۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۰, جمعه

سیری در جفنگیات صمد بهرنگی (24)


اهمیت ادبیات کودک
صمد بهرنگی
 (۱۳۱۸  -  ۱۳۴۷)   
ویرایش و تحلیل از
گاف سنگزاد

کاش می توانستم
احمد شاملو
ادامه

آنان به آفتاب شیفته بودند،
زیرا که آفتاب تنهاترین حقیقت شان بود
احساس واقعیت شان بود   

·        آفتاب، هم تنهاترین حقیقت توده ای ها بود و هم احساس واقعیت آنها بود.

·        وقتی از بی شعوری روشنفکران طبقه حاکمه ـ چه در حکومت و چه در اپوزیسیون ـ سخن می رود، منظور همین است:
·        به زعم شاملو، آفتاب احساس واقعیت توده ای ها بوده است.


1
آنان به آفتاب شیفته بودند،
زیرا که آفتاب تنهاترین حقیقت شان بود
احساس واقعیت شان بود   

·        شاملو ـ بسان اکثریت قریب به اتفاق روشنفکریت ذلیل این دیار ـ  جای حقیقت را با واقعیت عوض کرده است:
·        جای عکس اشیاء را با اشیاء عوض کرده است.
·        شاملو عکس اشیاء را با خود اشیاء عوضی گرفته است و خود اشیاء را با عکس آنها.
·        وارونه سازی همین است.

·        احساس واقعیت اما به چه معنی است؟

2
آنان به آفتاب شیفته بودند،
زیرا که آفتاب تنهاترین حقیقت شان بود
احساس واقعیت شان بود   
.

·        شناخت اشیاء روندی بالنده است.
·        سیری پلکانی است:
·        سوبژکت شناخت اشیاء (شناسنده)  از نازل ترین پله به راه می افتد و پله پله بالا می رود:
·        احساس اشیاء، نازل ترین پله شناخت اشیاء است:
·        ارگان های (اعضای) حسی، مثلا حواس پنجگانه و ارگان های حسی دیگر، با برخورد به اشیاء، سیگنال های درخور به کارگاه مغز می فرستند.
·        مثلا ارگان حسی گرمائی، به محض وردود فرد به اتاق، از گرما به فرمانده اندام (مغز) گزارش می دهد.
·        این به معنی احساس (حس کردن)  گرما ست.

3
آنان به آفتاب شیفته بودند،
زیرا که آفتاب تنهاترین حقیقت شان بود
احساس واقعیت شان بود   

·        آفتاب به زعم احمد شاملو، برای توده ای ها، احساس واقعیت بود.

·        واقعیت چیست؟

4
احساس واقعیت شان بود   

·        واقعیت و به عبارت دقیقتر، واقعیت عینی و یا ماده یک مفهوم فلسفی است.
·        در مفهوم واقعیت همه چیزهای عینی هستی از جماد تا نبات، از جانور تا کاینات تجرید می یابند:
·        واقعیت عینی و یا ماده عالی ترین مفهوم فلسفی است.
·        به همین دلیل، مقوله ای فلسفی است.

·        بالاتر و عام تر از واقعیت عینی و یا ماده و ضد دیالک تیکی آن، یعنی روح و یا شعور، مفهومی وجود ندارد.

·        در مقوله ماده و یا واقعیت عینی، همه ی چیزهای عینی هستی از ذره تا کهکشان، تجرید یافته اند.
·        همانطور که در مفهوم درخت، به عنوان مثال، سرو و صنوبر و بید و میلیاردها درخت دیگر، تجرید یافته اند.

5

آنان به آفتاب شیفته بودند،
زیرا که آفتاب تنهاترین حقیقت شان بود
احساس واقعیت شان بود   

·        حالا می توان این جفنگ احمد شاملو را معنی کرد:
·        توده ای ها شیفته آفتاب بودند، برای اینکه آنها در آفتاب واقعیت شان را احساس می کردند.

·        وقتی از عوضی گرفتن حقیقت با واقعیت سخن می رود، به همین دلیل است:
·        منظور احمد شاملو، این است که توده ای ها حقیقت شان را در آفتاب احساس می کردند.
·        چون افراد بشری ـ چه توده ای و چه انگلی ـ که واقعیت خاص خود را ندارند.

·        بنی آدم همه از دم، از یک گوهر مادی اند:
·        «که در آفرینش ز یک گوهرند» (سعدی)    

6

آنان به آفتاب شیفته بودند،
زیرا که آفتاب احساس واقعیت شان بود 

·        در این جمله نیز، تئوری حقیقت پراگماتیستی احمد شاملو آشکار می گردد:
·        به زعم او، هر کس حقیقت خاص خود را دارد.
·        پس توده ای ها هم حقیقت خاص خود را داشته اند.

·        توده ای ها، حقیقت خاص خود را در آفتاب و یا انقلاب احساس می کردند.

·        حقیقت در قاموس احمد شاملو در هر صورت، کشف نمی شود.
·        بلکه احساس می شود.

·        رگه هائی از هایدگریسم و فلسفه فاشیستی حیات (اگزیستانسیالیسم آلمانی) در این سخن احمد شاملو، به چشم می خورند:
·        زندگی (حیات) در قاموس فلاسفه فاشیسم (ناسیونال ـ سوسیالیسم) «از سر گذرانده می شود.»
·        طبری این مفهوم را به «روانگذشت» ترجمه کرده است.

7
(آفتاب برای آنان)،
با نور و گرمی اش، مفهوم بی ریای رفاقت بود   

·        آفتاب که نمی تواند برای کسی مفهوم چیزی باشد.
·        منظور شاملو این است که مفهوم انقلاب برای توده ای ها با مفهوم «رفاقت بی ریا» یکسان بود.

·        از این سخن احمد شاملو می توان دو برداشت، استخراج کرد:

الف
(آفتاب برای آنان)،
با نور و گرمی اش، مفهوم بی ریای رفاقت بود.
   
·        انقلابیگری (روولوسیونیسم) توده ای ها، حبل المتین رفاقت   بی ریا میان توده ای ها بوده است.
·        شیفتگی به انقلاب اجتماعی، میان توده ای ها رابطه رفاقت آمیز برقرار کرده بود.

ب
(آفتاب برای آنان)،
با نور و گرمی اش، مفهوم بی ریای رفاقت بود.   

·        توده ای ها تشکیل رفاقت بی ریا میان اعضای جامعه را در پیروزی انقلاب اجتماعی می دیدند.

8
(آفتاب برای آنان)،
با نور و گرمی اش، مفهوم بی ریای رفاقت بود.
   
·        منظور احمد شاملو اگر احیانا یکی از این دو مورد و یا هر دو مورد باشد، باید پشت سر توده ای ها نماز جماعت خواند.
·        چون هر دو نظر عاری از ایراد علمی، نظری و تجربی اند.
·        ستایش انگیزند و نه قابل خرده گیری و انتقاد.

·        شاملو اما از برج عاج عنگلابی اش در توده های غلیظ مه توهم و خودخواهی، قصد تحقیر و تخریب توده ای ها را دارد.

·        درست به همین دلیل، احمد شاملو از سوی اجامر رنگارنگ وابسته به طبقه حاکمه، احسنت و مرحبا و هورا و هلهله درو می کند.

9
(آفتاب برای آنان)،
با تابناکی اش، مفهوم بی فریب صداقت بود.

·        یکی از دشواری های تحلیل آثار اجامر بویژه خردستیز وابسته به طبقه حاکمه، استخراج معنی از آنها ست.
·        آفتاب به زعم احمد شاملو، برای توده ای ها «مفهوم بی فریب صداقت» بود.

·        منظور از صداقت چیست؟

10
(آفتاب برای آنان)،
با تابناکی اش، مفهوم بی فریب صداقت بود.

·        صداقت را احمد شاملو احتمالا به معنی راستگوئی، به عنوان ضد دروغ به کار می برد:
·        دیالک تیک صدق و کذب.
·        دیالک تیک صادق و کاذب.
·        دیالک تیک تصدیق و تکذیب.
·        دیالک تیک راستگوئی (صداقت)  و دروغگوئی

·        صداقت اما به چه معنی است؟

11
(آفتاب برای آنان)،
با تابناکی اش، مفهوم بی فریب صداقت بود.

·        صداقت در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی به معنی حقیقت پرستی است.
·        صداقت به موضعگیری فکری ئی اطلاق می شود که مشخصه اش وفاداری بی چون و چرا و به هر قیمت به حقیقت است.
·        مراجعه کنید به حقیقت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
الف
·        صداقت (حقیقت پرستی) مشخصه احکام نیست.
·        صداقت به رابطه انسان ها در رابطه با حقیقی بودن احکام (جملات، افکار، نظرات) و یا در رابطه با باطل بودن احکام مربوط می شود و لذا صداقت بلحاظ موضوعی به پراگماتیک مربوط می شود.
·        مراجعه کنید به پراگماتیک در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ب
·        صداقت به مثابه موضع و یا سنگر فکری فقط زمانی می تواند با صدور احکام باطل و یا با تأیید احکام باطل همراه باشد که فرد مورد نظر از بطلان حکم خود بی خبر باشد، یعنی اشتباه کند.
·         از این رو انسان صادق و یا حقیقت پرست باید احکامی را که سابقا حقیقی تصور می کرده و بعدها بطلان شان اثبات شده، بی اعتنا به پرستیژ خود، بی اعتنا به پای بندی به اصول غلط رایج و بی اعتنا به هر نوع زیان و ضرر شخصی تصحیح کند.
·        انسان صادق و یا حقیقت پرست باید حاضر به امتحان عملی (پراتیکی) احکام، تئوری ها، نظرات و غیره باشد که حقیقی تلقی می شوند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر