مرگ گئومات
ادامه
·
هرودت دروغ می گوید
·
نام برادر کامبیز، «تن ـ بزرگ» بود، نه هیولا
·
و کوروش در بستر مرگ او را
·
فرماندار بلخ، خوارزم و پارت کرده بود.
·
یک بار مجوسی به نام اسپندداد که به دستور تن ـ بزرگ
·
به پادافره ی گناهی تازیانه خورده بود
·
به مصر رفت و به کامبیز گفت
·
که برادرش در اندیشه ی کشتن او ست:
·
«اگر حرف مرا باور نداری
·
او را به مصر فراخوان
·
تا ببینی که نخواهد آمد.»
·
کامبیز برادرش را از بلخ به مصر خواند
·
اما او بهانه ای آورد و نیامد.
·
اسپندداد بار دیگر او را به توطئه چینی متهم کرد
·
اما مادر کامبیز، که اوماتی نام داشت نه کاساندان
·
از کامبیز خواست که سخن او را باور نکند.
·
کامبیز در ظاهر اندرز مادر را پذیرفت
·
ولی در باطن به حرف اسپندداد عمل کرد
·
و تن ـ بزرگ را برای بار سوم به مصر فراخواند.
·
سرانجام برادر به نزد کامبیز آمد
·
و او در ظاهر برادرش را در بر گرفت
·
ولی دور از چشم مادر نقشه ی قتل او را ریخت.
·
اسپندداد به کامبیز گفت:
·
«مرا به گناه دروغگویی به زنجیر کش
·
و در حضور مادرت به قتل محکوم کن
·
اما پنهانی برادرت را به جای من بکش.
·
من رخت تن ـ بزرگ را خواهم پوشید
·
و چون شبیه او هستم
·
هیچ کس از قتل برادرت آگاه نخواهد شد
·
و همه مرا به جای او خواهند گرفت.»
·
کامبیز طرح اسپندداد را پسندید
·
و برادرش تن ـ بزرگ را واداشت
·
تا سبویی از خون گاو را سر بکشد و بمیرد
·
و نقش خود را به اسپندداد مجوس بدهد.
·
این راز سال ها از مردم پنهان ماند
·
و تنها سه تن از خواجگان کامبیز از آن آگاه بودند.
·
بدین سان اسپندداد به بلخ فرستاده شد
·
تا به جای تن ـ بزرگ فرماندار آن سرزمین شود.
·
پنج سال گذشت تا اوماتی از سوی خواجگان
·
از مرگ پسر و خیانت اسپندداد آگاه شد
·
و از کامبیز خواست تا مرد مجوس را به او بسپارد
·
اما چون کامبیز درخواست مادر را نپذیرفت
·
اوماتی نفرینش کرد و در حضور او
·
جامی از زهر را سرکشید و مرد.
·
یک روز در بابل، کامبیز کاردی را برداشت
·
تا برای سرگرمی، چوبی را بتراشد
·
اما کارد به رانش فرو رفت
·
و او در اثر زخم کاری آن
·
پس از چند روز جان سپرد.
·
آنگاه دو تن از خواجگان کامبیز
·
اسپندداد مجوس را به تخت شاهی نشاندند
·
و او تا هفت ماه فرمان راند
·
تا این که هفت تن از آزادگان پارس
·
شبانه به خوابگاهش ریختند
·
و او چون هیچ جنگ افزاری با خود نداشت
·
پایه ی زرین میزی را شکست
·
و با آن به مقابله با آنها پرداخت
·
اما سرانجام با ضربه های کارد کشته شد.
·
از میان آن هفت تن توطئه گر
·
داریوش به شاهی برگزیده شد
·
زیرا اسبش به هنگام برآمدن آفتاب
·
با نقشه ای که از پیش کشیده بود
·
پیش از همه شیهه کشید
·
و سوارکار خود را به تخت شاهی نشاند.
«چکیده
ی پارس نامه»
اثر
کتسیاس
کتاب
سیزدهم.
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر