۱۴۰۰ فروردین ۱۱, چهارشنبه

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۴۱۵)

 ‍فروغ فرخزاد 2      

میم حجری


۵۱۳۴

سنگ سخنگو

و در پایان آنچه که درباره‌ی خودم می‌توانم بگویم این است: 

من شعری عاشقانه‌ام در جسمِ یک زن

سگ سخن جو 

 

خوب
باشد.
این
اما
تحسین خویش است و یا تحقیر خویش؟
شعر عاشقانه ارجمندتر از زن است که معشوق جهانی است؟

۵۱۳۵

سنگ سخنگو

منظور از دل در اينجا ذهن و ياد و ضمير است

سگ سخن جو 

 

زنده باد.
ولی معلوم نیست که منظور شعرا از دل چیست
گاهی با قلب عوضی می گیرند.
گاهی با کسی.
گاهی با خودشان.
مثال:
ای دل غمدیده
حالت به شود
دل 

بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور

 
خر تو خر است:
دل نباید دلش را بد بکند

۵۱۳۶

سنگ سخنگو

بحث با شماها بیهوده است.
فقط محض اطلاع:
تک تک این جملات راجع به کامبوج

ترجمه ای از گزارشی در رسانه های امپریالیستی است

۵۱۳۷

سنگ سخنگو

وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می کند
زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می کند


ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب


وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی می کند
سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست


جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟


یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد


تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند


هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست


خانه من با خیابان ها چه فرقی می کند
مثل سنگی زیر آب از خویش می پرسم مدام


ماه پایین است یا بالا چه فرقی می کند؟
فرصت امروز هم با وعده فردا گذشت


بی وفا! امروز با فردا چه فرقی می کند

سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
 جای ما اینجاست یا آنجا، چه فرقی می کند؟


سگ سخن جو 

 

فاضل نظری
خر آمده و خر رفته است.
نمایشنامه را از آخر اجرا میک ند.
مثل سعدی
مثل حافظ
مثل آخوندها
اینکه سهم هرکس پس از مرگ
گوری خواهد بود
به معنی مرگ = زندگی نیست.
که کار آدمی باقی است
ور جسمش فنا گردد.
(احسان طبری تواب)


۵۱۳۸

سنگ سخنگو

فقط برای سی ثانیه چشمان خود را ببندیم، شاید كمی احساس كنیم كوری چه دردی است، و بیاندیشیم آیا ما آن طور كه تصور می‌كنیم بینا هستیم؟!
 ژوزه ساراماگو


سگ سخن جو 

 

کوری کلکتیو در طوایل طبقاتی
از جنس تیفوس و طاعون و ویروس کرونا نیست
مش «سارا» مگو
کوری کلکتیو در طوایل طبقاتی
نه
مرضی اپیدمیکی
بلکه نتیجه عوامفریبی سیستماتیک طبقه حاکمه است.
درست به همین دلیل به رمان بند تنبانی تو
جایزه نوبل موبل می دهند

۵۱۳۹

سنگ سخنگو

آره.
حق با شما ست.
ولی کسی هم که تازه از راه رسیده
از جایی رفته است.
شما در اشعار فروغ به ایرادات اینچنینی برخورد نمی کنید

۵۱۴۰

سنگ سخنگو

معنی علمی اش باید همین باشد:
دل = شعور، روح، ضمیر
ولی وقتی از هارت اند مایند سخن می رود
منظور از هارت نمی تواند روح و شعور و ضمیر باشد
چون منظور از مایند این است.
دل در این جور موارد به معنی لوح ساده ساده لوحان به کار می رود
سایه آن را به شکل دیالک تیک دل و دین به کار برده است

۵۱۴۱

سنگ سخنگو

امید به ایده ال شدن شرایط

 
سگ سخن جو 

 

 
چنین چیزی محال است.
همیشه عکس این صورت می گیرد:
ایدئالیته
به صورت
رئالیته
تحقق می یابد.
به همین دلیل از سوسیالیسم رئال (واقعا موجود) سخن می رود
دیالک تیک ایدئال و رئال.
ایدئال دست نایافتنی است.
ماکسیمال
و بی عیب و نقص است.

۵۱۴۲

سنگ سخنگو

ستمت گر چه فزون است و وفا کم، غم نیست
 کم کَمَک ساخته ام با کم و بسیار تو من
خراسانی

 
 
سگ سخن جو 

 

 
خاک بر سر خراسانی خر
بی وفایی چه ربطی به بیداد (ستم) دارد؟
طرف
یکی دیگر را و بهتر از تو را پیدا کرده و رفته.
بیداد معنی دیگری دارد.
معنی بیداد چیست؟

۵۱۴۳

سنگ سخنگو

متن قرارداد رو میخوای چیکار کنی؟ اصلا تو چه کاره حسنی؟ چهپیشبردی تو زندگی خودت داشتی که میخوای راجع به دولت نظر بدی؟

سگ سخن جو 

 

طرف خر است.
سواد خواندن و نوشتن ندارد.
هستی را حستی می نویسد.
نانش در روغن است و کیفش کوک
از فراز منبر
گنده گوزی میکند.

۵۱۴۴

سنگ سخنگو

بهترین درمان کمردرد
ژیمناستیک است
خیلی ساده است
ولی
فوق العاده
مؤثر

۵۱۴۵

سنگ سخنگو

ایده خیلی خیلی کم طرفدار : 

بیشتر ترجیح میدم پولمو صرف مراقبتای پوستی کنم تا اینکه بخوام لوازم آرایشی بیشتری برای پوشوندن نقصای صورتم بخرم.

سگ سخن جو 

 

بی اعتنا به تعداد طرفدار
ایده خوبی است.
البته
باید از حد پوست پا فراتر نهد.
باید تعمیم یابد.
باید کلیت کسب کند.
جای مراقبت از پوست را باید مراقبت
از
اندام
روح و روان
جامعه
جهان
طبیعت
بشریت
بگیرد

۵۱۴۶

سنگ سخنگو

یه اهنگایی هستن که با اینکه زبونشونو نمیفهمی میرن تو مغز و استخونت

سگ سخن جو 

 

 تفاوت آثار علمی و فنی و فلسفی با اثار هنری همین است.
نمی فهمی
ولی می فهمی.
نمی فهمی
ولی روح و روانت را طراوت و تازگی و جلا و جلال می بخشد.
زبان آثار هنری
یونیورسال
است
و
نه
ناسیونال.
به همین دلیل
می توان از تابلوی نقاشی ئی از ۱۰۰۰ سال قبل
از تندیسی از آنتیک (جهان باستان کلاسیک)
لذت برد

۵۱۴۷

سنگ سخنگو

بیداد = بی داد = بدون داد
دیالک تیک داد و ستد
مثال:
مرغی از همسایه ات می گیری (ستد)
باید به عوض آن ستد
مثلا دامنی به او بدهی.
اگر مفتخور باشی
و به ازای ستدی
دادی ندهی
به او
بیداد
روا داشته ای
بیداد = مخفف ستد بی داد

۵۱۴۸

سنگ سخنگو

آدمیزاد که سهل است.
نباتات و حشرات و حیوانات
حتی زبان هنر می دانند.
مثلا
موسیقی می فهمند

۵۱۴۹

سنگ سخنگو

سکنه جنقوری عنگوری
با
سینه زدن
زنجیر زدن
قمه زدن
عنگلاب اسلامی کردن
پشیزی به گدایی دادن
عرعر کردن
حتی
پوز می دهند.

۵۱۵۰

سنگ سخنگو

هنر و اندیشه و سخن
همزاد کار است
امتحانش اسان است
دست به کاری بزنی
به طور خود به خودی
زمزمه بر لبانت می روید
مغزت بسان ساعت شروع به تیک تاک می کند و می اندیشد.
گاهی چنان بلند که اندیشنده می شنود

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر