۱۳۹۴ بهمن ۲۹, پنجشنبه

سیاوش کسرائی زیر ذره بین تحریف (7)

سیاوش کسرائی 
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)  
ویرایش، تأمل و تحلیلی از 
گاف سنگزاد  

پیشکش
به 
هوشنگ ابتهاج (سایه)    

در جستجوی خورشید
مستندی درباره‌ ی سیاوش کسرایی
شاید وقتی که سرود (شعر)  
« باور نمی کند دل من مرگ خویش را/ نه نه من این یقین را باور نمی کنم/ 
تا همدم من است نفس های زندگی/ من با خیال مرگ دمی سر نمی کنم»
(را می سرود)
هنوز امیدوار بود که به میهنش بازگردد،
روزهای ابری و سرد را پشت سر بگذارد
و دیگر بار زیر آسمانی آبی نفس بکشد
که آفتابش نوید فردا های روشن می داد.

·        جمشید برزگر، معلوم نیست که به چه دلیل به این نتیجه رسیده است.

1
هنوز امیدوار بود که به میهنش بازگردد

·        شعر مورد نظر جمشید برزگر، واپسین شعر سیاوش و ضمنا وصیت نامه ایده ئولوژیکی او ست.
·        سیاوش در آخرین لحظات حیات، زیر آوار پر گرد و خاک تخریب حزب توده  و سیستم سوسیالیستی، به سنگر دیرین خود می خزد و شکست را در هیئت مرگف به چالش می کشد.

·        کدام امید برگشت به میهن؟

·        و ضمنا کدام میهن؟  


2
هنوز امیدوار بود که به میهنش بازگردد

·        جمشید برزگر و شرکاء قیاس به نفس می کنند.
·        توده در وطن خویش بی وطن است.
·        وطن توده را همراه با وسایل تولید مایحتاج زندگی اش، بیش از 2000 سال قبل غصب کرده اند.
·        توده وطن ندارد تا شاعرش در ذلت تبعید، آرزوی برگشت به وطن را در دل بپرورد.
·        توده در وطن خویش غریب است.
·        بی دلیل نبوده که حزب توده را حزب بی وطن نامیده اند.
·        وطن توده باید از دست غاصبین بی شرم و بی حیا مصادره شود.
·        وطن توده به قوه قهر انقلابی باز پس گرفته شود تا توده صاحب وطن شود.
·        پیش شرط میهن مندی توده و شاعر توده و حزب توده، « سلب مالکیت بر وسایل تولید از سلب مالکیت کنندگان وسایل تولید  است.»  

3
هنوز امیدوار بود که به میهنش بازگردد،
روزهای ابری و سرد را پشت سر بگذارد
و دیگر بار زیر آسمانی آبی نفس بکشد
که آفتابش نوید فردا های روشن می داد.

·        آفتاب آسمان آبی کذائی در آن زمان و کماکان، نه نویدبخش فردای روشن، بلکه منادی خبر دهشتناک است.
·        و دهشت به حیرت سرشته به وحشت اطلاق می شود.

·        سیاوش هشیارتر از آن بوده است که نداند، چه دسیسه هائی امپریالیسم ـ بویژه در غیاب سوسیالیسم ـ در آستین دارد.

·        روشنفکران عیرانی همیشه به عوض عقل، مقل در سر داشته اند و پس از روی کار امدن اجامر عجق ـ وجق، همان مقل ناقابل را هم از دست داده اند.
·        عیران اگر تیمارستان نشده باشد، بی کمترین تردید، طویله شده است.
·        در این طویله و یا تیمارستان کسی نیست که توان تفکر داشته باشد.
·        همه از دم عرعر می کنند.
·        مجانین و خران اما هرگز تاریخ ساز نبوده اند تا «آفتاب آسمان آبی» تیمارستان و یا طویله، «نوید فردا های روشن دهد »  

4

این امید برآورده نشد
 همچون امید بزرگ تری که در تمام زندگی، دلبسته اش بود
و وقتی که آن را نقش بر آب دید، در خود شکست و فرو ریخت
و بغض های بی پایانش را با تنهایی اش در هم آمیخت.


• از دید جمشید برزگر که از قضا راسیونال اندیش تر از بقیه مهره های دخیل در مستند مورد بحث است، سیاوش کسرائی دو امید داشته که هر دو نقش بر آب شده اند:

الف

• امید کوچک سیاوش برگشت به میهن و تنفس در زیر آسمان آبی آن بود که بر آورده نشده و سیاوش در حسرت «آسمان آبی میهن» دار باقی را وداع گفته و در هیئت چناری از گورستان اطریش سر بر کشیده و «آسمان آبی وین» را در آغوش کشیده است.

ب
همچون امید بزرگ تری که در تمام زندگی، دلبسته اش بود
و وقتی که آن را نقش بر آب دید، در خود شکست و فرو ریخت
و بغض های بی پایانش را با تنهایی اش در هم آمیخت.

• امید بزرگ و ضمنا امید مادم العمر سیاوش نیز نقش بر آب شده است.
• دلیل شکستگی و فروپاشی سیاوش و در آمیزی بغض های بی پایانش با تنهائی، نقش بر آب شدن این امید بزرگ بوده است.

5
این امید برآورده نشد
همچون امید بزرگ تری که در تمام زندگی، دلبسته اش بود
و وقتی که آن را نقش بر آب دید، در خود شکست و فرو ریخت
و بغض های بی پایانش را با تنهایی اش در هم آمیخت.

• قبل از آشنائی با امید بزرگ و مادام العمر سیاوش، باید با ترفندسیستم (جعبه جادوی ایده ئولوژیکی) جمشید برزگر آشنا شویم که از عناصر زیر تشکیل یافته است:

الف
همچون امید بزرگ تری که در تمام زندگی، دلبسته اش بود
و وقتی که آن را نقش بر آب دید.

• اولا از دو امید کوچک و بزرگ و مادام العمر سیاوش که هر دو نقش بر آب شده اند.
ب
در خود شکست

• ثانیا از درهم شکستگی سیاوش

ت
در خود فرو ریخت

• ثالثا از فروپاشی سیاوش

پ
و بغض های بی پایانش را با تنهایی اش در هم آمیخت.

• رابعا از بغض های لا تحد و لاتحسای سیاوش

ث
و بغض های بی پایانش را با تنهایی اش در هم آمیخت.

• خامسا از اختلاط بغض های بی پایان خود با تنهائی

6

• سیاوش در زیر دوربین جهان بینانه جمشید برزگر رفته رفته به کودک خردسال تی تیش مامانیِ از خود راضی ئی از جنس جلال آل احمد و احمد شاملو و غلامحسین ساعدی استحاله می یابد که در گوشه ای کز می کند، دست به آب و غذا نمی زند و به عوض آب و غذا، بغض می خورد و نق می زند.
• بغضی که بی پایان است.

7

• وقتی از تحریف بیوگرافی سیاوش سخن می رود، منظور همین است.
• استحمار تمام ارضی هم بسان استعمار تمام ارضی (گلوبالیزاسیون)، رنگ عوض کرده است.
• دیگر کسی عکس مار نمی کشد تا با سواد آموزی به مقابله برخیزد.
• دیری است که امپریالیسم از در عقب وارد خانه خرد بخور ـ نمیر خلایق می شود و آتش به تار و پود خانه می زند.
• هندوانه های ایده ئولوژیکی پشت سر هم زیر بغل شاعر غایب از انظار توده و حزب توده چپانده می شود تا بیوگرافی توده ای اش تا حد هیچی و پوچی تحریف شود.

7
از همان آغاز
همان قدر که جذب نیما شد،
شیفته حزب توده و مرامش هم شد
گویی در جانش همزمان دو قلب می تپید.
نه، توانست و نه، می توانست در آن عصر و زمانه،
این دو را چنان در هم آمیزد که
یا یکی شوند
یا موزون و همنوا با هم بتپند.

• معنی تحت اللفظی:
• سیاوش کسرائی از همان آغاز بلوغ فکری، مجذوب دو چیز می شود:
• اولا مجذوب نیما یوشیج می شود.
• ثانیا مجذوب حزب توده و مرام حزب توده می شود.
• در نتیجه این جذب مضاعف، جان (؟) سیاوش صاحب دو قلب می شود.
• همین تپش همزمان دو قلب در جان سیاوش، وبال گردن شاعر توده می شود.
• چون سیاوش نه، توان تبدیل آن دو قلب به قلب واحدی را در آن دور و زمانه (و نه در این دور و زمانه) داشته است و نه توان هماهنگ سازی تپش آن دو قلب را.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر