۱۳۹۴ اسفند ۶, پنجشنبه

قرآن کریم از دیدی دیگر (75)


ویرایش و تحلیل از
فریدون ابراهیمی

سوره بقره
آیه (١٥٢)  
 فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ  
پس به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم
و شكر مرا گوييد و (در برابر نعمت هايم) كفران نكنيد!

·        به قول سعدی، سخن هر کس، آئینه ماهیت او ست:  

تا مرد، سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد.

·        معنی تحت اللفظی:
·        تا زمانی که کسی لب به سخن نگشوده، حسن و عیبش معلوم نمی گردد.
·        طرز تفکر دیالک تیکی شیخ شیراز نه فقط ستایش انگیز، بلکه شگفت انگیز است.
·        بی نظیری سعدی ضمنا همین جا ست.

1
پس به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم

·        از این جمله خدا و یا رسول خدا، هم ریشه های عمیق تجارت در جامعه بشری آشکار می گردد و هم ماهیت طبقاتی خدا و رسول کذائی اش.
·        خدا از بنده می خواهد که به یادش باشد تا او هم به نوبه خود به یاد بنده باشد.
·        این چیزی جز قانون دیالک تیکی داد و ستد نیست.
·        خدا و یا رسول خدا که این آیه را سرهم بندی کرده، شباهت بیشتری به تاجران برده و کنیز و غلام دارد تا به خدا و رسول خدائی.
·        ما اگر فرصت باشد، باید ادیان بزرگ سه گانه آسمانی را با بودیسم و غیره مورد مقایسه قرار دهیم تا به تفاوت های آنها پی ببریم.

2
پس به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم

·        خدائی که مدعی مالک همه چیز و حتی مالک یوم الدین است، محتاج تر از هر بنده و رهی و کنیز و غلام است.
·        چنین کسی اصلا به خدا شباهت ندارد.
·        چنین کسی زمینی تر از هر چیز زمینی است.

·        سؤال این است که خدا برای چی از انسان ها می خواهد که فراموشش نکنند؟

3
پس به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم

·        وقتی انسان گرفتار در قید و بند بدبختی، بیکسی، بی پناهی و تنهائی از کس دیگر می خواهد که فراموشش نکند، نشانه ضعف و فقر و نیاز او ست.
·        اما چرا و به چه دلیل باید خدای کذائی محتاج بنده ای باشد؟

4
پس به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم

·        دلیل اول خدا (طبقه حاکمه برده دار)  این است که بنده بدبخت دمبدم از وحشت عذاب او بر خود بلرزد و حتی آب خنک از گلویش پایین نرود.
·        خدا و یا رسول خدا در مفهوم «به یاد خدا بودن»، وحشت مدام از او را گنجانده است.

·        این آیه در حقیقت به تهدید سرشته است:
·        اگر لحظه به لحظه از من هراس نداشته باشی، من هم حسابت کف دستت خواهم گذاشت.

·        سؤال این است که چرا خدا (بسان قلدران زمینی)  نیت خود را با صراحت بیان نمی دارد و می گوید:
·        «اگر به یادم نباشی، به یادت نخواهم بود.»  

5
پس به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم

·        برای کشف دلیل فرمولبندی خدا، باید با جامعه برده داری آشنا بود.
·        اتفاقا یکی از ریشه های عشق توده ی برده و کنیز و غلام به طبقه حاکمه برده دار و انعکاس وسیع آن در ادبیات قرون وسطی ایران همین جا ست:
·        برده و کنیز و غلام به مثابه نیروی کار، به مثابه ابزار سخنگو، حاوی و حامل ارزش ثابت مادام العمر نیستند:  

الف

·        برده و کنیز و غلام در نوجوانی و جوانی ارزشی بمراتب بیشتر از مایحتاج اولیه بخور ـ نمیر مربوطه که دریافت می کنند، تولید می کنند.
·        آنها در نوجوانی و جوانی ـ چه در زمینه کار مادی و چه در زمینه خدمات و چه در زمینه سکس و غیره ـ ارج و ارزش بیشتری دارند.
·        به همین دلیل چه بسا غل و زنجیر بر گرده و دست و پا دارند تا فرار نکنند.

ب
پس به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم

·        برده و کنیز و غلام در ایام پیری اما قادر به تولید ارزش معادل با حتی نان بخور ـ نمیر خود نیستند.
·        درست بسان خری که در ایام پیری و بیماری در صحرا رها می شود تا گرگ ها و لاشخورها شکمی از عزا در بیاورند، برده و کنیز و غلام پیر و فرتوت نیز «آزاد» می گردد تا بلکه از طریق گدائی و جاسوسی و غیره امرار معاش کند.

6
پس به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم

·        خدای نظام برده داری هم همین روانشناسی برده ها را در نظر دارد:
·        اگر مطیع من باشی، من هم، در ایام پیری ات، به یاد تو خواهم بود.
·        این همان سخن طبقه حاکمه برده دار است که از زبان خدا زده می شود:
·        اگر برده و کنیز و غلام در جوانی مطیع طبقه حاکمه برده دار باشند، طبقه حاکمه برده دار هم آنها را به هنگام پیری و ناتوانی و بیماری از خانه بیرون نخواهد کرد و اجازه خواهد داد که در کنار گاو و خر در طویله ادامه حیات دهد.

7
پس به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم

·        دلیل مادی و ماتریالیستی تکیه مدام شعرای فئودالی به عشق نسبت به معشوق ستمگر و خونریز و قسی القلب در ادبیات فارسی، همین جا ست.
·        ابراز شرم انگیز و تهوع آور عشق از زبان رهی، برده، کنیز و غلام به دشمن طبقاتی اش، ریشه در همین دوگانگی زیست توده های تحت استثمار و ستم دارد.
·        سعدی و حافظ چه بسا این مسئله را از صراحت می گذرانند.
·        ما متأسفانه متوجه این مسئله نشده بودیم و حالا  به این مسئله پی می بریم.

8
و شكر مرا گوييد و (در برابر نعمت هايم) كفران نكنيد!

·        اکنون منظور خدا و رسول خدا و سعدی و غیره از  مفاهیم «نعمت» و «شکر نعمت» نیز آشکار می گردد:
·        منظور آنها از نعمت همان مایحتاج بخور ـ نمیر است که رهی و برده و کنیز و غلام از اشرافیت بنده دار دریافت می کنند و باید بابت این نعمت، شکرگزار طبقه حاکمه برده دار باشند.
·        هنر فئودالی (مثلا شعر سعدی و حافظ و غیره) عرصه تعلیم و توجیه و تمرین این طرز زندگی است.
·        شکر بنده بابت نعمات الهی، انعکاس انعکاس آسمانی ـ انتزاعی شکر او بابت نعمت طبقه حاکمه برده دار است، بابت نان بخور ـ نمیری است که دریافت می کند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر