اریش فروم (1900 ـ 1980)
روانکاو، فیلسوف، روانشناس اجتماعی آلمانی ـ امریکائی
نماینده ی سوسیالیسم هومانیستی ـ دموکراتیکی
موضوع پژوهش:
روانشناسی مذهب
روانکاوی
انتقاد اجتماعی
آثار:
هنر عشق ورزیدن (1956)
داشتن و یا وجود (1976)
و غیره
سرچشمه:
صفحه فیسبوک زری مینوئی
نظریه فروید همواره به خاطر نادیده انگاشتن نقش جامعه در شکل دهی منش انسان مورد انتقاد بوده است .
اریک فروم سعی کرده است با نشان دادن این که چگونه جامعه اعضای خود را شکل می دهد و در نتیجه نیازها و خصلت های
آنان با هدف های جامعه هماهنگی می یابد ، این اشتباه را تصحیح کند .
یکی از موضوعاتی که در اکثر نوشته های فروم می توان دید ، این است که انسان احساس تنهایی و ازخودبیگانگی می کند . و
این به خاطر جدا شدن انسان از طبیعت و دیگر همنوعانش است .
بشر هر گونه جامعه یا گروهی که تشکیل داده بیانگر تلاش او برای رفع این احساس انزواست .
انسان زندگی تناقض آمیزی دارد ، زیرا در حالی که پاره ای از طبیعت محسوب می شود از آن جداست . هم یک انسان است هم
یک حیوان .آدمی پنج نیاز منحصر به نوع خود دارد که عبارتند از : نیاز به وابستگی ، تعالی ، اصالت ، هویت و داشتن جهت گیری .
نیاز به وابستگی یا مراوده : این نیاز از این حقیقت سرچشمه می گیرد که آدمی ، به لحاظ اینکه توانایی تصور و استدلال دارد ، رابطه ی غریزیش را با طبیعت از دست داده است .
در نتیجه انسان باید روابط خاص خود را بیافریند و رضایت آمیزترین رابطه ، رابطه ای است مبتنی بر محبت سازنده با انسان دیگر که به غمخواری ، مسئولیت ، احترام و تفاهم متقابل منجر شود .
نیاز به تعالی : آدمی نیاز شدیدی به این دارد که از طبیعت حیوانی اش فراتر رود . او می خواهد شخصی خلاق و خیال پرداز باشد ، نه اینکه در حد یک مخلوق صرف باقی بماند .
این نیاز ناشی از این است که انسان احساس می کند که جزء جدایی ناپذیر جهان است و به جایی تعلق دارد . در دوران کودکی این نیاز با چسبیدن به مادر ارضا می شود . پس از دوران کودکی ، شخص می کوشد این نیاز را با ایجاد احساس دوستی با دیگر زنان و مردان برآورد سازد .
نیاز به کسب هویت ، تلاش یک انسان است برای اینکه فردی منحصربه فرد شناخته شود و احساس کند که هویت خاصی دارد . احساس هویت از طریق فضایلی که انسان شخصاً کسب می کند و یا از راه پیوستن و همکاری با فرد یا گروه دیگر ، حاصل می شود .
نیاز به مبنای جهت گیری : عبارت است از نیاز به شیوه ی استوار و ثابتی برای درک جهان .
مفهومی که بین فرد و جامعه پیوند برقرار می سازد ، منش اجتماعی است . فروم به معرفی منشهای گوناگون که در جوامع غربی وجود دارد پرداخته است .
فروم با این عبارت منش اجتماعی را تعریف می کند :
" هسته ی ساختار منش که در قالب اعضای یک فرهنگ مشترک است " .
نقش منش اجتماعی این است که به نیروهای اعضای جامعه طوری شکل دهد که رفتار آنها در اینکه از الگوی اجتماعی خاصی پیروی کنند یا نه ، از تصمیم آگاهانه ناشی نشود ، بلکه آنها بخواهند چنان عمل کنند که باید عمل کنند و در عین حال از اینکه مطابق مقتضیات فرهنگ جامعه عمل می کنند . خشنود باشند ... و این بدان علت است که چرخ جامعه بگردد .
در هر جامعه ای منش اجتماعی ممکن است به شکلهای گوناگون خود را نشان دهد . برای نمونه در میان ملت های غربی ، این نوع منش ها شناخته شده اند : پذیرنده ، بهره کش ، اندوخته گر ، سوداگر و مولد . مفیدترین آنها منش مولد است .
اخیراً ، فروم دو نوع منش دیگر را توصیف کرده است : " دوستدار نیستی " در مقابل " دوستدار هستی " . منش دوستدار نیستی به مرگ توجه دارد و منش دوستدار هستی عاشق و خواهان زندگی است .
پایان
تحلیلی از شین میم شین
روانکاو، فیلسوف، روانشناس اجتماعی آلمانی ـ امریکائی
نماینده ی سوسیالیسم هومانیستی ـ دموکراتیکی
موضوع پژوهش:
روانشناسی مذهب
روانکاوی
انتقاد اجتماعی
آثار:
هنر عشق ورزیدن (1956)
داشتن و یا وجود (1976)
و غیره
سرچشمه:
صفحه فیسبوک زری مینوئی
نظریه فروید همواره به خاطر نادیده انگاشتن نقش جامعه در شکل دهی منش انسان مورد انتقاد بوده است .
اریک فروم سعی کرده است با نشان دادن این که چگونه جامعه اعضای خود را شکل می دهد و در نتیجه نیازها و خصلت های
آنان با هدف های جامعه هماهنگی می یابد ، این اشتباه را تصحیح کند .
یکی از موضوعاتی که در اکثر نوشته های فروم می توان دید ، این است که انسان احساس تنهایی و ازخودبیگانگی می کند . و
این به خاطر جدا شدن انسان از طبیعت و دیگر همنوعانش است .
بشر هر گونه جامعه یا گروهی که تشکیل داده بیانگر تلاش او برای رفع این احساس انزواست .
انسان زندگی تناقض آمیزی دارد ، زیرا در حالی که پاره ای از طبیعت محسوب می شود از آن جداست . هم یک انسان است هم
یک حیوان .آدمی پنج نیاز منحصر به نوع خود دارد که عبارتند از : نیاز به وابستگی ، تعالی ، اصالت ، هویت و داشتن جهت گیری .
نیاز به وابستگی یا مراوده : این نیاز از این حقیقت سرچشمه می گیرد که آدمی ، به لحاظ اینکه توانایی تصور و استدلال دارد ، رابطه ی غریزیش را با طبیعت از دست داده است .
در نتیجه انسان باید روابط خاص خود را بیافریند و رضایت آمیزترین رابطه ، رابطه ای است مبتنی بر محبت سازنده با انسان دیگر که به غمخواری ، مسئولیت ، احترام و تفاهم متقابل منجر شود .
نیاز به تعالی : آدمی نیاز شدیدی به این دارد که از طبیعت حیوانی اش فراتر رود . او می خواهد شخصی خلاق و خیال پرداز باشد ، نه اینکه در حد یک مخلوق صرف باقی بماند .
این نیاز ناشی از این است که انسان احساس می کند که جزء جدایی ناپذیر جهان است و به جایی تعلق دارد . در دوران کودکی این نیاز با چسبیدن به مادر ارضا می شود . پس از دوران کودکی ، شخص می کوشد این نیاز را با ایجاد احساس دوستی با دیگر زنان و مردان برآورد سازد .
نیاز به کسب هویت ، تلاش یک انسان است برای اینکه فردی منحصربه فرد شناخته شود و احساس کند که هویت خاصی دارد . احساس هویت از طریق فضایلی که انسان شخصاً کسب می کند و یا از راه پیوستن و همکاری با فرد یا گروه دیگر ، حاصل می شود .
نیاز به مبنای جهت گیری : عبارت است از نیاز به شیوه ی استوار و ثابتی برای درک جهان .
مفهومی که بین فرد و جامعه پیوند برقرار می سازد ، منش اجتماعی است . فروم به معرفی منشهای گوناگون که در جوامع غربی وجود دارد پرداخته است .
فروم با این عبارت منش اجتماعی را تعریف می کند :
" هسته ی ساختار منش که در قالب اعضای یک فرهنگ مشترک است " .
نقش منش اجتماعی این است که به نیروهای اعضای جامعه طوری شکل دهد که رفتار آنها در اینکه از الگوی اجتماعی خاصی پیروی کنند یا نه ، از تصمیم آگاهانه ناشی نشود ، بلکه آنها بخواهند چنان عمل کنند که باید عمل کنند و در عین حال از اینکه مطابق مقتضیات فرهنگ جامعه عمل می کنند . خشنود باشند ... و این بدان علت است که چرخ جامعه بگردد .
در هر جامعه ای منش اجتماعی ممکن است به شکلهای گوناگون خود را نشان دهد . برای نمونه در میان ملت های غربی ، این نوع منش ها شناخته شده اند : پذیرنده ، بهره کش ، اندوخته گر ، سوداگر و مولد . مفیدترین آنها منش مولد است .
اخیراً ، فروم دو نوع منش دیگر را توصیف کرده است : " دوستدار نیستی " در مقابل " دوستدار هستی " . منش دوستدار نیستی به مرگ توجه دارد و منش دوستدار هستی عاشق و خواهان زندگی است .
پایان
تحلیلی از شین میم شین
·
ما راجع به اریش فروم چیزی نمی دانیم و این اولین مطلبی
است که راجع به ایشان می خوانیم و قصد تجزیه و تحلیل آن را داریم:
1
زیگموند فروید (1856 ـ 1939)
پزشک، روانشناس، منتقد مذهب اطریشی
مؤسس روانکاوی
پزشک، روانشناس، منتقد مذهب اطریشی
مؤسس روانکاوی
1
نظریه فروید همواره به خاطر نادیده انگاشتن نقش جامعه
در شکل دهی منش انسان مورد انتقاد بوده است.
نظریه فروید همواره به خاطر نادیده انگاشتن نقش جامعه
در شکل دهی منش انسان مورد انتقاد بوده است.
·
منظور حریف از مفهوم «نظریه»، همان مقوله منطقی ـ فلسفی «تئوری»
است.
·
خوب اگر تئوری فروید معیوب بوده، قبل از همه به چه دلیل تجربی
و منطقی و در تحلیل نهائی طبقاتی، معیوب از کار در آمده است؟
·
به عبارت عامتر، دلیل نادرستی نادرستی تئوری چیست؟
·
و در این مورد مشخص که حریف مطرح می سازد، دلیل نادیده
گرفتن جامعه در تئوری فروید چیست؟
·
ضمنا منظور از جامعه چیست که فروید نادیده اش انگاشته
است؟
2
نظریه فروید همواره به خاطر نادیده انگاشتن نقش جامعه
در شکل دهی منش انسان مورد انتقاد بوده است .
نظریه فروید همواره به خاطر نادیده انگاشتن نقش جامعه
در شکل دهی منش انسان مورد انتقاد بوده است .
·
تئوری هرچه باشد، به تنهائی نه، می تواند تشکیل شود و نه،
می تواند وجود داشته باشد.
·
تئوری همواره جفت دیالک تیکی ناگسستنی خود را با خود
دارد که به متد و یا اسلوب معروف است.
·
این اسلوب و یا متد تحلیل و پژوهش هر کس است که در چند و
چون تئوری او نقش مهمی به عهده می گیرد.
·
اگر تئوری فروید معیوب بوده، یکی از دلایل معرفتی ـ نظری
(تئوری شناخت) آن، باید در اسلوب بررسی و تجزیه و تحلیل او باشد.
·
از همین حکم حریف نیز به نحوی از انحاء، معلوم می
شود که ایراد اسلوبی فروید کجا ست:
·
فروید بی خیال جامعه بشری است که بنی بشر در چارچوب آن زاده
می شود، رشد می کند و زوال می یابد.
·
این اما بلحاظ فلسفی به چه معنی است؟
3
نظریه فروید همواره به خاطر نادیده انگاشتن نقش جامعه
در شکل دهی منش انسان مورد انتقاد بوده است.
نظریه فروید همواره به خاطر نادیده انگاشتن نقش جامعه
در شکل دهی منش انسان مورد انتقاد بوده است.
·
این بدان معنی است که فروید دیالک تیک فرد و جامعه را
تخریب می کند.
·
بعد جامعه را دور می اندازد و فرد ایزوله و تنها را فی
نفسه مورد بررسی قرار می دهد.
·
دیالک تیک ماتریالیستی ـ تاریخی فرد و جامعه اما بسط و
تعمیم کدام دیالک تیک ماتریالیستی ـ دیالک تیکی است؟
·
مراجعه کنید به ماتریالیسم دیالک تیکی، ماتریالیسم تاریخی،
دیالک تیک در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
·
به عبارت دیگر، دیالک تیک عامتر از دیالک تیک فرد و جامعه
کدام است؟
4
تندیس هگل و مارکس در پکن
نظریه فروید همواره به خاطر نادیده انگاشتن نقش جامعه
در شکل دهی منش انسان مورد انتقاد بوده است.
نظریه فروید همواره به خاطر نادیده انگاشتن نقش جامعه
در شکل دهی منش انسان مورد انتقاد بوده است.
·
دیالک تیک فرد و جامعه بسط و تعمیم دیالک تیک جزء و کل
است و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن کل (جامعه) است.
·
هگل هم در این رابطه است که می گوید:
·
حقیقی کل است و کل حقیقی است.
·
در جزء نمی توان دنبال حقیقت قضایا گشت.
·
جوینده صادق و بی ریای حقیقت باید کل اندیش باشد و نه
جزء اندیش.
·
فروید را می توان بلحاظ فلسفی جزء اندیش محسوب داشت.
·
متد و یا اسلوب فروید اما از چه قرار است؟
5
نظریه فروید همواره به خاطر نادیده انگاشتن نقش جامعه
در شکل دهی منش انسان مورد انتقاد بوده است.
نظریه فروید همواره به خاطر نادیده انگاشتن نقش جامعه
در شکل دهی منش انسان مورد انتقاد بوده است.
·
کسی که دیالک تیک عینی چیزها، پدیده ها، سیستم ها و
روندهای هستی را تخریب کند و یکی از اقطاب دیالک تیکی را دور بیندازد و دیگری را
مطلق سازد، از متد و اسلوب متافیزیکی استفاده می کند.
·
متد متافیزیکی هم ضد متد دیالک تیکیِ ایدئالیستی (هگل) و هم ضد متد دیالک تیکیِ ماتریالیستی (مارکس و
انگلس و لنین) است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر