۱۳۹۵ آذر ۱۴, یکشنبه

سیری در شعری از شیخ شبستر (32)


ویرایش و تحلیل از
میمحا نجار

به حد خویش، چون گشتند واقف
سخن گفتند در معروف و عارف


·        شیخ شبستر در مصراع اول این بیت شعر، حدود 700 سال قبل از این یکی از مهم ترین  مفاهیم ماتریالیستی ـ دیالک تیکی را توسعه می دهد.
·        مقوله فلسفی حد را.

·        مراجعه کنید به حد  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری 

1
به حد خویش، چون گشتند واقف
سخن گفتند در معروف و عارف

·        حد به وحدت دیالک تیکی کمیت و کیفیت اطلاق می شود.

·        مراجعه کنید به کمیت، کیفیت، دیالک تیک کمیت و کیفیت  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

·        «حد» ـ به عنوان مقوله فلسفی ـ در اروپا برای اولین بار توسط هگل مورد استفاده قرار می گیرد.
·        هگل «حد» را به معنی وحدت دیالک تیکی «کمیت» و «کیفیت» بکار می برد.

·        هر کیفیتی بطور کمی تعیین می شود.
·        تغییر تعین کمی هر چیز، هر سیستم و غیره تا درجه معینی تغییری در کیفیت آن چیز، آن سیستم و غیره نمی دهد.
·        حد بیانگر درجه حداکثر و یا حداقل تغییرات کمی است، که منجر به تغییر کیفی نمی شوند.


مثال

·        درجه صفر و صد سانتیگراد در مورد آب:

الف
·        تغییر کمی افزایش یابنده ی دمای آب تا حد عینی آن (صد درجه سانتیگراد) تغییری در مایع وارگی آب نمی دهد.

ب
·        به همین سان نیز تغییر کمی کاهش یابنده ی دمای آب تا حد عینی آن (صفر درجه سانتیگراد) تغییری در مایعیت آب نمی دهد.   
 
·        اما به محض این که تغییر کمی از این درجه عدول کند (از حداکثر فراتر و از حداقل پایین تر رود) تغییر کیفی وقوع می یابد.

·        آب مایعیت خود را ترک می گوید و به بخار (گاز)  و یا به یخ (جماد) استحاله می یابد.   

2
به حد خویش، چون گشتند واقف
سخن گفتند در معروف و عارف

·        از دید شیخ شبستر، به محض تغییر کمی وقوف هر کدام از انسان ها و رسیدن به حد عینی، هر کدام از آنها به بلوغ فکری خود می رسند و ابراز نظر می کنند:
·        تغییرات کمی پس از رسیدن به حد عینی معین به تحول کیفی آنها منجر می شوند.
·        آنگاه می توانند در زمینه اوبژکت شناخت (موضوع معرفت) و سوبژکت شناخت (عارف، شناسنده) قضاوت کنند.

3
به حد خویش، چون گشتند واقف
سخن گفتند در معروف و عارف

·        یکی دیگر از خدمات فلسفی و اسلوبی (متدیکی) شیخ شبستر، بسط و تعمیم دیالک تیک اوبژکت شناخت ـ سوبژکت شناخت به شکل دیالک تیک معروف و عارف است.
·        دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت نیز یکی از مهم ترین دیالک تیک های مارکسیستی ـ لنینیستی است.

·        مارکسیسم ـ لنینیسم، دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را در دو عرصه مختلف هستی به خدمت می گیرد: 

دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت
در عرصه جامعه بشری

1
·        کشف و فرمولبندی دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت یکی از خدمات بسیار مهم مارکس و انگلس است.
·        می توان گفت که مارکس و انگلس دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را به شکل دیالک تیک جامعه و انسان (توده، طبقه) بسط و تعمیم می دهند و نقش تعیین کننده را از آن سوبژکت (انسان، توده، طبقه) می دانند.

·        مراجعه کنید به دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

2
·        سوبژکتیویته یکی از کشفیات بسیار مهم مارکس و انگلس است.
·        با این کشف مهم مارکس و انگلس حساب موضعگیری اجتماعی ماتریالیسم دیالک تیکی ـ تاریخی از موضعگیری اجتماعی ماتریالیسم مکانیکی و متافیزیکی جدا می شود:

الف
·        درک ماتریالیسم مکانیکی و ماتریالیسم متافیزیکی از تاریخ (جامعه) ایدئالیستی بود.
·        ماتریالیسم ماقبل مارکس و انگلس، تاریخ (جامعه) را بی سوبژکت تصور می کردند.
·        به همین دلیل، ماتریالیسم مکانیکی (ماتریالیسم قرن 18 فرانسه)  و ماتریالیسم متافیزیکی (ماتریالیسم فویرباخ) در زمینه جامعه منفعل و تماشاچی است و نه فعال و کوشا.

ب
·        درک ماتریالیسم دیالک تیکی ـ تاریخی از جامعه و یا تاریخ،  ماتریالیستی است.
·        تاریخ در ماتریالیسم دیالک تیکی ـ تاریخی، سوبژکت مند است.
·        تاریخ معماری (سازنده ای، سوبژکتی)  دارد.
·        بدون شرکت سوبژکت تاریخ، آب حتی از آب تکان نمی خورد.

·        این نقش سوبژکت تاریخ، اما در دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) تعیین می شود.
·        انسان (توده، طبقه) تاریخ خود را می سازد.
·        ولی با مصالحی می تواند بسازد که از نسل قبل به میراث برده است.
·        معمار (سوبژکت) تاریخ باید جبر جامعه را بشناسد و برسمیت بشناسد.
·        معمار (سوبژکت) تاریخ باید در تبعیت از جبر جامعه (با توجه به درجه توسعه نیروهای مولده، با توجه به قوانین و قانونمندی های عینی جامعه)، تاریخ (جامعه) را بسازد.

·        مراجعه کنید به جبر، اختیار، دیالک تیک جبر و اختیار در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت
در عرصه شناخت (معرفت) 

·        تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی (تئوری شناخت ماتریالیستی ـ دیالک تیکی) (رئالیسم) بر اساس دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت تبیین می یابد:
·        نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از آن اوبژکت شناخت  است.
·        چون محتوای شناخت در اوبژکت (موضوع) شناخت است.
·        خریت خر در خود خر است و نه در خرفروش، خرسوار و خرچران.

·        برای شناخت خر باید خود خر مورد بررسی قرار گیرد.
·        تصورات خر سوار و خر فروش و خرچران راجع به خر، تعیین کننده نیست.
·        اگرچه هیچ واره نیست.

·        یکی از انحرافات معرفتی ـ نظری (یکی از انحرافات مربوط به تئوری شناخت) در وارونه سازی این دیالک تیک است.
·        خیلی از مدعیان موضوع شناخت را فراموش می کنند و شروع به خیالبافی می کنند و خیال می کنند که به شناخت آن نایل آمده اند.

·        ما این انحراف اسلوبی را سوبژکتیویسم معرفتی می نامیم.

4
به حد خویش، چون گشتند واقف
سخن گفتند در معروف و عارف

·        شیخ شبستر در این بیت، ضمنا دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را در عرصه تئوری شناخت به شکل دیالک تیک معروف و عارف بسط و تعمیم می دهد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر