جینا روک پاکو
هلینی ها
· موسیقی دیگری در فضا طنین می افکند.
· دو آرتیست زن و مرد وارد صحنه می شوند.
· ایندو، مادر و پدر میکائیل هستند که نام شان ورونی و هلموت است.
· نام هنری آندو ترکیبی از هل (هلموت) و ینی (ورونی)، یعنی هلینی است.
· در وهله اول هلموت با چماق واره هائی که ورونی برایش پرتاب می کند، هنرنمائی می کند.
· دو چماق واره، سه چماقواره، چهار چماقواره.
· تقریبا یکی از آنها می افتد زمین، ولی فقط تقریبا.
· کلاودیا این هنرنمائی را با دو توپ آزمایش کرده بود.
· آنگاه احساس کرده بود که دستانش به موجوداتی خودمختار و مطلق العنان بدل شده اند و گوش به فرامین او نمی دهند.
· آرتیست اکنون حلقه های قرمز رنگ را به دور دست و پا و یکی را حتی بر گردن خود به چرخش در می آورد.
· تعداد حلقه ها رفته رفته افزایش می یابد و به هفت می رسد.
· کلاودیا متوجه شده که انگشت سبابه خود را محکم گاز می گیرد.
· انگار با این کار می توان مانع افتادن حلقه ها بر زمین شد.
· بعد، هلموت حلقه ها را یکی پس از دیگری به ورونی می اندازد.
· به جای آنها، اکنون چهار راکت تنیس دریافت می کند و آنها را به هوا می اندازد، بلندتر و بلندتر و بعد می گیردشان.
· بعد با سه کلاه لگنی بازی می کند.
· بازی می کند؟
· این هنر دشوار، بازی ساده ای جلوه می کند.
· دو کلاه در فضا می چرخند، در حالی که کلاه سوم برای لحظه ای کوتاه بر سر او قرار می گیرد.
· کلاودیا باید چشمانش را بمالد.
· اکنون یکی از کلاه ها بر سر آرتیست فرود می آید، بعد کلاه دیگر و دو کلاه دیگر مثل دو کلاغ جنون زده در فضا می چرخند.
· کف زدن های توفانی!
· هوراهای خروشان!
· و ناگهان سکوت محض صحنه را فرا می گیرد.
· حتی بچه های کوچولو نفس در سینه حبس می کنند.
· ورونی مشعل ها را روشن می کند و مشعل های شعله ور را یکی پس از دیگری به سوی آرتیست پرتاب می کند.
· آرتیست هم مشعل ها را، همه مشعل ها را می گیرد و به هوا می اندازد، دوباره می گیرد، به رقص وامی دارد و هرچه دلش می خواهد با مشعل ها می کند.
· و به معجزه ای همواره انتهای دیگر مشعل ها را که شعله ور نیست، به دست می گیرد.
· او در واقع، کاملا آرام و بی خیال در وسط صحنه ایستاده است، انگار همه این کارهای خارق العاده، چیز پیش پا افتاده ای بیش نیست.
· او حتی در این حالت لبخند بر لب دارد.
· هلینی ها!
· مرد اکنون همه مشعل ها را مثل دسته گلی شعله ور، در دست دارد.
· البته اگر چنین چیزی وجود می داشت.
· مرد تعظیم می کند.
· بعد هر دو با هم تعظیم می کنند و صحنه را ترک می گویند.
· به سرعت آذرخش، میکائیل وارد صحنه می شود و در گستردن پلاستیک نارنجی رنگی کمک می رساند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر