نشریه دنیا شماره 4
زمستان 1345))
زمان را گنج ها در آستین است!
تحلیلی از شین
میم شین
سعدی
به قدر هنر جست باید محل
بلندی و نحسی مکن چون زحل
نی بوریا را بلندی نکو ست
که خاصیت نیشکر خود در او ست
·
معنی تحت اللفظی:
·
مقام هر کس باید متناسب با هنر او
باشد.
·
پس تو بسان کیوان، در عین نحسی،
بالا منشین.
·
بلندی نی بوریا پسندیده است.
·
برای اینکه حاوی نیشکر است.
1
·
سعدی در این دو بیت برای اثبات حقانیت بالانشینی اعضای طبقه
حاکمه (اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی) به بهانه داشتن اصل و نسب و خون
اشرافی، از بالانشینی کذائی نی بوریا بدلیل داشتن خاصیت نیشکر (هنرمندی نی)، سوء
استفاده استدلالی می کند.
·
این همان ترفند تحمیق خلایق از طریق ناتورالیزه کردن
مسائل اجتماعی و یا برعکس، از طریق سوسیالیزه و هومانیزه و آنتروپومورفیزه کردن چیزها
و پدیده های طبیعی است.
2
·
عوامفریبی سعدی وقتی آشکار می گردد که همین نی بوریا را در
جای دیگر برای اثبات تربیت ناپذیری توده های تهیدست و صدور حکم اعدام آنان به خدمت
می گیرد:
با فرومایه روزگار مبر!
کز نی بوریا، شکر نخوری
·
معنی تحت اللفظی:
·
با اعضای طبقات اجتماعی پایین
معاشرت مکن.
·
چون نی بوریا حاوی شکر نیست.
·
توخالی است.
3
·
کسی نیست بگوید:
·
ای شیخ شیراز، چرا نی بوریا برای
اثبات هنرمندی اعضای طبقه حاکمه انگل، حاوی نیشکر بود و برای اثبات پستی توده های
مولد و زحمتکش، خالی از نیشکر شده است؟
4
حکیمی را پرسیدند:
«چندین درخت نامور،
که خدای عز و جل آفریده است و برومند،
هیچ یکی را آزاد نخوانده اند، مگر سرو را، که
ثمره ندارد.
گوئی، در این چه حکمت است؟»
گفت:
«هر یکی را دخلی
معین است، به وقتی معلوم
و
گهی تازه اند و گاه پژمرده.
و سرو را هیچ نیست و همه وقتی تازه است
و این است صفت
آزادگان.»
·
سعدی در این حکایت هم به در می
گوید تا پنجره بشنود.
·
سعدی در این حکایت، درختان برومند
از قبیل سیب و گلابی و گیلاس و آلبالو را با درخت بی بر مثلا سرو مقایسه می کند.
·
مقایسه متد بدی نیست.
·
اگر آدم فکری در کله و حرفی در
چنته نداشته باشد، می تواند برای خودفریبی و عوامفریبی هر چیزی را با هر چیز دیگر
مقایسه کند و نتیجه دلخواه خود را بگیرد.
·
مثلا آدم می تواند چندرغازی را که
به عنوان دستمزد می گیرد، دلیلی بر بزرگواری کارفرمای خویش جا بزند.
·
فقط کافی است که خود را با همکارش
مقایسه کند که کارفرما همین چندرغاز را هم از او دریغ داشته است.
5
حکیمی را پرسیدند:
·
عوامفریبی سعدی از همین جمله اول
حکایت آشکار می گردد:
·
وقتی سعدی سم ایده ئولوژیکی فئودالی
خود را می خواهد به حلق خواننده و شنونده موعظه اش بریزد، جفنگ ایده ئولوژیکی خود
را نه از زبان خود، نه از زبان رهگذری، بلکه از زبان حکیمی (فیلسوفی) تبیین می
دارد تا شنونده و خواننده موعظه ایده ئولوژیکی از همان لحظه اول گرم و نرم و خام و
خر شود و تن به تمکین دهد.
6
حکیمی را پرسیدند:
«چندین درخت نامور،
که خدای عز و جل آفریده است و برومند،
هیچ یکی را آزاد نخوانده اند، مگر سرو را، که
ثمره ندارد.
گوئی، در این چه حکمت است؟»
·
سؤال ایده ئولوژیکی با تردستی تمام
طرح می شود:
·
درختان به دو طبقه تقسیم بندی می
شوند:
·
درختان برومند و درختان بی بر
·
سعدی اصلا به روی خود نمی آورد که
درخت بی بری وجود ندارد.
·
همان سرو هم برای انتقال هسته ای و
تکثیر خود بر خاص خود را تولید می کند و پایین می اندازد تا به جای دیگر برده شود
و تکثیر و حفظ نوعش امکان پذیر گردد.
·
تنها تفاوت سرو با سیب این است که
بر سرو بر خلاف سیب برای آدم ها قابل خوردن نیست.
7
حکیمی را پرسیدند:
«چندین درخت نامور،
که خدای عز و جل آفریده است و برومند،
هیچ یکی را آزاد نخوانده اند، مگر سرو را، که
ثمره ندارد.
گوئی، در این چه حکمت است؟»
·
سعدی اصلا و ابدا به روی خود نمی آورد
که منظورش از سرو اعضای طبقه حاکمه (اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی) است و
منظورش از درختان برومند، بندگان، غلامان، کنیزان، کلفت ها، رختشوها، رعایا، پیشه
وران و زحمتکشان دیگر است.
·
خواننده باید خودش بی آنکه خود
ملتفت شود، سرو و سیب را سوسیالیزه کند و به اعضای طبقه حاکمه و توده برسد.
·
همین کار سعدی را امروزه طبقه
حاکمه امپریالیستی مینیاتوریزه کرده و در همه عرصه های حیات اجتماعی دم به دم به
خدمت گرفته است.
·
عوامفریبی توتال.
·
عوامفریبی جزء به جزء
·
عوامفریبی دم به دم ملی و بین
المللی، کشوری و تمام ارضی (گلوبال)
8
حکیمی را پرسیدند:
«چندین درخت نامور،
که خدای عز و جل آفریده است و برومند،
هیچ یکی را آزاد نخوانده اند، مگر سرو را، که
ثمره ندارد.
گوئی، در این چه حکمت است؟»
·
سؤال حکیم عوامفریب قرون وسطی این
است که چرا سرو را که بی ثمر است، آزاد و آزاده می نامند و نه سیب را.
·
خواننده تا با به خود آید، به آزادگی
اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی (خمینی و خامنه ای و کوسه و کروب و میر حسین و
خلخالی) ایمان آورده است.
9
حکیمی را پرسیدند:
«چندین درخت نامور،
که خدای عز و جل آفریده است و برومند،
هیچ یکی را آزاد نخوانده اند، مگر سرو را، که
ثمره ندارد.
گوئی، در این چه حکمت است؟»
·
خواننده بدبخت ضمنا به این نتیجه
رسیده است که درختان برومند و بی بر را نه باغبان و رعیت و دهقان، بلکه خدای عز و
جل آفریده است.
·
این هنوز تمامت ترفند ایده
ئولوژیکی شیخ شیراز نیست.
10
گوئی، در این چه حکمت است؟»
گفت:
«هر یکی را دخلی
معین است، به وقتی معلوم
و
گهی تازه اند و گاه پژمرده.
و سرو را هیچ نیست و همه وقتی تازه است
·
خدای عز و جل ـ به مثابه باغبان آسمانی
ـ انتزاعی ـ به حکمت الهی، سرو را بی بر و سیب را برومند خلق کرده است تا سرو همیشه
سر حال و شاداب باشد و سیب هر از گاهی سر حال و عمدتا پژمرده و لخت و عور باشد.
·
سرو یعنی همان اشرافیت بنده دار و
فئودال و روحانی که ساز کیفش همیشه کوک است و سر حال و شنگول و شاداب است.
·
چیزی کم و کسر ندارد.
·
درختان برومند هم همان توده های
مولد و زحمتکش اند که اگرچه مولد همه چیزند، ولی خود بی همه چیزند.
·
لذت اولی و ریاضت و ذلت دومی هر دو
بنا بر مشیت الهی است.
·
خدای عز و جل است که به سرو بی بر «صد
گونه نعمت داده» و به میلیارها درخت برومند، «نان جو، آلوده بر خون» (بابا طاهر عریان)
11
و این است صفت آزادگان.»
·
اکنون نتیجه نهائی گرفته می شود:
·
سرو جزو آزادگان است و سیب جزو
بردگان.
·
سرو جزو طبقات ممتاز است و سیب جزو
طبقات پست و فرومایه.
·
پس زنده باد نظام ارباب ـ رعیتی،
که بنا بر حکمت کذائی الهی تشکیل یافته است.
·
پس انگلی سرو (طبقه حاکمه انگل) به
اراده خدای عز و جل است.
·
خودشان اصلا تقصیر ندارند.
·
اگر روزی درختان برومند اعتراض
داشتند، باید با خدای عز و جل در افتند.
·
کاری که می تواند بسیار گران تمام
شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر