۱۳۹۵ فروردین ۲۴, سه‌شنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (269)


جمعبندی از
مسعود بهبودی

مرده شور اون خرد را ببرند
علاف

کسی با خردستیزان حرفه ای حرفی ندارد.

1
ما با قدیمی ترین و صمیمی ترین دوست مان حرف داریم.

2
به قول سعدی:
حبیب هر کس باید ضمنا طبیب او باشد
و برای حفظ صحت جسم و روح و روانش
چه بسا داروی تلخ تجویز کند.

3
ولی فیس آباد است دیگر
و کاری نمیشه کرد.
شاید کپیه جهنم اجامر باشد.

4
عیران شده بخشا طویله و بخشا تیمارستان

5
با سکنه طویله و تیمارستان نمی توان بحث کرد.

6
چون پیش شرط هماندیشی
برسمیت شناسی پیشاپیش خرد کل اندیش (فلسفه علمی ـ انقلابی) است.

ایراد این نگرش شکیبائی کجا ست؟

1
اتفاقا بخش اعظم زنان عیران
اصلا حق شوهر کردن و بچه دار شدن ندارند.

2
چون اینها در کله به جای مغز
شلغم دارند.

3
پیش شرط مادری و کودک پروری
خروج پیشاپیش از دوزخ خریت است.

4
مسئله هم همین است.
این سیستم اجتماعی
سیستم خر پروری است.

کف دستی یافت نمی شود که فاقد خط باشد.

1
مگر اینکه راوی شعر، جزو اشباح باشد.

2
این چیزها نشانه خردستیزی شاعر اند.

3
اگر روزی خرد بر اریکه قدرت نشنید
بر این اجامر
«همان خواهد رفت که بر باخه رفته است.»
(کلیله و دمنه)

4
کولی ها که دعاوی خود را
بر پایه ی عناصر واقعی ـ عینی
بنا نمی کنند.

5
آنها چه بسا با جغجغه پلاستیکی
در زیر بغل
صدای ارواح و اجنه در می آورند.

6
این چیزها که «شعرای» عیرانی سرهم بندی می کنند
اصلا شعر نیستند.

7
ضمنا شعر فرمی برای تبیین اندیشه است.

8
شعری که مبتنی بر خرد نباشد
یاوه است.

9
شعر همیشه با شعور (روح به معنی فلسفی آن) در پیوند است.

10
حتی همین یاوه های پست مدرن
حاوی شعور و یا روح طبقاتی معینی اند.

11
حاوی شعور و یا روح طبقه حاکمه انگل و مرتجع اند.

12
روشنفکران و ضمنا شعرا
معماران روح جامعه اند.

13
اگر خردگرا نباشند،
نمی توانند سرسپرده حقیقت عینی باشند
و اگر سرسپرده حقیقت عینی نباشند
نمی توانند همدست و حامی طبقه حاکمه ارتجاعی و ضد خلقی نباشند.
یعنی نمی توانند ضد خلقی نباشند.
دشمنان توده های مولد و زحمتکش نباشند.

تعویض مهره ها
در هر سیستم اجتماعی
به تعویض پالان خر شباهت دارد.

1
سیستم اجتماعی همان می ماند که بوده است
به همان سان که خر همان می ماند که از دیرباز بوده است.

2
فقط کسی که خر باشد
دل به شق القمر از طریق تعویض پالان خر خوش می کند.
البته اگر عوامفریب نباشد.

کم هستند کسانی که با چشم های شان می بینند
و با مغزهای شان فکر می کنند
آلبر کامو

1
اولا موسیو البرن کامو
از کجا می دانی؟

2
ثانیا ازکجا معلوم است که تو خودت
مغزی در کاسه سر داری و چشمی در کدوی کله
که با «این» ببینی و با «آن» بیندیشی؟

3
تمام افکار تو به خردستیزی (ایراسیونالیسم) سرشته اند.

4
خر تر از خودت، خری در دیدرس نیست.

5
از شما موسیو، چه پنهان
که میلیاردها انسان مولد و زحمتکش
نه با چشم تنها
بلکه به مدد ارگان های حسی متعدد
هستی را در آئینه ذهن (مغز اندیشنده) خود
منعکس می کنند و اندیشه می سازند
تا اندیشه را دوباره جامه عمل بپوشانند
تا روح را دوباره مادیت بخشند و مادیت می بخشند.

6
دلیل صحت این نظر ما
پیشرفت غول اسای علم و فن و فکر و فرهنگ بشری است.

7
نیستی تا با چشم کوته بین طبقاتی ات ببینی
که در طرفة العینی آدمیان از اقصا نقاط جهان
با هم ارتباط برقرار می کنند:

الف
مثلا با هم می اندیشند

ب
با هم می کوشند و با هم می سازند.

8
هزاران دانشمند در رشته های مختلف علمی
از شیمی تا بیولوژی
از زمین شناسی تا کیهان شناسی
از جامعه شناسی تا روانشناسی
از اقصا نقاط جهان
سر میز انترنتی واحدی می نشینند
همدیگر را می بینند،
با هم دیگر مبادله فکری و تجربی می کنند،
با همدیگر می اندیشند و می سازند.

9
این تازه «از نتایج سحر است»
«باش تا صبح دولت» کمونیسم بدمد
و خردکل اندیش بر تخت بنشنید
و همبستگی (خواهری ـ برادری) بر باد رفته و از یاد رفته
میان انسان و انسان
و هارمونی برباد رفته میان طبیعت و انسان بازتولید شود.

شادی و اندوه
پدیده های پسیکولوژیکی اند و ثانوی اند.

1
اول باید در عالم واقع حادثه ای رخ دهد
مثلا ننه ی کسی بمیرد تا او احیانا غمگین شود
و یا
در بلیط بخت آزمایی ببرد تا او شاد شود.

2
شادی و اندوه
پدیده های سوبژکتیو، دلبخواهی و ارادی نیستند
تا کسی ابتدا به ساکن
تصمیم بگیرد و شاد باشد و یا غم بخورد.

3
این یکی از ترفند های ایده ئولوژیکی امپریالیسم امریکا ست
که شب و روز از رسانه ها و فیلم ها و مطبوعات بورژوائی
تبلیغ می شود.

4
این تصور برای آدم پیش می آید که
انگار آدم، نه آدم، بلکه عروسک کوکی و بدتر از آن
عروسک خودکوک (کوک کننده خویشتن خویش)
ماورای اجتماعی و ماورای طبیعی است.

5
خوشحالی مفهوم عامی است.

6
دلایل خوشحالی می توانند طبقاتی باشند.

7
یکی از دریافت دسته گلی شاد می شود
و دیگری از دریافت کلید پورشه ای و یا مرسدس بنزی

8
ایراد این سخن در جای دیگر است.

ايا راسيسم يكى از زيرتئوری هاى فاشيسم است؟
حریف

1
راسیسم (نژاد پرستی) یکی از عناصر تئوریکی ـ ایده ئولوژیکی اصلی
ناسیونال ـ سوسیالیسم و فاشیسم بوده است.
مراجعه کنید به تئوری نژادی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

2
ریقوی های آلمانی
از قبیل هیتلرو گوبلز و گورینگ و هس و غیره
خود را نماینده نژاد برتر جا می زدند.

3
فاشیسم و ناسیونال ـ سوسیالیسم
با توسل به نژاد
ساختار طبقاتی جامعه را سرپوش می نهند.
ماستمالی می کنند.

4
آن سان که کارگر و پیشه ور و فئودال و بورژوا
به بهانه تعلق به نژاد مشترک
به وحدت می رسند
و مبارزه طبقاتی معنی و اهمیت خود را از دست می دهد.

5
در اسلام
(فوندامنتالیسم سنی و شیعه)
جای نژاد را امت (تعلق مذهبی) می گیرد.

6
اینجا هم درست بسان فاشیسم و ناسیونال ـ سوسیالیسم
ساختار طبقاتی جامعه و جهان پرده پوشی می شود
و مبارزه طبقاتی
(میان توده های تحت استثمار و طبقه حاکمه استثمار گر)
جای خود را به جنگ مذهبی می دهد.

7
به همین دلیل
به نظر ما
فوندامنتالیسم، همشیره فاشیسم است.
ولی با آن یکی نیست.

8
فوندامنتالیسم راسیستی نیست.
امتیستی است.

کسی که سوال طرح می کند
باید حاضر به هماندیشی صادقانه و تجدید نظر
در موضع سیاسی ـ طبقاتی خود باشد.

1
تعویض مهره ها برای فاطی تنبان نمیشه.

2
رادیکال بودن
یعنی دست به ریشه قضایا بردن

3
رهایش اجتماعی از طریق تزیین شاخه ها میسر نمی شود.

4
تعویض مهره ها
فقط و فقط به درد عوامفریبی
جهت حفظ و تحکیم سیستم حاکم می خورد.

ثروت
(که در رابطه دیالک تیکی با مالکیت و قدرت است)
کریه المنظر ترین آدم ها را
 سکسی 
 می کند.

1
کسی برای این کثافت ها
که فیسبوک از عکس ها و اراجیف شان مملو است
پس از انقلاب بورژوائی سفید
تره حتی خرد نمی کرد
و شعار جاوید شاه از هر کران به گوش می رسید.

2
قبضه قدرت سیاسی و بعد اقتصادی و فرهنگی
هر زباله ای را به آلن دولونی طراز اول تبدیل کرده است
که ماهرویان کشور عه «هورا»
برای شان هر لحظه که دل شان خواست
«حاضر به یراق اند»
(احمد محمود، همسایه ها)

3
طبقه حاکمه
به همین دلیل
کسب اوتوریته معنوی می کند
تا شعور طبقاتی (ایده ئولوژی) خود را به توده ها رخنه دهد
و حتی دیکته کند.

4
به همین دلیل،
دیالک تیک وجود اجتماعی ـ شعور اجتماعی
با دیالک تیک دیگری توأم می گردد:

الف
شعور حاکم در هر جامعه
شعور طبقه حاکمه می شود.

ب
فرمی از بسط و تعمیم
دیالک تیک زیربنای اقتصادی ـ روبنای ایده ئولوژیکی

سلمان رشدی
بلحاظ فکری
اگر عقب عقب نرفته باشد،
ذره ای حتی رشد نکرده است:

1
اولا، عادم حسابی
در همه نظامات برده داری رسم بر این بوده است.

2
دلیل اصلی جنگ ها در فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی برده داری
تهیه برده به عنوان نیروی اصلی کار بوده است.

3
مگر امپراطوی برده داران در روم
ملل دیگر را
حتی همین همولایتی های انگلیسی تو را
برده نکرده بود؟
مراجعه کنید به کتاب و یا فیلم اسپارتاکوس

4
ثانیا زن بارگی که منحصر به محمد و علی و ولی نبوده است.

5
اعضای طبقه حاکمه امپریالیستی
امروزه
کسب و کاری جز برده کردن دختران خلق های جهان
و جنده سازی سیستماتیک آنان ندارند.
کنسرن پلی بوی، هالی وود، هالی بود
و صدها هزار شرکت عیاشی و الواطی و سکس
چیستند؟

6
امپریالیسم اروپا
حدود 5 میلیارد یورو در سال از بابت خرید و فروش
دخترکان و پسرکان اروپای شرقی
پس از عنگلاب گربه چف و یلسین و پوتین
در آمد دارد.
این آمار خود اجامر امپریالیستی است.

7
راهزنی امپریالیسم
میلیون ها بار بدتر از راهزنی چنگیز و تیمور و محمود غزنوی است
چه رسد به راهزنی محمد و علی و ولی.

8
عراق و لیبی و سوریه و غیره به بیغوله های رهزنی اجامر امپریالیستی بدل شده اند.

تو کجائی تا شویم ما چاکرت
چارقت دوزیم، کنیم شانه سرت
 
جامه ‌ات شوییم شپش هایت کشیم
شیر پیشت آوریم، ای محتشم؟

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر