۱۳۹۳ خرداد ۱۷, شنبه

جهان و جهان بینی هوشنگ ابتهاج (45)


امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)
(اسفند 1306)
 تحلیل واره ای از
شین میم شین

هوشنگ ابتهاج:
«سقوط را بر شوروی تحمیل کردند»

·        سؤال این بود که چرا بخش اعظم ایرانی ها دیالک تیک داخلی و خارجی را عمدتا به نفع قطب خارجی و هر از گاهی به نفع قطب داخلی تخریب می کنند؟

1
·        دلیل این تخریب به هر بهانه ای هم که باشد و از سوی هر طبقه اجتماعی هم که صورت گیرد، بیگانگی با اسلوب و یا متد دیالک تیکی تفکر است.
·        دلیل این بیگانگی ـ قبل از همه ـ عوام فهم بودن متد متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) تفکر است.
·        چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی بظاهر همگون، یکپارچه، واحد و عاری از تضادهای درونی جلوه می کنند.
·        به همین دلیل هم متد متافیزیکی بسادگی پذیرفته می شود و در بررسی مسائل به کار بسته می شود.

·        در حالیکه وقوف به دیالک تیکییت چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی به تأمل، تعمق، تفکر، آموزش و تمرین پیگیر و رادیکال نیاز دارد و بدون تحمل مشقات لازمه میسر نمی شود.

2
·        ثانیا در تحلیل مسائل همیشه پای منافع طبقاتی و گروهی و حزبی و غیره در بین است.
·        اما متد دیالک تیکی برای بررسی مسائل عینی بودن برخورد را پیش شرط قرار می دهد و اعتنائی به به منافع این و آن ندارد.
·        ضمنا فقط در این صورت است که می توان به کشف حقیقت عینی نایل آمد.
·        به همین دلیل، اسلوب دیالک تیکی به درد عوامفریبی نمی خورد.

3
·        بورژوازی آغازین تا زمانی که شعارهای سه گانه آزادی، برابری و برادری را بر پرچم رزم طبقاتی خود نگاشته بود، طرفدار متد دیالک تیکی بود.
·        ولی پس از تثبیت وضع طبقاتی خود، دیگر نمی توانست هم فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری را پایان تاریخ قلمداد کند و هم به دیالک تیکیت هستی اجتماعی وفادار بماند.
·        به همین دلیل تعالیم غولان بورژوائی آغازین از قبیل هگل را به نفع تعالیم فلاسفه ارتجاعی بورژوائی واپسین از قبیل شوپنهاور و نیچه و هایدگر و غیره به گور سپرد و متد متافیزیکی را دو باره به خدمت گرفت.
·        وحدت نظری بورژوازی واپسین با مذهب و مسجد و منبر و کلیسا و محراب و تاج به همین دلیل هم بوده است.

4
شق القمر

·        مطلق کردن قطب خارجی در دیالک تیک داخلی و خارجی  در تعالیم مذهبی از همان آغاز رواج فراگیر و پیگیر داشته است.
·        چون در تفکر مذهبی بشریت تا حد موجودی هیچ واره و هیچکاره تنزل می یابد و خدا و ائمه اطهار و غیره تا حد قدر قدرت های همه چیز واره و همه کاره ارتقا داده می شوند.
·        عیسی مسیح مرده ها را حتی زنده می کند.
·        موسی از عصا، اژدها معجزه می کند.


·        ابراهیم تل آتش را به گلستانی مبدل می سازد.

·        محمد به اشاره انگشتی ماه را دو شقه می کند و هر شقه را به سمتی می فرستد.
·        به معراج خطر می کند و بالاتر از جبرئیل می پرد.

·        در تفکر مذهبی بنی بشر بنده خدا و وابسته ی بی اختیار و بی حق و حقوق او ست.
·        این بدان معنی است که مذاهب، دیالک تیک داخلی و خارجی را به شکل دیالک تیک طبیعت و ماورای طبیعت و یا دیالک تیک جامعه و ماورای جامعه بسط و تعمیم می دهند و بعد آن را بی مهابا تخریب می کنند، قطب خارجی را (ماورای طبیعت و ماورای جامعه) را مطلق می کنند و قطب داخلی (طبیعت، جامعه، انسان) را دور می اندازند.

5
·        از این رو، می توان گفت که خارجی سازی قضایا، در فرم های مثبت و منفی اش ریشه در تفکر مذهبی دیرمان دارد.
·        این حقیقت امر را در جامعه و جهان اسیر در چنگ خرافه و خریت می توان به تجربه و بکرات شاهد بود:
·        مردم هم برای توضیح حوادث ناگوار طبیعی و هم برای توجیه معضلات اجتماعی یا پای خدا را به میان می کشند و یا پای قوای موهوم از قبیل ائمه و اجنه و غیره را و یا پای دول بیگانه را.
·        این کرد و کارها ـ در بهترین حالت ـ معنا و محتوائی جز وارونه سازی دیالک تیک داخلی و خارجی ندارند.

هوشنگ ابتهاج:  
«سقوط را بر شوروی تحمیل کردند»

·        شاعر هم در این ادعای خود، دیالک تیک داخلی و خارجی را به شکل دیالک تیک حزب «کمونیست» شوروی و امپریالیسم بسط و تعمیم می دهد و ضمنا وارونه می سازد.
·        یعنی نقش تعیین کننده منفی را از آن خارجی (امپریالیسم) جا می زند و حزب «کمونیست» شوروی را عملا تبرئه و تطهیر می کند و معصوم و بی خطا و تقصیر قلمداد می کند.
·        در حالیکه از این خبرها نیست.
·        پدیده و روندهای اجتماعی در دیالک تیک داخلی و خارجی رخ می دهند و نقش تعیین کننده مثبت و منفی از آن  داخلی است.

6
اما به یاد داشته باشید که کمونیست‌ها یک کشور دهقانی را تحویل گرفتند
و یک کشور صنعتی ساختند که در بسیاری موارد از آمریکا جلوتر یا حداقل برابر بود.

·        وقتی از تبرئه و تطهیر حزب «کمونیست» شوروی سخن می رود، به همین دلیل است.

·        حریفی بر آن بود که باید میان سویه تیسم و روسوفیلیسم مرزبندی دقیق کرد و از جا زده شدن یکی به عوض دیگری اکیدا جلوگیری نمود:
·        سویه تیسم یعنی انتزناسیونالیسم  پرولتری
·        روسوفیلیسم یعنی تجلیل بی چون و چرا از ملت روس.

·        سویه تیسم در اتحاد شوروی، سوسیالیسم را عزیز می دارد و در حزب کمونیست شوروی، حزب برادر را می بیند.
·        روسوفیلیسم اما دیالک تیک داخلی و خارجی را به شکل دیالک تیک هیچ و همه چیز بسط و تعمیم می دهد.
·        یعنی نقش تعیین کننده را از آن  قطب خارجی جا می زند و برای قطب داخلی تره هم حتی خرد نمی کند.

7
·        همین وارونه سازی دیالک تیک داخلی و خارجی از سوی طبقات اجتماعی دیگر نیز در فرم های انگلوفیلیسم و امریکوفیلیسم و ژرمنوفیلیسم و غیره انجام می یابد:
·      به عنوان مثال، انگلوفیل ها همه امیدهای خود را در امپریالیسم انگلیس می جویند و می یابند، امریکوفیل ها در امپریالیسم امریکا و ژرمنوفیل ها در امپریالیسم آلمان.

·        این گرایشات منفی و مخرب و تهوع آور که در کشور عه هورا سنتی دیرین دارند، با روح فلسفه روشنگری، هومانیسم و مارکسیسم ـ لنینیسم در تضاد آشکار قرار دارند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر