امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)
(اسفند 1306)
تحلیل واره ای
از
شین میم شین
ابتهاج:
طبری یک بار سال ۵۸ به من گفت:
«من سه چهره و علاقه دارم:
اولین علاقه ام هنر و ادبیات است که
زندگی من است.
دومین علاقه ام فلسفه است که تا جایی که زورم رسیده آن را
خوانده ام.
و سومین چهرهام سیاست است که من به هر دو معنای خوب و بدش از
آن بیزارم
اما متاسفانه از ۱۶ سالگی حرفۀ من شده است.»
تودهای ها چنین افرادی هم داشتند.
·
ما برای درک بهتر این گزارش شاعر،
به تجزیه و سپس تحلیل آن خطر می کنیم.
·
امیدواریم اگر خواننده ای نظرش به
جفنگیات ما افتاد، از دادن اندرز انتزاعی بپرهیزد.
·
چون ما کسی نیستیم که لیاقت اندرز کسی
را داشته باشیم.
·
حریفی بحق به ما صفت رئالیستی «سگ
ولگرد» داده است.
آفرین بر نظر پاک گهربینش (جوهربینش،
ماهیت بینش) باد!
با پوزش از خواجه شیراز
·
دادن اندرز به سگان ولگرد کار
خردمندان نیست.
·
ما واقعا هم از سر تا پا سگان ولگرد
دور افتاده از توده ایم.
·
شرم مان اگر روزی ترک سگیت کنیم.
1
طبری یک بار در سال ۵۸ به من گفت:
«من سه چهره و علاقه دارم:
اولین علاقه ام هنر و ادبیات است که
زندگی من است.
·
منظور طبری از مفهوم «چهره» چیست؟
·
ضمنا علاقه کسی به چیزی چگونه می
تواند زندگی او را تشکیل دهد؟
2
طبری یک بار سال ۵۸ به من گفت:
«من سه چهره و علاقه دارم:
اولین علاقه ام هنر و ادبیات است که
زندگی من است.
·
هنر و ادبیات فرمی از شعور اجتماعی
است.
·
در آثار هنری، چیزها، پدیده ها،
سیستم ها و روندهای هستی طبیعی و اجتماعی و انسانی انعکاس می یابند.
·
هنر و ادبیات کلی و انتزاعی وجود
ندارد.
·
هم واگنر فاشیست سمفونی می سازد و
هم بتهون هومانیست.
·
هم صهبا و آتشی و نادرپور شعر می
سرایند و هم لاهوتی و سیاوش و زهری و سایه.
·
هر طبقه اجتماعی هنرمند خاص خود را
پدید می آورد، می پرورد، حمایت می کند و توسعه و تکامل می بخشد.
3
دومین علاقه ام فلسفه
است که تا جایی
که زورم رسیده، آن را خوانده ام.
·
در این جمله طبری، صداقت او به طرز
بارزی جلوه گر می شود:
·
طبری نمی گوید که فیلسوف است.
·
طبری حتی نمی گوید که فلسفه را می
فهمد.
·
طبری فقط اعتراف می کند که فلسفه را
خوانده است.
·
طبری واقعا هم در زمینه ادبیات و فلسفه
مطالعات همه جانبه و وسیع داشته است.
·
سیاوش کسرائی با طبری در زمینه
ادبیات فارسی «مصاحبه» ای انجام داده است که از تسلط عمیق هر دو به ادبیات فارسی و
ظرافت های آن حکایت دارد.
·
خود شاعر هم در «مرثیه» ای که در
سوگ احسان طبری سروده، همین برداشت از طبری را با مفهوم «خوشه خوشه گرد کردن» (دانش)
منعکس می کند:
ابتهاج:
سرو بالایی که می بالید راست
روزگار کجروش خم کرد و کاست
وه چه سروی، با چه زیبی و فری
سروی از نازکدلی نیلوفری
ای که چون خورشید بودی با شکوه،
در غروب تو، چه غمناک است کوه!
برگذشتی عمری از بالا و پست
تا چنین پیرانه سر رفتی ز دست
خوشه خوشه گرد کردی، ای شگفت
رهزنت ناگه سرِ خرمن گرفت.
4
و سومین چهره ام سیاست است که
من به هر دو معنای خوب و بدش
از
آن بیزارم
اما متاسفانه از ۱۶ سالگی حرفۀ من شده است.»
·
طبری هنر و ادبیات و فلسفه را
علاقه خود تلقی می کند و سیاست را چهره خود.
·
شاید منظور طبری این باشد که سیاست
بر خلاف هنر و ادبیات و فلسفه از عشق و علاقه درونی او نشئت نمی گیرد.
·
سیاست برای طبری بر عکس هنر
وادبیات و فلسفه، چیزی نفرت انگیز است.
·
فرق هم نمی کند که سیاست وسیله
خدمت به خلق (سیاست به معنای خوبش) باشد و
یا وسیله خیانت به خلق (سیاست به معنای بدش.)
·
سیاست برای طبری حرفه است، آنهم از
16 سالگی.
·
درست به همان سان که حمل و نقل
زباله، حرفه رفتگری و تخلیه چاه مستراح حرفه کارگری می تواند باشد.
·
چون هر دو از زباله و مدفوع
بیزارند و علیرغم آن مجبور به انجام حرفه خویش اند.
5
·
دلایل رفتگر و کارگر تخلیه چاه
های مستراح بر کسی پوشیده نیستند.
·
این تنها راهی است که آنها برای
امرار معاش آموخته اند.
·
اکنون این سؤال پیش می آید که استنباط
طبری از سیاست چیست و چرا آن را علیرغم تنفر شدیدش، حرفه خود کرده است؟
·
ما قصد پیشداوری نداریم.
·
ولی باید به دلایل طبری در این
زمینه دست یابیم.
6
ابتهاج:
توده ای ها چنین افرادی هم داشتند.
·
این کلام قصار شاعر به چه معنی
است؟
·
داشتن رهبرانی که از سیاست به
معنای مثبت و منفی اش، بیزار بوده اند، حسن حزب توده و توده بوده و یا عیب حزب
توده و توده؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر