۱۳۹۴ بهمن ۲۹, پنجشنبه

شعری از مجید نفیسی (11)


مرگ گئومات

·        هنگامی که دانای ساکیا، بودای گئوتاما
·        برای نخستین بار چرخ قانون را گرداند
·        آجناتای راهب را به معرفت رساند
·        و آخرین باری که او از قانون سخن گفت
·        سوبادرای راهب را.

·        همه ی کسانی که او بایست برای آنها چرخ را می گرداند
·        تا این زمان، دیگر به روشنی رسیده بودند.

·        دانای آریایی میان دو درخت همزاد «سال» دراز کشید
·        و آرام آرام آماده ی رفتن به نیروانا شد.

·        در این زمان، در نیمه های شب
·        همه چیز خاموش بود و هیچ آوایی نمی آمد.

·        پس گئوتاما به شاگردانش رو کرد
·        و برای آخرین بار از گوهر قانون سخن گفت:

·        «هر پدیده در جهان گذرا ست
·        و از روی ضرورت، محکوم به جدایی است.

·        پس بیهوده خود را دچار اندوه مکنید
·        و از همان آغاز با شور تمام
·        در جستجوی رهایی باشید
·        و ظلمت توهم را با پرتوی نور خرد بزدایید.

·        جهان ـ به راستی ـ پر خطر و بی ثبات است
·        و آن را امکان بقا نیست.

·        اینک رسیدن من به نیروانا
·        و رها شدن از یک بیماری بدخیم.

·        بدن همانا یک نام دروغین است
·        برای مغروقی در اقیانوس زایش، بیماری، پیری و مرگ.

·        خوشا وقتی که از دست آن، رها می شوی
·        گویی دزدی منفور را کشته ای.

·        همگان، اینجا بمانید.
·        چیز دیگری برای گفتن نیست.

·        زمان دارد می گذرد
·        و من آرزومند گذار به نیروانا هستم.
·        این آخرین سفارش من است.»

«سوترا»، آخرین سفارش، بودای گئوتاما

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر