۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

سیری در شعری از جلال سرفراز (9) (بخش اخر)



ویرایش و تحلیل از 
مسعود بهبودی 

ببخشين،
ماسک قدرت خدمتتونه
 (برلين ـ 15 فوريه 2008)

 ادامه 

اما يادمون باشه که قدرتمندا از همه ضعيف ترن
از همه ترسوتر هم خودشونن
اونا نيستن که ما رو می ترسونن
اين ماسک قدرته که چشِ همه رو جا انداخته

برو بگو:
«ماسک قدرت»،
کاری ات نباشه
يه جوری پيداش می‌کنی، حتمن

·        این بند آخر شعر بلند (احتمالا بلندترین شعر جلال متخصص در سرایش اشعار کوتاه) است:

1
اما يادمون باشه که قدرتمندا از همه ضعيف ترن

·        جلال، اوتوریته را که به معنی قدرت  مورد لعن و نفرین قرار داده بود، اکنون از نو تعریف می کند:
·        قدرت زیر قلم جلال، به ضد خود، یعنی به ضعف استحاله می یابد.
·        اوتوریته به ضد اوتوریته.

·        واعظ به پامنبری.

·        استاد به نوچه.

·        ارباب به برده.

·        معلم به شاگرد.

·        توانگر به گدا.

·        این اما عملا به چه معنی است؟

2
اما يادمون باشه که قدرتمندا از همه ضعيف ترن

·        این بدان معنی است که با وارونه گشتن دیالک تیک اوتوریته و وابسته، دیالک تیک قدرت و «ما» وارونه می شود:
·        یعنی نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از آن وابسته («ما») می گردد.

3

·        این ادعای جلال را یکی از دهقانان ملازم امیر المؤمنین حتی تجربه کرده و بنا بر دانش تجربی اش اثبات کرده است:
·        «روزی با امیر المؤمنین از قریه ای می گذشتیم.

·        شاهد روند و روال افراطی عجیبی شدیم:

·        هر اربابی هر روز صبح، به محض خروج از خانه، سوار بنده حاضر به یراقش می شد و به حجره حمل می شد و هر روز عصر، دو باره سوار بنده حاضر به یراقش می شد و به خانه برگردانده می شد.»

·        ارباب را می توان اوتوریته و بنده را وابسته محسوب داشت.

·        «امیر المؤمنین گفت:

·        طولی نمی کشد که ورق برمی گردد.



·        ما در ملازمت امیر المؤمنین به راه خود ادامه دادیم.

·        وقتی در برگشت به خانه از همان قریه می گذشتیم.

·        شاهد تحول وضع گشتیم:

·        در غیاب ما جامعه زیر و زبر گشته بود:

·        دیالک تیک ارباب و بنده، دیالک تیک اوتوریته و وابسته، وارونه شده بود:

·        بنده ها دست به طغیان زده بودند.

·        و یک روز صبح به محض خروج ارباب از خانه، خرش را گرفته بودند و بسان خر سوارش شده بودند و با رسیدن به حجره جای او را در حجره گرفته بودند و ورق بر گشته بود.



·        دیدیم که هر بنده ای هر روز صبح، به محض خروج از خانه سوار ارباب حاضر به یراقش می شود و به حجره حمل می شود و هر روز عصر، دو باره سوار ارباب حاضر به یراقش می شود و به خانه برگردانده می شود.



·        ارباب دم در می خوابد و بنده با زن ارباب حال می کند


3

·        شاعر دیگری حدود سه قرن پس از امیر المؤمنین، همین رسم و روال و روند  وارونه گشتن را بارها تجربه کرده و دانش تجربی اش را در بیت معروفی تقطیر کرده است:

چنین است، رسم سرای درشت
گهی پشت زین و گهی زین به پشت

·        این هم همان اوتوپی دهقانی منسوب به امیر المؤمنین است:
·        وارونه گشتن دیالک تیک اوتوریته و وابسته.
·        تعویض جای ارباب و رعیت،  ضمن حفظ سیستم ارباب ـ رعیتی.

·        مغز توده های دهقانی بیشتر از این و بهتر از این کار نمی کند.
·        ملازم امیر المؤمنین فراموش کرده که تعداد اربابان انگشت شمار است و تعداد بنده ها بیشمار.
·        بنده ها در صورت تحقق اوتوپی دهقانی امیر المؤمنین با کمبود فجیع ارباب برای سوار شدن روبرو خواهند شد.
·        هر اربابی در این صورت به اوتوبوسی در جنوب شهر تهران استحاله خواهد یافت.

4
اما يادمون باشه که قدرتمندا از همه ضعيف ترن

·        جلال در این جمله، به انکار تعریف خود از اوتوریته (قدرت) بر می خیزد.
·        یعنی اوتوریته  باز «تعریف» می کند.
·        از نو «تعریف» می کند.
·        جلال عملا خط باطل بر همه دعاوی پیشین خود می کشد.

·        منظور جلال اما ـ در تحلیل نهائی ـ چیست؟

5
اما يادمون باشه که قدرتمندا از همه ضعيف ترن

·        منظور جلال را به مدد شناخت افزار یاد شده از کارل مارکس می توان درک کرد و توضیح داد:
·        به مدد دیالک تیک فرم نمودین و محتوای ماهوی.

·        می توان گفت که جلال دیالک تیک فرم نمودین و محتوای ماهوی را به شکل دیالک تیک قدرت ظاهری و عجز ماهوی بسط و تعمیم می دهد.
·        بدین طریق، اوتوریته از دید جلال، ظاهرا قوی است و ماهیتا و یا ذاتا ضعیف است.

6
·        کسی که با خرد کل اندیش (فلسفه) بیگانه باشد، به همین روز می افتد که جلال افتاده است.
·        در سطح قضایا پرسه می زند و هارت و پورت می کند.
·        بی آنکه بتواند چیز به درد بخوری به پامنبری ها بیاموزد.

·        به قول مارکس، رادیکال کسی است که دست به ریشه برد.

·        با  مفاهیم گل و گشاد از قبیل قدرت نمی توان پدیده های اجتماعی را توضیح کرد.
·        این جور  مفاهیم گل و گشاد فقط به درد عوامفریبی می خورند.

·        رسولان بی نان و بی نام و بی اعتنا به نان و نام سرسپرده ی  توده ها با تحمل مشقات عظیم در همان شهری که جلال زندگی می کند، دایرة المعارف های فلسفی، سوسیولوژیکی، پسیکولوژیکی، هنری، استه تیکی و غیره غول آسائی نوشته اند که منتظر مترجم اند و از فرط خشم، خاک می خورند.

7
اما يادمون باشه که قدرتمندا از همه ضعيف ترن
از همه ترسوتر هم خودشونن

·        همان جلالی که در «انتقاد» از خود و امثال خود، گفته بود: 

به ضعيف نياز داره، قدرت
ما ضعيفيم

به ترس نياز داره، قدرت
ما ترسوییم

·        اکنون، هم منکر ضعف «ما» (خود و امثال خود) است و هم منکر ترس خود و امثال خود.
·        ضعیف و ترسو، نه جلال و امثال جلال، بلکه اوتوریته است.
·        اوتوریته ای که قابل تعریف روشن نیست.

8
·        در قابلمه سوسیولوژیکی اوتوریته هر آش دلبخواهی را می توان پخت:
·        در مفهوم سوسیولوژیکی اوتوریته هم خود جلال و امثال جلال جا می گیرند و هم اجامر امپریالیستی، فئودالی و فوندامنتالیستی.

·        عیب اصلی این شعر جلال همین همین جا ست:
·        جلال ساز و برگ لازم برای روشنگری را در اختیار ندارد.

·        اگر جلال به جای مفهوم سوسیولوژیکی قدرت، از مفهوم فلسفی طبقه حاکمه استفاده می کرد و به جای «ما» از مفهوم توده، بهتر و ریشه ای تر و بی عیب و نقص تر می توانست روشنگری کند.

·        لنین به همین دلیل، توصیه می کرد که در روشنگری، از عالم عام باید به راه افتاد و به خطه خاص رسید.

·        مراجعه کنید به دیالک تیک منفرد (خاص) و عام در تارنمای دایرة المعارف روشنگری   

9
اونا نيستن که ما رو می ترسونن
اين ماسک قدرته که چشِ همه رو جا انداخته

·        جلال اکنون اوتوریته را هم تحریف می کند:

الف
اونا نيستن که ما رو می ترسونن

·        جلال منکر استفاده طبقه حاکمه (و به زعم او اوتوریته) از تهدید است.

·        بر خلاف تصور جلال، وحشت پراکنی، ترور و تهدید و ارعاب، از ساز و برگ های دیر آشنای طبقه حاکمه از دیرباز است.

·        چه بسا شهرها به آتش کشیده شده اند و مور و ملخ آن شهرها حتی از دم تیغ گذرانده شده اند، تا تهدید و وحشت و ارعاب به حد کمال رسد.



·        آوارگی میلیون ها نفر از کشورهای مختلف به دلیل همین توسل طبقه حاکمه به تسلیحات ترور و ترس و ارعاب است.



·        خود جلال بهتر از هر کس به فوت و فن توسل اجامر طبقه حاکمه فئودالی ت فوندامنتالیستی به ترس و تهدید و ترور واقف است.

·        و گرنه در نهایت معصومیت و مظلومیت، با زن و بچه دربدر دیار غربت نمی گشت.

ب
اونا نيستن که ما رو می ترسونن
اين ماسک قدرته که چشِ همه رو جا انداخته

·        جلال اکنون اوتوریته کذائی را و در واقع، طبقه حاکمه را در ماسک قدرت خلاصه و عملا تحریف می کند و خیال می کند که شق القمر می کند.



·        برای اثبات بطلان دعاوی جلال در این شعر، باید  مفاهیم گل و گشاد جلال را دور انداخت و با  مفاهیم ماتریالیسم تاریخی به توضیح مسائل پرداخت:

·        هیئت حاکمه را مثلا صدر اعظم کشوری را و یا نخست وزیر کشوری را (به مثابه اوتوریته های بی چون و چرا)  نمی توان ماسک محض و توخالی تصور و تصویر کرد.

·        رفسنجانی های ملی و بین المللی ماسم محض قدرت نیستند:

·        دیالک تیکی از طبقه و مأمور طبقه اند.

ت

·        لنین برای معرفی خود به مثابه اوتوریته، در هر فرصتی تصریح می کرد که او نه لنین شخصی، بلکه مأمور طبقه کارگر است.

·        لنین را نمی توان به عنوان اوتوریته در ماسک کذائی قدرت خلاصه کرد.

·        پشت سر لنین،  میلیون ها کارگر و دهقان و کلفت و رختشو و رفتگر و نجار و عمله و بنا ایستاده است.

·        این رابطه اوتوریته با «ما» را می توان با دیالک تیک حزب (شخصیت، تشکیلات) و توده درک کرد و توضیح داد.


·        به زبان گرامشی  با دیالک تیک طبقه و روشنفکر ارگانیک طبقه.


·        به زبان پله خانوف، با دیالک تیک شخصیت و تاریخ

·        به زبان پروین اعتصامی با دیالک تیک سگ گله و گله

·        به زبان ستارخان با دیالک تیک سگ ملت و ملت.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر