقط
در 
زمان و مکان 
وجود دارد.
یعنی
در رد پاها وجایگاه ها
وجود دارد.
 
دیالک تیک ماده ـ زمان ـ مکان
 
در ورای زمان و مکان
چیزی وجود ندارد.
 
تفاوت و تضاد شعرای طبقات حاکمه انگل با شعرای توده زحمت
را
در اشعار آنها نیز می توان ردیابی کرد.
 
مثال:
 
سیاوش کسرایی

سیاوش کسرایی

برف می بارد
برف می بارد به روی خار و خاراسنگ
كوهها خاموش
دره ها دلتنگ
راه ها چشم انتظار كاروانی با صدای زنگ
 

بر نمی شد گر ز بام كلبه ها دودی
یا كه سوسوی چراغی گر پیامی مان نمی آورد
رد پا ها گر نمی افتاد روی جاده ها لغزان
ما چه می كردیم در كولاك دل آشفته ی دمسرد؟


آنك آنك كلبه ای روشن
روی تپه، روبروی من
در گشودندم
مهربانی ها نمودندم
زود دانستم كه دور از داستان خشم برف و سوز
در كنار شعله آتش
قصه می گوید برای بچه های خود عمو نوروز
گفته بودم زندگی زیبا ست
گفته و ناگفته 

ای بس نكته ها كاینجاست

شاعر توده زحمت نیز در جست و جوی دوست است.
ولی
برخلاف شاعر طبقه حاکمه انگل
نه
خرکی و خردستیزانه
نه
بی اعتنا به زمان و مکان (رد پا و جایگاه)
بلکه درست بر عکس او
خردمندانه و خردگرایانه
عمل می کند:

بر نمی شد گر ز بام كلبه ها دودی
یا كه سوسوی چراغی گر پیامی مان نمی آورد
رد پا ها گر نمی افتاد روی جاده ها لغزان
ما چه می كردیم در كولاك دل آشفته ی دمسرد؟

سیاوش 
دودی 
را
می جوید
که از کلبه ها بر می خیزد
 سوسویی
را
می جوید
 که از چراغ ها به چشم می خورد 
و
 رد پاهایی 
را 
پیگیری می کند
که در جاده های برفگرفته لغران 
از 
 پیشروان،
باقی مانده است.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر