۱۳۹۵ اردیبهشت ۳, جمعه

سیری در جفنگیات صمد بهرنگی (20)


اهمیت ادبیات کودک
صمد بهرنگی
 (۱۳۱۸  -  ۱۳۴۷)   
ویرایش و تحلیل از
گاف سنگزاد

آیا کودک غیر از یاد گرفتن نظافت
و اطاعت از بزرگان
و حرف ‌شنوی از آموزگار
(کدام آموزگار؟)
و ادب
(کدام ادب؟
 ادبی که زورمندان و طبقه‌ ی غالب و مرفه حامی و مبلغ آن است؟)
چیز دیگری لازم ندارد؟

·        از همین جمله صمد بهرنگی می توان هم به خالی بودن کله اش از مغز اندیشنده پی برد و هم به خالی بودن چنته اش از سخن سرشته به اندیشه.

·        دلیل تکرار مکرر جفنگی در فرم های مختلف توسط صمد، جلال آل احمد و احمد شاملو هم همین است:

1
·        به جمله اول همین جفنگ او نظری بیندازیم:  

دیگر وقت آن گذشته است که ادبیات کودکان را محدود کنیم به
 مسائل زیر: 
تبلیغ و تلقین نصایح خشک و بی ‌بروبرگرد،‌
نظافت دست و پا و بدن‌،
اطاعت از پدر و مادر‌،
حرف ‌شنوی از بزرگان‌،
سر و صدا نکردن در حضور مهمان‌ (ادب)  

·        محتوای همین جمله اکنون دوباره تکرار می شود.

2
و اطاعت از بزرگان
و حرف ‌شنوی از آموزگار
(کدام آموزگار؟)

·        صمد بهرنگی بلحاظ توسعه فکری از دهقانان آذربایجان که کتب درسی شان در مکاتب قدیم، آثار سعدی بوده، فرسنگ ها عقب مانده تر است:
·        صمد ـ برعکس آنها ـ  قادر به تمیز  مفاهیم فلسفی نیست:
·        صمد در این جمله، قادر به تمیز عام از خاص نیست.

·        به همین دلیل، پس از ذکر مفهوم «اطاعت از بزرگان» (عام)، با هارت و پورت، مفهوم «حرف شنوی از آموزگار» (خاص)  را بر زبان می راند.
·        صمد اگر شعور فلسفی بخور ـ نمیری می داشت، می دانست که مفهوم عام «اطاعت از بزرگان»، مفهوم خاص «حرف شنوی از آموزگار» را نیز در بطن خود دارد و نیازی به تبیین بیهوده ی آن نیست.

3
·        دلیل اصلی تکرار مکررات، توسط جلال و شاملو و صمد و غیره اما فقط بی سوادی فلسفی نیست.
·        بلکه، خالی بودن کله اجامر از مغز اندیشنده و نتیجتا، خالی بودن چنته شان از سخن اندیشیده است.

·        این خصوصیت را اجامر آخوند نیز دارند:
·        تکرار مکانیکی و مکرر جفنگیات ماهیتا واحد.

4
و حرف ‌شنوی از آموزگار
(کدام آموزگار؟)
و ادب
(کدام ادب؟)

·        وقتی از هارت و پورتیسم آل احمدیستی ـ شاملوئیستی ـ کاموئیستی صمد سخن می رود، منظور همین است.
·        دهان فراخ گشودن و به جای سخن مبتنی بر اندیشه، کف از لب و لوچه بیرون ریختن.

·        منظور صمد از هارت و پورت «کدام آموزگار و کدام ادب» چیست؟

5
و اطاعت از بزرگان
و حرف ‌شنوی از آموزگار
(کدام آموزگار؟)
و ادب
(کدام ادب؟)

·        هدف و آماج آل احمد و احمد شاملو و البر کامو و صمد و امثال بیشمار این اجامر، تخطئه کردن انتزاعی همه ارزش های اخلاقی است.

·        هگل بدرستی می گفت:
·        نفی باید معین باشد.

·        منظور خردمند بزرگ بورژوائی آغازین، نهی از نفی انتزاعی بوده است.
·        نهی از نفی چیزی، بدون ارائه آلترناتیو و بدیل بهتری برای آن چیز بوده است.

6
و حرف ‌شنوی از آموزگار
(کدام آموزگار؟)
و ادب
(کدام ادب؟)

·        صمد در این جمله، آموزگار و اتیک و اخلاق (ادب) را بطرز انتزاعی تخطئه می کند.
·        حتی نمی تواند نفی انتزاعی کند.

·        صمد در سنت فاشیسم و فوندامنتالیسم، همه چیز ارزشمند و مدرن و مترقی را عملا نفی مکانیکی می کند.
·        آن سان که مشتری جفنگیات او بی همه چیز می گردد.
·        دستش از همه چیز خالی می ماند.
·        چنین کسی گیج و سر در گم و پریشان می ماند.

·        نتیجه نهائی آموزش در مکتب این اجامر ـ چه اجامر فاشیستی و چه اجامر فوندامنتالیستی ـ بیماری روحی و روانی است.

·        ضد اجتماع (آسوسیال) گشتن است.
·        لات و لومپن و لاشخور و لاابالی گشتن است.

7
·        صمد پسیکولوژی (روانشناسی) کودکان مردم را مانی پولیزه و تخریب می کند.
·        کودک «دشمن» بی دلیل پدر و مادر و معلم و پیران قوم و اتیک و اخلاق جاری در جامعه می گردد، بی آنکه جایگزین بهتری برای آنها دریافت کند.
·        این بدترین ستم بر کودکان مردم است.

8
و حرف ‌شنوی از آموزگار
(کدام آموزگار؟)

·        صمد اما آلترناتیوی برای اوتوریته های طبیعی و اجتماعی  (پدر و مادر و معلم و عمو و عمه و خاله و غیره)  دارد.
·        فقط پی فرصت می گردد تا آلترناتیو وحشت انگیز خود را به گوش کودک بی همه چیز بی پناه پناهنده به اجامر فاشیستی و فوندامنتالیستی، به پچ پچی در سنت آغا کلاغه نجوا کند.
·        آلترناتیو صمد همان آلترناتیو فاشیسم و فوندامنتالیسم است:

الف
·        همان پیشوا، پیشرو، رهبر به جای پدر و مادر و غیره است.

ب
·        همان انبیاء، اولیاء، ائمه، فقها، علما به جای اوتوریته های طبیعی است.

9
و ادب
(کدام ادب؟)
 ادبی که زورمندان و طبقه‌ ی غالب و مرفه حامی و مبلغ آن است؟)

·        صمد برای تخطئه اتیک و اخلاق (ادب) به تحریف اتیک و اخلاق مبادرت می ورزد:
·        ادب عوامفریبانه به عنوان «ادب زورمندان و طبقه غالب و مرفه» قلمداد می شود.

·        اخلاق چیست؟

10
و ادب
(کدام ادب؟
 ادبی که زورمندان و طبقه‌ ی غالب و مرفه حامی و مبلغ آن است؟)

·        اخلاق یکی از عناصر روبنای ایده ئولوژیکی جامعه است و بسان هر عنصر روبنائی ـ ایده ئولوژیکی، انعکاس زیربنای اقتصادی جامعه است.

·        این اما به چه معنی است؟

11
·        این بدان معنی است که اخلاق پدیده ای طبقاتی است.
·        چون زیربنای اقتصادی جامعه که فقط از «زورمندان و طبقه غالب و مرفه» تشکیل نیافته است.
·        زیربنای اقتصادی، یعنی مناسبات تولیدی که تبلور روابط و یا مناسبات موجود میان طبقات اجتماعی است.
·        در جامعه طبقاتی، همه عناصر روبنائی ـ ایده ئولوژیکی از مذهب تا هنر، از اتیک (اخلاق) تا استه تیک (زیبائی شناسی)، خصلت طبقاتی دارند.
·        تفاوت ادب دهقانی با ادب کارگری، ادب فئودالی ـ روحانی با ادب بورژوائی، ادب پیشه وری (خرده بورژوائی) با ادب عشیرتی از زمین تا آسمان است.
·        صمد در سنت نیچه به نفی مکانیکی اتیک و اخلاق بطور کلی پرداخته است.
·        هدف و آماج صمد تبلیغ نیهلیسم اخلاقی نظری و عملی است.
·        صمد سودای لات و لومپن و لاشخور و لاابلی پروری در سر داشته است.

12
·        هدف و آماج اجامر فاشیستی و فوندامنتالیستی، تبلیغ  نیهلیسم اخلاقی نظری و عملی است.
·        به همین دلیل، نه فاشیسم مذهبی است و نه فوندامنتالیسم.
·        گول صلیب شکسته مسیحیت ناسیونال ـ سوسیالیسم و تشیع سرخ فوندامنتالیسم شیعی و تسنن سیاه فوندامنتالیسم سنی را نباید خورد.
·        بدون اتیک (اخلاق) و هومانیسم مذهبی وجود ندارد.
·        نمی تواند هم وجود داشته باشد.

13
·        هومانیسم و اتیک و حتی رگه هائی از «سوسیالیسم» ستون های فقراتی مذاهب اند.
·        به همین دلایل، نیچه به لشکرکشی بر ضد مذهب کمر می بندد و شعار مارتین لوتر را با محتوای بکلی دیگری لغله لسان می کند که «خدا مرده است.»
·        هدف نیچه از مذهب ستیزی، هومانیسم و «سوسیالیسم» ستیزی و  اشاعه نیهلیسم اخلاقی نظری و عملی است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر