۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

سیری در جفنگیات صمد بهرنگی (26)


اهمیت ادبیات کودک
صمد بهرنگی
 (۱۳۱۸  -  ۱۳۴۷)   
ویرایش و تحلیل از
گاف سنگزاد

کاش می توانستم
احمد شاملو
ادامه

ای کاش می توانستند از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند، در دردها و شادی هاشان، حتی با نان خشک شان
و کاردهای شان را جز از برای قسمت کردن، بیرون نیاورند .
افسوس، آفتاب مفهوم بی دریغ عدالت بود
ادامه

1
افسوس، آفتاب مفهوم بی دریغ عدالت بود

·        همانطور که ذکرش گذشت، احمد شاملو آفتاب را و یا انقلاب اجتماعی را حاتم طائی عدالت می پندارد.
·        این خصلت آفتاب، اما برای او تأسف انگیز است.
·        آرزوی احمد شاملو، این است که آفتاب نه حاتم طائی عدالت، بلکه  حاتم طائی بی دریغی باشد، حتی به هنگام درد و شادی و فقر و بینوائی.

·        این اما به چه معنی است؟

2
افسوس، آفتاب مفهوم بی دریغ عدالت بود

·        مرزبندی احمد شاملو با توده ای ها (و در این مورد بخصوص با همکار توده ای اش) این است که آنها آفتاب را حاتم طائی داد تصور می کنند.
·        در حالیکه احمد شاملو آفتاب را حاتم طائی بی دریغی ها می پندارد و یا آرزو می کند.

·        حتما حریفی خواهد پرسید که چگونه به این مرزبندی رسیده ایم.

·        دلیل این استنباط ما در همین بند شعر است:

3
ای کاش می توانستند از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند، در دردها و شادی هاشان، حتی با نان خشک شان
و کاردهای شان را جز از برای قسمت کردن، بیرون نیاورند .

·        احمد شاملو می خواهد آفتاب به یکسان بر همه طبقات اجتماعی بتابد.
·        هم کاخ های اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوا را روشن کند و هم کوخ های توده های «بی همه چیز» مولد همه چیز را.
·        توده ای ها اما در سنت نیمای یوش، سودای وارونه سازی سیستم اجتماعی وارونه را در سر می پروند تا جامعه و جهان سلب وارونگی شود و سر و سامان یابد.

·        حتما حریف خواهد پرسید که ما از کجا به این تفاوت بینشی می رسیم.

·        باید به حریف بگوییم که از همین بند شعر: 

4
ای کاش می توانستند از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند، در دردها و شادی هاشان، حتی با نان خشک شان
و کاردهای شان را جز از برای قسمت کردن، بیرون نیاورند .

·        شاملو از توده، توده ای ها و حزب توده و هر انقلابی دیگر،  می خواهد که «کارد های شان را (قهر انقلابی را)  برای قسمت کردن بیرون بیاورند» و نه برای سلب وارونگی از سیستم اجتماعی وارونه.
·        توده ها، توده ای ها و حزب توده و انقلابیون دیگر باید با کاردهایش سیب زمینی و پیاز پوست بگیرند و نان قسمت کنند.

·        این طرز تفکر در آن زمان اما به چه معنی است؟

5
ای کاش می توانستند از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند، در دردها و شادی هاشان، حتی با نان خشک شان
و کاردهای شان را جز از برای قسمت کردن، بیرون نیاورند .

·        در آن زمان انقلابی بورژوائی از بالا صورت گرفته و ضربه ی مهلکی بر اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی فرود آمده است.
·        بورژوازی مدرن تحت حمایت امپریالیسم امریکا به مثابه سرکرده جدید جهان، بخش سنتی طبقه حاکمه را سلب اوتوریته کرده و با توسل به قهر انقلابی، هر خان و ارباب و آخوند سرکشی را سرکوب کرده و یا تحت حصر خانگی در آورده است.

6
ای کاش می توانستند از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند، در دردها و شادی هاشان، حتی با نان خشک شان
و کاردهای شان را جز از برای قسمت کردن، بیرون نیاورند .

·        شاملو در این شعر گربه را پس از پایان عروسی می کشد تا دق دلی از طبقه حاکمه جدید در آورد:
·        هارت  و پورت «ماورای هومانیستی و انتزاعی» شاملو به بورژوازی مدرن نشانه رفته است که سردمدار انقلاب بورژوائی سفید و رئیس نهادها و سازمان های سرکوب علنی و مخفی هراس انگیز است.

7

·        توده ای فقیر (همکار شاملو) در این شعر، توان مالی لازم برای رفتن به دندانپزشک را حتی ندارد.
·        تقصیر اصلی او مدافعه از حقیقت عینی است.
·        گناه او مدافعه از انقلاب بورژوائی سفید است.

·        زور شاملو ـ بسان همه اجامر ارتجاعی از اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی گرفته تا بورژوازی ـ به توده و توده ای ها می رسد.
·        انتقاد اساسی و اصلی احمد شاملو در این شعر از انقلاب بورژوائی سفید است.

·        چون این طبقه حاکمه مدرن است که کاردهایش را (قهر انقلابی اش را)  نه برای قسمت کردن نان و پوست گرفتن از سیب و سیب زمینی، بلکه برای قلع و قمع اراذل و اوباش فئودالی ـ روحانی و ضد انقلابی بیرون آورده است.

·        از سرتاپای حزب توده در این زمان خون می چکد.
·        طبقه حاکمه جدید حتی حاضر به قبول حمایت آن از دستاوردهای ضد فئودالی انقلاب بورژوائی سفید نیست.

·        چشم اسفندیار انقلاب سفید نیز همین است.
·        با آنتی کمونیسم نمی توان بر ضد اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و خرافه و مذهب و منبر و محراب مبارزه کرد.

8
افسوس، آفتاب مفهوم بی دریغ عدالت بود

·        بر خلاف هارت و پورت ماورای هومانیستی و انتزاعی احمد شاملو، آفتاب و یا انقلاب نمی تواند بی دریغ باشد، اگر بخواهد آفتاب و یا انقلاب باشد:
·        انقلاب اجتماعی ابزار تحول بنیادی جامعه بشری است.

·        ابزار همیشه در دیالک تیک ابزار و آماج، معنی دارد.
·        خود ابزار فی نفسه، بیانگر چیزی نیست.
·        تعیین کننده، آماجی است که ابزار خادم آن است.

·        یعنی برای نیل بدان، به خدمت گرفته می شود.

مثال

·        چاقو ابزاری است.
·        با چاقوی واحدی به مثابه ابزار هم می توان سیبی را قسمت کرد و هم می توان سر کسی را از تنش جدا کرد.

مثال

·        بیل و یا کلنگ ابزارند.
·        با بیل و کلنگ هم می توان چاهی کند و آب آشامیدنی در اختیار تشنگان جامعه قرار داد و هم می توان گوری کند و همنوع دگراندیشی را زنده به گور کرد.

9
افسوس، آفتاب مفهوم بی دریغ عدالت بود

·        ضمنا انقلاب اجتماعی ـ بر خلاف تصور باطل و توهم عاطل احمد شاملو و امثالهم ـ حتما نباید حاتم طائی عدالت باشد.

مثال

·        گذار از جامعه اشتراکی آغازین به جامعه برده داری، انقلاب اجتماعی محسوب می شود.
·        برای اینکه مناسبات تولیدی حاکم را که سدی در برابر توسعه نیروهای مولده بوده، منفجر کرده است و به توسعه سریع تر نیروهای مولده منجر شده است.
·        یعنی جامعه را در شاهراه توسعه به پیش رانده است.

·        این آفتاب و یا انقلاب اما ضمنا تیشه بر ریشه عدالت اجتماعی حاکم در جامعه اشتراکی آغازین، یعنی تیشه بر ریشه ی برابری اعضای جامعه فرود آورده است.

·        آفتاب و یا انقلاب اجتماعی، حتما نباید «مفهوم بی دریغ عدالت» باشد.

مثال

·        انقلاب بورژوائی کبیر فرانسه و دیگر کشورهای جهان، گورکن مناسبات تولیدی فئودالی بوده است.
·        در این انقلابات بورژوائی، مثلا در انقلاب فرانسه، شطی از خون اشرافیت فئودال و روحانی در کوچه ها و خیانان های پاریس جاری شده است.

·        سر سلاطین و خوانین بزرگ به گیوتین سپرده شده است.

·        دهقانان آلمان سی سال بر ضد اشرافیت فئودال و روحانی جنگیده اند.

·        کدام عدالت و کدام بی دریغی!

·        انقلاب قابله ای است برای زایش جامعه ای اساسا دیگر.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر