زمان:
چارشنبه سوری در پِلایا دِلرِی
محله ای ساحلی
در غربِ لس آنجلس
(۱٨ مارس ۱۹۹٨)
برای خسرو دوامی
برای خسرو دوامی
سرچشمه:
اخبار امروز
·
هنگامی که زمان بر ما فرود می آید
·
خود را در تاریکیِ شب پنهان می کنیم
·
اما کف های سفیدِ دریا به ساحل می ریزند
·
و ما هراسان در چشم های یکدیگر می نگریم،
·
بیهوده دست ها را در جیب های پشتِ شلوار قلاب کرده
·
وانمود می کنیم که هیچ اتفاقی نیفتاده است.
·
چون از زاد روزِ یکدیگر می پرسیم
·
در پسِ ماه های سال
·
و شیشه های خالیِ رنگِ مو سنگر می گیریم.
·
آنگاه شیشه ی شراب را دست به دست می گردانیم
·
و به حلقه ی آتش باز می گردیم.
·
دخترانِ کوچکِ دیروز هنوز بازنگشته اند.
·
آنها رفته اند تا همراهِ پسران همسایه
·
با ماشینِ پدر، دورِ شهر چرخی بزنند.
·
کودکانِ امروز بی اعتنا به ما از روی آتش می پرند
·
و از پاکت های پُف کرده ی چیپس، مشت مشت می خورند.
·
پدر سوسیس ها را بر سر سیخ های چوبی می زند
·
و از آخرین چارشنبه سوریِ خود در تهران یاد می کند.
·
مرغان دریایی در تاریکی کمین کرده اند
·
و به آژیرِ رنگینِ پلیس گوش می دهند.
·
کودکان ـ بی واهمه ـ از زمان بالا می روند
·
بر گُرده ی او سوار می شوند
·
دست به ریشِ سفیدش می کِشند
·
و گاهی مویی از آن می کَنند
·
انگشت های کثیف شان را بر عینک او می مالند
·
و از جیب های قبایش، شکر پنیر کِش می روند.
·
زمان ایستاده است
·
کودکان غارتش کرده اند
·
اما او بی خیالانه می خندد
·
و انتظار روزی را می کِشد
·
که بر آنها فرود خواهد آمد.
پایان
ویرایش
از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر