ویرایش
و تحلیل از
فریدون
ابراهیمی
سوره بقره
آیه (١٥٢)
فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ
وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ
پس
به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم
و
شكر مرا گوييد و (در برابر نعمت هايم) كفران نكنيد!
·
به قول سعدی، سخن هر کس، آئینه ماهیت
او ست:
تا مرد، سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد.
·
معنی تحت اللفظی:
·
تا زمانی که کسی لب به سخن نگشوده،
حسن و عیبش معلوم نمی گردد.
·
طرز تفکر دیالک تیکی شیخ شیراز نه
فقط ستایش انگیز، بلکه شگفت انگیز است.
·
بی نظیری سعدی ضمنا همین جا ست.
1
پس
به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم
·
از این جمله خدا و یا رسول خدا، هم
ریشه های عمیق تجارت در جامعه بشری آشکار می گردد و هم ماهیت طبقاتی خدا و رسول
کذائی اش.
·
خدا از بنده می خواهد که به یادش
باشد تا او هم به نوبه خود به یاد بنده باشد.
·
این چیزی جز قانون دیالک تیکی داد
و ستد نیست.
·
خدا و یا رسول خدا که این آیه را
سرهم بندی کرده، شباهت بیشتری به تاجران برده و کنیز و غلام دارد تا به خدا و رسول
خدائی.
·
ما اگر فرصت باشد، باید ادیان بزرگ
سه گانه آسمانی را با بودیسم و غیره مورد مقایسه قرار دهیم تا به تفاوت های آنها پی
ببریم.
2
پس
به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم
·
خدائی که مدعی مالک همه چیز و حتی
مالک یوم الدین است، محتاج تر از هر بنده و رهی و کنیز و غلام است.
·
چنین کسی اصلا به خدا شباهت ندارد.
·
چنین کسی زمینی تر از هر چیز زمینی
است.
·
سؤال این است که خدا برای چی از انسان
ها می خواهد که فراموشش نکنند؟
3
پس
به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم
·
وقتی انسان گرفتار در قید و بند
بدبختی، بیکسی، بی پناهی و تنهائی از کس دیگر می خواهد که فراموشش نکند، نشانه ضعف
و فقر و نیاز او ست.
·
اما چرا و به چه دلیل باید خدای
کذائی محتاج بنده ای باشد؟
4
پس
به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم
·
دلیل اول خدا (طبقه حاکمه برده دار)
این است که بنده بدبخت دمبدم از وحشت عذاب
او بر خود بلرزد و حتی آب خنک از گلویش پایین نرود.
·
خدا و یا رسول خدا در مفهوم «به یاد
خدا بودن»، وحشت مدام از او را گنجانده است.
·
این آیه در حقیقت به تهدید سرشته
است:
·
اگر لحظه به لحظه از من هراس نداشته
باشی، من هم حسابت کف دستت خواهم گذاشت.
·
سؤال این است که چرا خدا (بسان
قلدران زمینی) نیت خود را با صراحت بیان
نمی دارد و می گوید:
·
«اگر به یادم نباشی، به یادت نخواهم بود.»
5
پس
به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم
·
برای کشف دلیل فرمولبندی خدا، باید
با جامعه برده داری آشنا بود.
·
اتفاقا یکی از ریشه های عشق توده ی
برده و کنیز و غلام به طبقه حاکمه برده دار و انعکاس وسیع آن در ادبیات قرون وسطی ایران
همین جا ست:
·
برده و کنیز و غلام به مثابه نیروی
کار، به مثابه ابزار سخنگو، حاوی و حامل ارزش ثابت مادام العمر نیستند:
الف
·
برده و کنیز و غلام در نوجوانی و
جوانی ارزشی بمراتب بیشتر از مایحتاج اولیه بخور ـ نمیر مربوطه که دریافت می کنند،
تولید می کنند.
·
آنها در نوجوانی و جوانی ـ چه در
زمینه کار مادی و چه در زمینه خدمات و چه در زمینه سکس و غیره ـ ارج و ارزش بیشتری
دارند.
·
به همین دلیل چه بسا غل و زنجیر بر
گرده و دست و پا دارند تا فرار نکنند.
ب
پس
به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم
·
برده و کنیز و غلام در ایام پیری
اما قادر به تولید ارزش معادل با حتی نان بخور ـ نمیر خود نیستند.
·
درست بسان خری که در ایام پیری و بیماری
در صحرا رها می شود تا گرگ ها و لاشخورها شکمی از عزا در بیاورند، برده و کنیز و
غلام پیر و فرتوت نیز «آزاد» می گردد تا بلکه از طریق گدائی و جاسوسی و غیره امرار
معاش کند.
6
پس
به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم
·
خدای نظام برده داری هم همین روانشناسی
برده ها را در نظر دارد:
·
اگر مطیع من باشی، من هم، در ایام
پیری ات، به یاد تو خواهم بود.
·
این همان سخن طبقه حاکمه برده دار
است که از زبان خدا زده می شود:
·
اگر برده و کنیز و غلام در جوانی مطیع
طبقه حاکمه برده دار باشند، طبقه حاکمه برده دار هم آنها را به هنگام پیری و
ناتوانی و بیماری از خانه بیرون نخواهد کرد و اجازه خواهد داد که در کنار گاو و خر
در طویله ادامه حیات دهد.
7
پس
به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم
·
دلیل مادی و ماتریالیستی تکیه مدام
شعرای فئودالی به عشق نسبت به معشوق ستمگر و خونریز و قسی القلب در ادبیات فارسی،
همین جا ست.
·
ابراز شرم انگیز و تهوع آور عشق از
زبان رهی، برده، کنیز و غلام به دشمن طبقاتی اش، ریشه در همین دوگانگی زیست توده
های تحت استثمار و ستم دارد.
·
سعدی و حافظ چه بسا این مسئله را
از صراحت می گذرانند.
·
ما متأسفانه متوجه این مسئله نشده
بودیم و حالا به این مسئله پی می بریم.
8
و
شكر مرا گوييد و (در برابر نعمت هايم) كفران نكنيد!
·
اکنون منظور خدا و رسول خدا و سعدی
و غیره از مفاهیم «نعمت» و «شکر نعمت» نیز
آشکار می گردد:
·
منظور آنها از نعمت همان مایحتاج
بخور ـ نمیر است که رهی و برده و کنیز و غلام از اشرافیت بنده دار دریافت می کنند
و باید بابت این نعمت، شکرگزار طبقه حاکمه برده دار باشند.
·
هنر فئودالی (مثلا شعر سعدی و حافظ
و غیره) عرصه تعلیم و توجیه و تمرین این طرز زندگی است.
·
شکر بنده بابت نعمات الهی، انعکاس انعکاس
آسمانی ـ انتزاعی شکر او بابت نعمت طبقه حاکمه برده دار است، بابت نان بخور ـ نمیری
است که دریافت می کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر