۱۳۹۵ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

سیری در جهان بینی احسان طبری (78)


احسان طبری
(1295 ـ 1368) 
چگونه بحث کنیم؟
نامه مردم شماره 194
(27 اسفند 1358)
تحلیلی از
شین میم شین

1
چرا بحث با اعضای طبقه حاکمه
و با اجامر آگاه و نا آگاه و ناخودآگاه وابسته به طبقه حاکمه،
علیرغم بیهودگی ظاهری اش،
یعنی برخلاف نظر طبری،
ضرور و صرفنظرناپذیر است؟

·        دلیل اول این است، که ما ـ به مثابه سگان سرسپرده ی توده ـ با همنوع خود سر و کار داریم:
·        اعضای طبقه حاکمه و اجامر وابسته بدان، همنوعان ما هستند.

·        این اما به چه معنی است؟  

2
·        این بدان معنی است که اعضای طبقه حاکمه، بلحاظ نوعی، کمترین فرق و تفاوت و تضادی با توده ندارند.
·        فرق و تفاوت و  تضاد آنها با توده های مولد و زحمتکش و با سگان سرسپرده ی توده، در ماهیت طبقاتی آنها ست.
·        یعنی در خصلت دیالک تیکی رابطه آنها با توده است.

·        اعضای طبقه حاکمه «با» توده اند و همزمان، «بر» توده اند.

3
·        این تضاد دیالک تیکی میان توده و طبقه حاکمه با حل تضاد کار و سرمایه، با اجتماعی کردن مالکیت بر وسایل اساسی تولید، حل خواهد شد و اعضای طبقه حاکمه و اجامر وابسته بدان، به مثابه اعضای برابر حقوق جامعه ـ بسان بقیه ـ کار خوهند کرد و شرافتمندانه زندگی خواهند کرد.

·        تفاوت و تضاد بینشی مارکسیسم ـ لنینیسم با بینش های ارتجاعی، خرافی، ضد علمی و ضد کمونیستی از قبیل استالینیسم و غیره همین جا ست.

4
·        اگر کسی ـ بی اعتنا به اصل و نسب و منشاء طبقاتی و منصب و مقام اجتماعی و سیاسی اجدادش و یا خودش ـ قوانین اساسی جامعه ی نوین را رعایت نکند، بنا بر قوانین جامعه به مثابه مجرم به بازخواست کشیده خواهد شد.
·        نه کمتر و نه بیشتر.

5
چرا بحث با اعضای طبقه حاکمه
و با اجامر آگاه و نا آگاه و ناخودآگاه وابسته به طبقه حاکمه،
علیرغم بیهودگی ظاهری اش،
یعنی برخلاف نظر طبری،
ضرور و صرفنظرناپذیر است؟

·        ثانیا به این دلیل که هماندیشی با هر کس روندی دیالک تیکی است و نه روندی متافیزیکی و نه روندی دوئالیستی.
·        یکسویه نیست، دو سویه است.
·        متقابل است.
·        داد است و ستد.
·        مبادله فکری و تجربی است.
·        تضارب افکار است.
·        برای هر دو طرف هماندیشی آموزنده و مفید است.

·        منظور از این سخن چیست؟ 

6
·        در بحث با هر کس و در این مورد با اعضای طبقه حاکمه و اجامر وابسته بدان، شناخت متقابل از یکدیگر و ایده ئولوژی یکدیگر حاصل می آید.
·        اگر کسی از رهنمودهای طبری تبعیت کند و از بحث با این و آن، به هر بهانه و دستاویزی صرفنظر کند، از شناخت آنها و ایده ئولوژی آنها و از شناخته شدن توسط آنها محروم خواهد ماند.

·        چرا و به چه دلیل بحث منبع و منشاء شناخت متقابل است؟ 

7
·        برای پاسخ دادن به این پرسش باید از خود پرسید:
·        بحث و هماندیشی با همنوع و یا حتی با خویشتن خویش (خوداندیشی) چیست؟

8
·        بحث و هماندیشی فرمی از پراتیک است.
·        بحث و هماندیشی، پراتیک فکری است.
·        بحث و هماندیشی، کار فکری است.

·        پراتیک (کار، کرد و کار، آزمون، آزمایش، عمل، تجربه) چیست؟

9
·        پراتیک پل پیوند میان سوبژکت و اوبژکت است:
·        پراتیک دلال واره ای  است که معامله میان سوبژکت و اوبژکت را وساطت می کند.
·        پراتیک مجرائی دو سویه است که از طریق آن، شط روح در استخر ماده و شط ماده در استخر روح می ریزد.
·        پراتیک کانال دو سویه است که از طریق آن، شط شعور در برکه وجود و شط وجود در برکه شعور می ریزد.
·        پراتیک جوی دو سویه است که از طریق آن، سوبژکت در گودال اوبژکت و اوبژکت در گودال سوبژکت می ریزد.

10
مثال

·        در روند پراتیکی تهیه هیزم، پراتیک سبب می شود که اندیشه (روح) جامه مادی به خود پوشد، یعنی کنده درختی تکه تکه شود و سیگنال های حسی پدید آمده در روند پراتیک، مثلا پوکی، خشکی، تری، کرمزدگی و غیره کنده به کارگاه مغز (سوبژکت) ارسال شوند.
    
·        سؤال اکنون این است که در پراتیک فکری میان حسن و حسین، اوبژکت چیست؟

10
چرا بحث با اعضای طبقه حاکمه
و با اجامر آگاه و نا آگاه و ناخودآگاه وابسته به طبقه حاکمه،
علیرغم بیهودگی ظاهری اش،
یعنی برخلاف نظر طبری،
ضرور و صرفنظرناپذیر است؟

·        ضرورت مبرم بحث با همنوع (هماندیشی) و بحث با خویشتن (خوداندیشی) در پاسخ به این پرسش نهفته است:

الف
·        در پراتیک مادی (عملی)  تهیه هیزم توسط دهقان، کنده درخت، اوبژکت است.
·        دهقان، سوبژکت است.
·        تیشه و یا تبر وسیله کار است.

ب
·        در پراتیک فکری (روحی)، ما با سوبژکت و اوبژکت مضاعف سر و کار پیدا می کنیم:

1
·        حسن برای حسین اوبژکت کار فکری است.
·        واژه ها ( مفاهیم) و جملات (احکام، افکار) وسیله کار فکری اند.
    
·        حسن روی حسین کار می کند.
·        حسن در روند پراتیک فکری، موضع فکری و یا سنگر طبقاتی حسین را و اسلوب (متد) فکری حسین را مورد بررسی قرار می دهد.
·        حسین همان نقشی را برای حسن دارد که کنده درخت برای دهقان داشته است.
·        حسن در روند پراتیک فکری، افکار و طرز تفکر حسین را تجزیه و تحلیل (انالیزه، تکه تکه) می کند.

2
·        موضوع بحث هم برای حسن و هم برای حسین، اوبژکت دیگری است.
·        موضوع بحث برای حسن و حسین، همان نقشی را دارد که کنده درخت برای دهقان داشته است.  

3
·        عکس قضیه هم برای حسن مطرح است:
·        حسین برای حسن اوبژکت کار فکری است.

ت
چرا بحث با اعضای طبقه حاکمه
و با اجامر آگاه و نا آگاه و ناخودآگاه وابسته به طبقه حاکمه،
علیرغم بیهودگی ظاهری اش،
یعنی برخلاف نظر طبری،
ضرور و صرفنظرناپذیر است؟

·        به همین دلیل در پراتیک فکری میان حسن و حسین، اوبژکت خصلت دوگانه دارد.
·        اوبژکت هم به مثابه موضوع مورد بحث نمودار می گردد و هم به مثابه یکی از دو سوبژکت بحث.
·        به مثابه حسن برای حسین و به مثابه حسین برای حسن.

پ
·        این ضمنا بدان معنی است که سوبژکت بحث، در عین حال، اوبژکت بحث نیز است.
·        درست به همین دلیل، در روند هماندیشی، دو طرف بحث، یعنی حسن و حسین به شناخت همدیگر نیز نایل می آیند.

ث
·        به همین دلیل، آدم ها قبل از بحث با یکدیگر، تصور و استنباط بکلی دیگری از یکدیگر دارند تا پس از بحث با یکدیگر:

1
·        حسن قبل از بحث با حسین، می تواند نسبت به او پیشداوری سطحی و سوبژکتیو داشته باشد.
·        شناخت حسی سطحی از او داشته باشد و یا هیچ پیشداوری راجع به او نداشته باشد.

2
·        حسن اما پس از بحث با حسین، زیر و رو می شود.
·        حسین نیز.

·        از کجا می توان به این حقیقت امر پی برد؟  

3
·        هر کس می تواند در تحولات روحی و روانی خود، در روابط عاطفی خود نسبت به همنوع، به صحت این نظر پی ببرد:
·        چه بسا آدم بنا بر شناخت حسی، عاشق عکس و روی و موی و چشم و ابروی حریفی می شود و او را جذاب و دوست داشتنی (سمپاتیک)  استنباط می کند.
·        ولی پس از بحث با او به شناخت نسبتا بهتر او نایل می آید.
·        در نتیجه رابطه عاطفی اش با او یا تعمیق می یابد و یا برعکس، وارونه می شود:
·        عشق به نفرت و نفرت به عشق استحاله می یابد.
·        مهر به  کین و کین به مهر استحاله می یابد.

4
·        به همین دلیل می توان گفت که پراتیک ـ چه پراتیک مادی و چه پراتیک فکری ـ سرچشمه شناخت است:
·        پراتیک ـ بلحاظ فونکسیون ـ یگانه ی دو گانه است:

الف
·        پراتیک هم منبع و سرچشمه کشف (شناخت) حقیقت است.

ب
·        و هم محکل عینی مطمئن برای تعیین صحت و سقم شناخت.

5
·        شناخت نیز به نوبه خود، هم می تواند سرچشمه عاطفه و عشق و علاقه نسبت به کسی و یا چیزی باشد و هم سرچشمه نفرت و کین نسبت به آن و او.

6

·        بر خلاف تصور طبری، برای هماندیشی با همنوع ـ چه دوست و چه دشمن ـ آلترناتیوی وجود ندارد:

الف
·        پرهیز از هماندیشی و خود اندیشی، می تواند به جهل آدم نسبت به محیط خویش ـ اعم از محیط شیئی و یا محیط انسانی و اجتماعی ـ منجر شود.

ب
·        پرهیز از هماندیشی متمدنانه و فرهنگ مندانه، زمینه را برای فحش و پرخاش و تف و توهین و جنگ و ستیز هموار می سازد:
·        گلوله جای سخن را می گیرد.   

·        به قول سیاوش کسرائی، «واژه های ما، گلوله های ما هستند و بس.»
·        متبرک باد، نامش
·        به یاد باد، یاد خروشانش.

ادامه دارد.

۱ نظر: