۱۳۹۹ دی ۴, پنجشنبه

خود آموز خود اندیشی (۳۶۶)

خوداندیشی

شین میم شین

حکایت سیزدهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»،  ص ۳۵ ـ ۳۷)

بخش دوم

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
  

حافظ 

این کشف بزرگ سعدی را که جهان ملک جاوید نیست، به کلی از آن خود می سازد و بر اساس آن به تبلیغ تئوری تسلیم و تحمل و رضا می پردازد:

 

حافظ

سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش

مذاق حرص و آز ای دل، بشو از تلخ و از شورش

 

معنی تحت اللفظی:

در سفره روزگار سفله پرور

شهد آسایش وجود ندارد.

قوه چشایی ات

را

از

طمع و حرص تلخ و شور آن بشوی

 

در این بیت غزل خواجه مفاهیم زیر به خدمت گرفته می شوند:

سماط

دهر

دون

دون پرور

شهد

آسایش

مذاق حرص و آز

 تلخ و شور

 

۱

حافظ

سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش

مذاق حرص و آز ای دل، بشو از تلخ و از شورش

 

خواجه

دهر و یا روزگار و زمانه

را

پرسونالیزه می کند.

 

به

خانی، شاهی، اربابی، توانگری، خرپولی

تشبیه می کند

که

خوان و یا سفره خیرات

گسترده است.

 

کسب و کار خواجه

همین است:

تشکیل دیالک تیک مادی و روحی، زمینی و آسمانی، خانی و خدایی، شاهی و الهی، مشخص و مجرد.

بعد

مسکوت گذاشتن مادی و زمینی و خانی و شاهی و مشخص

و

گیر دادن به روحی، آسمانی، خدایی، الهی و انتزاعی.

 

یعنی

وارونه سازی دیالک تیک مادی و روحی.

 

۲

سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش

مذاق حرص و آز ای دل، بشو از تلخ و از شورش

 

حافظ

اینجا

از

سفره دهر انتزاعی و مجرد و واهی

دم می زند

و

سفره خان و سلطان و دیگر اعضای طبقات حاکمه

مسکوت می ماند

تا

به

طور غیرمستقیم

زهر ایده ئولوژیکی خود

را

به رگ روح خواننده و شنونده شعر تزریق کند.

 

دهر کذایی که خوان یغما نمی گسترد.

خوان یغما

را

خوانین و سلاطین برده دار و فئودال

مثلا

تیمور لنگ، سلطان محمود غزنوی و غیره

می گسترند.

 

سفره دهر کذایی

اصلا

وجود خارجی ندارد تا پست پرور باشد.

 

سفره اعضای طبقات حاکمه

است

که

پست پرور است.

 

خواجه بدین طریق

در

لفافه انتقاد از دهر واهی و انتزاعی

مناسبات اجتماعی نظامات برده داری و فئودالی

را

از زیر تیغ تیز انتقاد بیرون می آورد

و

تبرئه و تطهیر و توجیه می کند.

 

یعنی

همه کاسه ها و کوزه ها را بر سر دهر واهی خرد و خراب می کند

تا

فرماسیون اقتصادی برده داری و فئودالی

را

ماستمالی کند

و

توده تحت استثمار و ستم را تخدیر کند و به تسلیم و رضا فراخواند.

 

۳

سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش

مذاق حرص و آز ای دل، بشو از تلخ و از شورش

 

این بیان دیگرگونه محتوای فکری و ایده ئولوژیکی همان بیت شعر سعدی است

که

جهان، ای پسر، ملک جاوید نیست

ز دنیا وفاداری امید نیست

 

نتیجه گیری خواجه:

انتظاری از دهر کذایی

یعنی طبقات حاکمه حی و حاضر

نداشته باش.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر