ویرایش و
تحلیل از
ربابه نون
او
که تا آن زمان بر همه ی دشمنان مردم چیره گشته بود،
با خود اندیشید:
«این کار
کار من است»
·
سؤالی که ما را از دیرباز به خود
مشغول داشته، این است که چرا تئوری نخبگان، این چنین عمیق در روح جامعه بشری رخنه
کرده است که دیالک تیک شخصیت و توده وارونه می شود؟
·
آن سان که نقش تعیین کننده در این دیالک
تیک نه از آن توده، بلکه از آن این و آن قلمداد می شود؟
·
با اینکه همه اجامر می دانند که
کلید تحولات اجتماعی به دست همین توده است.
1
او
که تا آن زمان بر همه ی دشمنان مردم چیره گشته بود،
با خود اندیشید:
«این کار
کار من است»
·
در فلسفه بورژوائی واپسین، کم
نیستند، فیلسوفانی که دیالک تیک اساسی هستی را، یعنی دیالک تیک وجود و شعور و یا دیالک
تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی را مانی پولیزه می کنند و به جای آن، دیشوتومی (ثنویت)
وجود و داشتن را می نشانند.
·
ساده لوحانه است، اگر کسی خیال کند
که آماج اجامر، پرده پوشی مسئله اساسی فلسفه است و بس.
·
مراجعه کنید به مسئله اساسی فلسفه
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
·
اگر کسی با طرز تفکر اعضای طبقه
حاکمه اندکی آشنائی داشته باشد، متوجه منشاء طبقاتی این دیشوتومی می شود:
2
او
که تا آن زمان بر همه ی دشمنان مردم چیره گشته بود،
با خود اندیشید:
«این کار
کار من است»
·
طبقه حاکمه واژه ی داشتن را با مفهوم
مالکیت خصوصی پر کرده است.
·
منظور طبقه حاکمه از دیشوتومی داشتن و وجود، دیالک تیک وجود و مالکیت
خصوصی است.
·
وجود طبقه حاکمه به مالکیت خصوصی بر
وسایل تولید وابسته است.
·
سلب مالکیت خصوصی از طبقه حاکمه به
معنی قبض روح طبقه حاکمه است.
·
به معین مرگ قطعی طبقه حاکمه است.
·
دلیل تقدس مالکیت خصوصی هم همین جا
ست.
·
مالکیت خصوصی چشم اسفندیار هم
بردگی اجتماعی و هم رهایش اجتماعی است.
3
·
با سلب مالکیت بر وسایل تولید، با
تعویض فرم اجتماعی مالکیت بر وسایل اساسی تولید با فرم خصوصی آن، توده «بی همه چیز»
گشته است و طبقه حاکمه «با همه چیز.»
·
بدین طریق، دیالک تیک فقرا و
اغنیاء تشکیل یافته است.
·
دیالک تیک فقرا و اغنیا فرمی از بسط
و تعمیم دیالک تیک توده و طبقه حاکمه است.
·
از این به بعد، «بی همه چیزی» به
فحش واژه ای، به تحقیر واژه ای، به توهین واژه ای در زرادخانه واژگانی طبقه حاکمه استحاله
یافته است.
·
فحش واژه های دیگر طبقه حاکمه از
قبیل توده بی سر و پا فرم هائی از بسط و تعمیم همین مفهوم «بی همه چیزی» است.
4
·
مفهوم «بی همه چیزی» فحشمفهوم توخالی
نیست.
·
مفهوم «بی همه چیزی» مفهومی
رئالیستی و راسیونالیستی است:
·
توده با از دست دادن وسایل اساسی تولید
مایحتاج خویش، همه چیز مادی و فکری و روحی خود را از دست داده است.
·
سلب آدمیت شده است.
·
سلب فردیت و منیت و شخصیت و هویت شده
است.
·
آن سان که کسی برای توده تره حتی
خرد نمی کند.
5
او
که تا آن زمان بر همه ی دشمنان مردم چیره گشته بود،
با خود اندیشید:
«این کار
کار من است»
·
از این به بعد دیالک تیک مولد و مفتخور وارونه شده است.
·
مفتخور بر گرده مولد نشسته است.
·
نه فقط بر گرده فیزیکی مولد، بلکه
بر گرده فکری، پسیکولوژیکی، اتیکی و استه تیکی (ایده ئولوژیکی) مولد نشسته است.
·
نتیجه ی این وارونگی اما از چه
قرار است؟
6
·
نتیجه این وارونگی دیالک تیک مولد
و مفتخور، دیالک تیک توده و طبقه حاکمه، انتقال همه اهرم های اوتوریته مادی و فکری
به دست طبقه حاکمه است.
·
طبقه حاکمه علاف و انگل و پتیاره و
هیچکاره، همه کاره گشته است و توده مولد، زحمتکش، سازنده و همه کاره، هیچکاره.
·
سرتاسر تاریخ جامعه طبقاتی نشاندهنده
این است که سر رشته ی همه کارهای مادی، فکری، فرهنگی، اتیکی (اخلاقی)، هنری، استه تیکی
در انحصار طبقه حاکمه بوده است.
·
چون با خروج جامعه اشتراکی آغازین و
ورود به جامعه طبقاتی، کار عمدتا فکری حرفه اصلی طبقه حاکمه گشته است و بار سنگین
کار مادی به توده تحمیل شده است.
7
·
توده یا روشنفکر (فیلسوف، دانشمند،
عالم، واعظ، سیاستمدار، هنرمند و غیره) توده
ای ارگانیک نداشته است و یا اگر هم هر از گاهی داشته باشد، نه از توده، بلکه از
اعضای طبقه حاکمه بوده است.
·
روشنفکر مهاجر از اردوگاه طبقه
حاکمه به اردوگاه توده بوده است.
·
سؤال از دیر باز این است که دلیل
این مهاجرت از اردوگاه پر ناز و نعمت طبقه حاکمه به اردوگاه پر نیاز و ریاضت توده چیست؟
ادامه دارد.
مفید ومغزداروروشنگری تمام عیار
پاسخحذف