خواجه نظامالدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی
(۷۰۱ ـ ۷۷۲ هجری قمری)
رساله اخلاق الاشراف
نهايت خساست
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
باب سوم
در عفت
مذهب منسوخ
۱
چنین کس را عزیز داشتندی.
و اینکه شاعر گفته:
بر همه خلق سرافراز بود هر که چو سرو
پاکدامن بود و راست رو و کوته دست
مصداق همین معنی است.
معنی تحت اللفظی:
کسی که پاکدامن باشد و در صراط مستقیم باشد و دزد نباشد،
شبیه سرو
است.
عبید
آسمان را به ریسمان ربط می دهد.
سرو
در
اتیک و اخلاق فئودالی
نه
سمبل عفت،
بلکه سمبل آزادگی است.
در
ایده ئولوژی فئودالی
هر کس انگل و بی ثمر باشد،
آزاده
است
و
هر کس زحمتکش و مولد باشد،
برده و فرومایه
است.
۲
گویند
حکیمی مذمت کسی از پسر خود بشنید
گفت
«یا بنی مالک ترضی ان یکون بلسانک مالاترضی ان یکون علی بدن
غیرک؟»
معنی تحت اللفظی:
پسرم
تو را چه می شود
که
راضی باشی
که
به
زبان تو
چیزی باشد
که
به
بودنش در مورد کس دیگری
راضی نباشی.
عجب اندرزی!
عجب تعریف دقیقی از مفهوم عفت!
۳
شخصی شکایت دیگری می کرد و عیوب او با امیرالمومنین حسن بن علی می گفت
امیر المومنین علی با پسر گفت:
«یا بنی نزه سمعک عنه فانه نظر الی اخبث
ما فی وعائه فافرغه فی وعائک»
معنی تحت اللفظی:
حریفی نزد امام حسن از کسی انتقاد می کرد.
حضرت علی گفت:
پسرم گوشت را از انتقادات او پاک کن.
چون او معایب خود
را
به
حساب معایب دیگری
در
تو
خالی می کند.
بنابرین
روشنگری
با
فضیلت عفت
مغایرت دارد.
یعنی
باید همان رفتاری را با اعضای جامعه داشت که خر دارد.
۴
منصور حلاج را چون بر دار کردند
گفت:
« در کوچکی بر شارعی می گذشتم
آواز زنی از بام شنیدم
از بهر نظاره او بالا نگریستم،
اکنون از دار به زیر نگریستن
کفارت آن بالا نگریستن می دانم.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر