توده در قاموس فاشیسم
اهمیت ادبیات کودک
صمد بهرنگی
(۱۳۱۸
- ۱۳۴۷)
ویرایش
و تحلیل از
گاف
سنگزاد
کاش
می توانستم
احمد
شاملو
ادامه
آنان
به آفتاب، شیفته بودند
و اکنون با آفتاب گونه ای، آنان را اینگونه دل فریفته بودند .
و اکنون با آفتاب گونه ای، آنان را اینگونه دل فریفته بودند .
ای
کاش می توانستم، خون رگان خود را
من
قطره قطره قطره بگریم تا باورم کنند
·
معنی تحت اللفظی:
·
آنان شیفته آفتاب بودند و اکنون
کسانی با چیزی شبیه آفتاب، سر آنها کلاه گذاشته بودند.
·
ای کاش می توانستم، برای ارشاد آنها،
خون جاری در رگانم را قطره قطره بگریم.
1
ای
کاش می توانستم، خون رگان خود را
من
قطره قطره قطره بگریم تا باورم کنند
·
هر آدم خردگرائی با مشاهده این شعر
شاملو از خود خواهد پرسید:
·
«این شاعر خیلی خیلی بزرگ، که به ادعای خودش،
همه کلمات کاینات را در اختیار داشته، چرا خون گریه می کند و نه روشنگری علمی و
انقلابی؟
2
ای
کاش می توانستم، خون رگان خود را
من
قطره قطره قطره بگریم تا باورم کنند
·
برای پاسخ به پرسش حریف خردگرا،
باید گفت که اکثریت قریب به اتفاق روشنفکران دیار عه «هورا» و عا «شورا»، نه خردمند
و نه خردگرا، بلکه خردستیز اند.
·
این اجامر ـ همه از دم ـ به اندازه
ارزنی مغز اندیشنده در کاسه سر ندارند، تا بتوانند به اندازه بخور ـ نمیر
بیندیشند.
·
به همین دلیل روشنفکران با و بی
عمامه ی این سامان بی سامان، اهل ضجه و زاری اند و نه اهل تأمل و تفکر و تنویر.
·
این شعر شاملو اما حاکی از حقایق
امور متنوع است:
3
ای
کاش می توانستم، خون رگان خود را
من
قطره قطره قطره بگریم تا باورم کنند
·
احمد شاملو در این شعر، مظلوم
نمائی می کند.
·
اگر کسی در این دوره پای منبر آخوند
های «عنگلابی» نشسته باشد، با همین خون گریستن شاملوئیستی روبرو می شود:
·
«امام زمان، کجائی؟
·
ظلم و ستم و فسق و فجور از حد
گذشت.
·
پس ظهور کن و تیشه بر ریشه ظلم و
ستم بزن.»
·
این رفتار شاعر خیلی خیلی عنگلابی،
کمترین تفاوت ماهوی با رفتار اجامر خانه خراب گشته فئودالی ـ روحانی ندارد.
·
با توجه به این طرز رفتار «ارتجاع
سرخ و سیاه» (کتاب انقلاب سفید)، می توان به عظمت ضربه ای پی برد که در اثر پیروزی
انقلاب بورژوائی سفید و حمایت وسیع توده های زحمتکش بر پیکر کریه و کثیف فئودالیسم
وارد آمده است.
4
ای
کاش می توانستم، خون رگان خود را
من
قطره قطره قطره بگریم تا باورم کنند
·
در این شعر شاملو، عوامفریبی فئودالی
ارتجاع سرخ، به اوج می رسد.
·
شاملو که «همه واژه های جهان را در
اختیار داشته»، در «واژه دان» (گنجینه واژه های) خود را مهر و موم کرده است و به
ترفند خون گریستن آخوند مآبانه روی آورده است.
·
این طرز تحمیق رایج در صدر اسلام
است که احمد شاملو در این شعر، جامه عمل می پوشاند و خرمن احسنت و مرحبا و هلهله و
هورا از اجامر مرتجع داخلی و خارجی درو می کند.
·
محمد (قرآن کریم) برای تحمیق مردم، به جای استدلال تجربی و منطقی،
پای ایمان قلبی را و در واقع، پای ایمان کورکورانه را به میان می کشد.
·
این اما به چه معنی است؟
5
ای
کاش می توانستم، خون رگان خود را
من
قطره قطره قطره بگریم تا باورم کنند
·
اینجا و آنجا، ایمان قلبی به جای
ایمان تجربی نشانده می شود.
·
ایمان کورکورانه به جای ایمان
منطقی
·
ایمان متکی و مبتنی بر احساسات و
عشق و شور و شوق ایراسیونال (ضد عقلی)، به جای ایمان سرد و خاموش و بی سر و صدای راسیونال
(عقلی)
6
ای
کاش می توانستم، خون رگان خود را
من
قطره قطره قطره بگریم تا باورم کنند
·
ما هم در قرآن کریم و هم در این
شعر احمد شاملو با خردستیزی (ایراسیونالیسم) سر و کار داریم.
·
شاملو قادر و مایل به روشنگری
تجربی، علمی و انقلابی نیست.
·
به همین دلیل، بسان اجامر طرفدار فئودالیسم،
روحانیت، فوندامنتالیسم و فاشیسم به بازی بی رحمانه با احساسات مردم می پردازد.
·
مظلوم نمائی می کند.
·
این مظلوم نمائی ارتجاع سیاه و سرخ،
اما ماهیت ضد خلقی دارد.
·
چرا و به چه دلیل؟
7
ای
کاش می توانستم، خون رگان خود را
من
قطره قطره قطره بگریم تا باورم کنند
·
ابراز عجز از اقناع توده و اعضای
خردگرای خود اندیش حزب توده، توسط اجامر ارتجاع سیاه و سرخ، به معنی خریت توده و
اعضای خردگرای حزب توده جا زده می شود و نه به معنی خریت خود آنها:
·
چون توده و اعضای خردگرای حزب توده،
خر هستند، پس تقصیر از «علمای» با و بی عمامه ارتجاع سرخ و سیاه نیست.
·
تقصیر از خود توده و اعضای خردگرای
خود اندیش حزب توده است که مایهتا کودن و
خرفت و خر اند.
·
به قول اجامر سلطنت طلب و سر تنت
طلب، «از ما ست، که بر ما ست.»
·
صحت نظر ما در بند بعدی همین شعر
به اثبات می رسد:
7
ای
کاش می توانستم
یک
لحظه می توانستم، ای کاش
بر شانه های خود بنشانم، این خلق بی شمار را
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشید شان کجا ست و باورم کنند
ای کاش می توانستم.
بر شانه های خود بنشانم، این خلق بی شمار را
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشید شان کجا ست و باورم کنند
ای کاش می توانستم.
·
ای کاش می توانستم این جمعیت انبوه
را بر شانه های خود بنشانم و دور زمین بگردانم تا با دو چشم خود خورشید شان را
ببینند و به من ایمان بیاورند.
·
این اولا به معنی چپاندن هندوانه
عادولفی زیر بغل خویشتن خویش است:
·
شاملو خود را به مثابه کوهی سر بر
افلاک کشیده تصور و تصویر می کند.
·
به مثابه برج بلند آسمانخراش.
·
چون فقط در آن صورت می توان میلیون
ها دهقان و پیشه ور و کارگر را بر شانه های خود سوار کرد و دور جهان گرداند.
8
ای
کاش می توانستم
یک
لحظه می توانستم، ای کاش
بر شانه های خود بنشانم، این خلق بی شمار را
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشید شان کجا ست و باورم کنند
ای کاش می توانستم.
بر شانه های خود بنشانم، این خلق بی شمار را
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشید شان کجا ست و باورم کنند
ای کاش می توانستم.
·
شاملو ضمنا توده مردم را که با
تکیه بر شم طبقاتی خویش به حمایت از انقلاب ضد فئودالی سفید برخاسته اند، توده کور
و کودن تصور و تصویر می کند که قادر به تمیز خورشید خویش از خورشید بورژوازی مدرن
نیستند.
هایدگر و خوزه اورتگا گاسه
(1883 ـ 1955)
فیلسوف، جامعه شناس، نویسنده اسپانیائی
نماینده تئوری نخبگان
آثار:
تشکیل و تلاشی ملت
ایده نسل
قیام توده ها
·
این همان تئوری فاشیستی نخبگان
اورتگا گاسه اسپانیایی است که توده را مشتی الاغ جا می زند که باید به اراده پیشوا
تمکین کنند تا رستگار شوند.
·
احمد شاملو در این شعر و در همه
اشعار و آثار خویش، نقش نخبه را بازی می کند.
·
نقش آدولف هیتلر و موسولینی و فرانکو و سرهنگان یونان و سالازار و پینوچه و اجامر
دیگر را.
·
مراجعه کنید به تئوری نخبگان در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر