اهمیت ادبیات کودک
صمد بهرنگی
(۱۳۱۸
- ۱۳۴۷)
ویرایش
و تحلیل از
گاف
سنگزاد
آیا
کودک غیر از یاد گرفتن نظافت
و
اطاعت از بزرگان
و
حرفشنوی از آموزگار
(کدام
آموزگار؟)
و
ادب
(کدام
ادب؟ ادبی که زورمندان و طبقه ی غالب و مرفه حامی و مبلغ آن است؟)
چیز
دیگری لازم ندارد؟
·
محتوای این جمله صمد را می توان
اوتوریته ستیزی (اقتدار ستیزی) محسوب داشت.
·
صمد اما فقط برای کودکان و
نوجوانان نمی نویسد.
·
نوشتن برای خردسالان، ضمنا به نیت استتار است.
·
صمد ضمنا برای بزرگسالان بلحاظ
فکری عقب مانده ی جامعه می نویسد.
·
به همین دلیل اوتوریته ستیزی صمد،
فقط شامل حال اوتوریته های طبیعی از قبیل مادر و پدر و عمه و عمو و خاله و دائی و
معلم و مربی و غیره نمی شود.
·
صمد اوتوریته طبقه حاکمه را، دولت را،
در مد نظر دارد.
·
سؤال این است که طبقه حاکمه در
زمان صمد چه ترکیب طبقاتی و دولت چه ماهیت طبقاتی داشته است؟
1
آیا
کودک غیر از یاد گرفتن نظافت
و
اطاعت از بزرگان
و
حرفشنوی از آموزگار
(کدام
آموزگار؟)
و
ادب
(کدام
ادب؟ ادبی که زورمندان و طبقه ی غالب و مرفه حامی و مبلغ آن است؟)
چیز
دیگری لازم ندارد؟
·
در آن زمان که صمد به اوتوریته
ستیزی کمر می بندد، در جامعه، انقلابی از بالا صورت گرفته است.
·
انقلاب سفیدی که ماهیت ضد فئودالی ـ
ضد روحانی دارد.
·
انقلاب سفید، ماهیتا انقلابی بورژوائی
بوده است.
·
این اما بلحاظ آرایش طبقاتی در جامعه
به چه معنی است؟
2
·
برای پاسخ دادن به این پرسش باید تحول
حاصله در اثر انقلاب سفید را در دیالک تیک توده و طبقه حاکمه مورد بررسی قرار داد:
3
·
طبقه حاکمه قبل از پیروزی انقلاب
سفید، ترکیبی از اشرافیت فئودال و روحانی و بورژوازی بوده است.
·
این ترکیب طبقه حاکمه را می توان حتی
در کابینه ی دکتر محمد مصدق مشاهده کرد.
·
یکی از دلایل مخالفت حزب توده با
مصدق، ترکیب بغایت فئودالی کابینه او بود.
·
به روایتی بیش از 60 در صد اعضای
کابینه مصدق از نمایندگان سرشناس اشرافیت فئودال (احتمالا وابسته به امپریالیسم انگلیس)
بوده است.
4
·
با پیرزوی انقلاب سفید، طبقه حاکمه
دو شقه می شود:
·
بخش بورژوائی طبقه حاکمه با
استفاده از ارتش و ساواک و حمایت همه جانبه ی امپریالیسم، بویژه سرکرده جدید جهان
یعنی امپریالیستم امریکا، اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی را از عرصه بدر می
راند و یک تنه جامعه را در شاهراه کاپیتالیسم هدایت می کند.
·
بدین طریق بر فئودالیسم و روحانیت
به مثابه اشرافیت بنده دار و فئودال و نهاد ایده ئولوژیکی آن، ضربه سختی وارد می آید.
·
سؤال این است که چرا سرکرده جدید
جهان ـ امپریالیسم امریکا ـ مصلحت در این می بیند؟
5
آخوندها برای گرفتن ویزا از سفارت انگلیس
·
دلیل اول این ایده امپریالیسم این
است این است که تبر بر ریشه های نفوذ سرکرده سابق جهان، یعنی امپریالیسم انگلیس
در ایران و نه فقط ایران، وارد آورد و از عرصه بدر راند.
·
چون فئودالیسم و روحانیت شیعی وابستگان
دیرین به امپریالیسم انگلیس بوده اند.
·
با توجه به این نکته می توان شعار «مرگ
بر امریکا» توسط اجامر جماران را مورد باز اندیشی قرار داد.
6
·
دلیل دوم این ایده امپریالیسم این
است که رژیم شاه، در نتیجه کودتائی بر ضد جنبش ملی ـ توده ای روی کار امده است.
·
جنبش های اجتماعی و انقلابی را می
توان سرکوب کرد، ولی وصایای آنها را نمی توان اجرا نکرد.
·
چون وصایای جنبش های انقلابی شکست
خورده، بسان اجنه از خاکستر شکست سر برمی آورند و به جان طبقه حاکمه ضد انقلابی می
افتند.
·
به همین دلیل بخش مهمی از شعارهای
حزب توده را دربار می بایستی به مورد اجرا
گذارد.
·
همه وظایف انقلاب بورژوائی سفید،
در واقع بخشی از برنامه ضد فئودالی و «بورژوائی» حزب توده بوده است:
·
از اصلاحات ارضی (لغو مناسبات
تولیدی فئودالی) تا مبارزه با بی سوادی، آزادی زنان و غیره.
7
·
طبقه حاکمه بورژوائی مدرن، بدین
طریق، ضربه کارائی بر دیالک تیک سرخ و سیاه وارد می آورد:
الف
·
طبقه حاکمه بورژوائی ـ انقلابی جدید،
حزب توده را ناک اوت می کند.
·
پایگاه دهقانی و پرولتری و
روشنفکری حزب توده، توسط طبقه حاکمه جدید تسخیر می شود.
·
دهقانان (رعایا و بخش های خرده
مالک) زیر پرچم انقلاب سفید گرد می آیند و
کارگران ترک سنگر می کنند و به حمایت از انقلاب سفید می پردازند.
·
حزب توده در اثر انقلاب سفید به
درجه محفلی پا در هوا و فاقد پایگاه اجتماعی تنزل می یابد.
·
روشنفکران توده ای توسط طبقه حاکمه
بورژوائی مدرن جلب به همکاری می شوند و به سمت هائی از قبیل رئیس دانشگاه و غیره
ارتقا می یابند.
·
این پدیده را بهتر از هرجا می توان
در اشعار سیاوش کسرائی شاهد بود.
·
مراجعه کنید به جهان و جهان بینی سیاوش
کسرائی، سیری در شعری از سیاوش کسرائی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ب
·
این پدیده را در شعر معروف احمد شاملو
نیز می توان شاهد بود که از موضع ضعف و استیصال در چالش نظری با همکار توده ای مسلح
به تئوری و تیز اندیشش سروده است:
کاش می توانستم
احمد
شاملو
هوای
تازه
من
درد در رگانم،
حسرت
در استخوانم،
چیزی نظیر آتش در جانم پیچید
سر تا سر وجود مرا گویی چیزی به هم فشرد
تا قطره ای به تفتگی خورشید، جوشید از دو چشمم .
چیزی نظیر آتش در جانم پیچید
سر تا سر وجود مرا گویی چیزی به هم فشرد
تا قطره ای به تفتگی خورشید، جوشید از دو چشمم .
از تلخی تمامی دریاها در اشک ناتوانی
خود ساغری زدم.
آنان به آفتاب شیفته بودند،
زیرا
که آفتاب تنهاترین حقیقت شان بود
احساس واقعیت شان بود
با نور و گرمی اش، مفهوم بی ریای رفاقت بود
با تابناکی اش، مفهوم بی فریب صداقت بود .
احساس واقعیت شان بود
با نور و گرمی اش، مفهوم بی ریای رفاقت بود
با تابناکی اش، مفهوم بی فریب صداقت بود .
ای
کاش می توانستند از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند، در دردها و شادی هاشان، حتی با نان خشک شان
و کاردهای شان را جز از برای قسمت کردن، بیرون نیاورند .
که بی دریغ باشند، در دردها و شادی هاشان، حتی با نان خشک شان
و کاردهای شان را جز از برای قسمت کردن، بیرون نیاورند .
افسوس،
آفتاب مفهوم بی دریغ عدالت بود
آنان به آفتاب، شیفته بودند
و اکنون با آفتاب گونه ای، آنان را اینگونه دل فریفته بودند .
و اکنون با آفتاب گونه ای، آنان را اینگونه دل فریفته بودند .
ای
کاش می توانستم، خون رگان خود را
من
قطره قطره قطره بگریم تا باورم کنند
ای
کاش می توانستم
یک
لحظه می توانستم، ای کاش
بر شانه های خود بنشانم، این خلق بی شمار را
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشید شان کجا ست و باورم کنند
ای کاش می توانستم.
بر شانه های خود بنشانم، این خلق بی شمار را
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشید شان کجا ست و باورم کنند
ای کاش می توانستم.
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
·
بهتر آن است که ما این شعر شاملو را
نیز مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم تا به جو سوسیولوژیکی و پسیکولوژیکی حاکم در
ایام پس از پیروزی انقلاب سفید بهتر پی ببریم.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر