۱۴۰۰ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۴۱۴)

 ‍فروغ فرخزاد 2      

میم حجری


۵۱۱۷

سنگ سخنگو

 
هم شعبان بی مخ تام و تمام مرده
و
هم
نیمه شعبان یعنی امام زمان
دهها بار ظهور کرده و مرده.
مگر کتاب نمی خوانید و فیلم نمی بینید؟
امام زمان آمد و طویله برده داری را در سودان دایر کرد و مرد

۵۱۱۸

سنگ سخنگو

هنر شاه اللهی ها و شیخ اللهی ها و حزب اللهی ها
فحاشی است.
نه شعور دارند
نه شرم و نه شخصیت.
فقط شلاق دارند و دار دارند

۵۱۱۹

سنگ سخنگو 
همیشه رفتن و رفتن زِ آمدن چه خبر

سگ سخن جو 

 

ایراد این سخن منزوی کجا ست؟

۵۱۲۰

سنگ سخنگو

بیاید تو منشن بگید بنظرتون چند سالمه

سگ سخن جو 

 

سن و سال افراد تعیین کننده نیست
افراد می توانند صد ساله باشند و خر باشند
و
ده ساله باشند و خردمند باشند.
سخن بگو تا سخنت ارزیابی شود و سطح فکری و علمی و هنری ات تعیین شود


۵۱۲۱

سنگ سخنگو

هراسناک تر از نابینایی دیدن است ، با دو چشم باز که چه بر سر سرزمین‌مان می‌آید...
دیمیتروا


۵۱۲۲

سنگ سخنگو

میگه «مگه ممکنه؟ تو رو رو دست میبرن.»

سگ سخن جو 

 

خوب
این که نباید موجب شادمانی تو باشد.
این بدان عنی است که تو کالای بی صاحب هستی و تعجبش از آن است که کسی کالای بی صاحب را تصاحب نکرده است
این زباله ها زنان را با جندگان عوضی می گیرند.
 

۵۱۲۳

سنگ سخنگو

دهان ميتونه دروغ بگه،اما چشم ها نه

سگ سخن جو 

 

چشم و دهان که ارگان تکلم نیستند.
ارگان تکلم چیست؟
دهان ارگان اطعام است
و
چشم ارگان رؤیت.
فقط در طویله ها نقش زبان به عهده چشم و ادا و اطوار و کنایه و اشاره می افتد
نهدر جوامع متمدن

۵۱۲۴

سنگ سخنگو

یارا توببین بہ سر تو را دستارم 

جز تو بہ دلم، نخواهم آن دست آرم 

 من آن تو ام مرا بہ من بازمده 

 دست آر ببین چسان تو را دست آرم


سگ سخن جو 

 

معنی تحت اللفظی:
من عمامه و یا روسری ات هستم
غیر از تو نمی خواهم کسی را به دست آورم
من به تو تعلق دارم و نه به خودم
دست دراز کن و ببین که چگونه تو را به دست می آورم.
این شعر 
زباله ای بیش نیست.

۵۱۲۵

سنگ سخنگو

ساختار همه چیز هستی
دیالک تیکی است.
بدون آمدن
رفتنی میسر نمی شود.
رفتن
همیشه
در دیالک تیک رفت و آمد میسر است.
منزوی شاعری بی شعور است.
کسی که می رود
روزی آمده است.
و کسی که می آید
از جایی رفته است.
 

۵۱۲۶

سنگ سخنگو

ما از نیمه شعبان بی مخ و تمامت شعبان بی مخ می ترسیم.

۵۱۲۷

سنگ سخنگو

دل من نه مرد آنست كه با غمش برآيد
 مگسي كجا تواند كه بيفكند عقابي

سعدی


سگ سخن جو 

 

غم او به عقاب می ماند و دل من به مگس.
زور مگس به عقاب نمی رسد.
سعدی
رابطه غم دوست را با دل خود قطع می کند
یعنی به هر دو استقلال می بخشد.
در حالیکه غم دوست در دل او ست و نه در ورای دل او.
منظور از دل چیست؟

۵۱۲۸

سنگ سخنگو

نه به جمهوری اسلامی

سگ سخن جو 

 

«نه» به چیزی
حتما باید با «آری» به ضد ان توأم باشد.
دیالک تیک آری و نه.
تو به چی آری می گویی؟

۵۱۲۹

سنگ سخنگو

فاجعه‌ اونجاست‌ که‌ یه‌ نفرو‌ به‌ همه‌ دنیا و آدماش‌ ترجیح‌ میدی‌ بعد همون‌ یه‌ نفر‌ ساده‌ ترین‌ چیز هارو به‌ تو‌ تر جیح‌ میده!!

سگ سخن جو 

 

هیچکس
هیچ نفری را به چیزی ترجیح نمی دهد.
هر کس به دنبال ارضای حوایج خویش است
و
نفرات
اسباب ارضای حوایج شخصی اند.
آلت دست اند.

۵۱۳۰

سنگ سخنگو

به اون ننه سلیطش رفته چیست؟ 

جمله کلیدی من و مامانم وقتی بابام یه چیزی می‌گه که ما بر نمی‌تابیم.

سگ سخن جو 

 

ما فکر می کردیم
فقط نران جنقوری
زن ستیزند.
اکنون
ایمان می آوریم
به زن ستیزی زنان جنقوری
گر مسلمانی همی ناست که مادر دارد
وای اگر از پی امروز بود فردایی


۵۱۳۱

سنگ سخنگو

من انقدر دوست دارم برم کویر. 

ولی چون از جک و جونور میترسم هیچ وقت فک کنم نشه

سگ سخن جو 

 

ترس
ناشی از نادانی
و
نشانه نادانی است.
اگر مار و عقرب را بشناسی
ترست دود می شود و خودت شیر می شوی.
نیش عقرب را می توانی با فشردن به تکه سنگی از زهر تهی کنی و خلع سلاحش کنی.
مار
تو را به عنوان طعمه به رسمیت نمی شناسد
اگر احساس تهدید نکند
کاری به کارت ندارد

۵۱۳۲

سنگ سخنگو

زيباترين حس سجده اين است که در گوش زمين پچ پچ ميکنى، اما در "آسمان"صداى تو را ميشنوند

سگ سخن جو 

 

 واقعا؟
کی می شنود؟
ایها الناس
دهه سوم قرن ۲۱ است.
این خرافات را حداقل برای خودتان نگهدارید.
اسباب تمسخر شده اید.
آبرو می رود ای ابر خردبار ببار

۵۱۳۳

سنگ سخنگو

اگر اشتباه نکنیم
نوشته بودید از مولانا ست.
ما گشتیم ولی پیدا نکردیم
شاعرش مهم نیست.
محتوایش مهم است.


«من آن تو ام، مرا به من باز مده»
توهین به آدمیت آدمی است.
آدم سوبژکت است و نه اوبژکت.
خدا ست و نه بنده.
به قول محمد زهری
خدای خدایان است

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر