۱۳۹۳ خرداد ۱۷, شنبه

سیری در جهان بینی اریش فروم (1)


اریش فروم (1900 ـ 1980)  
روانکاو، فیلسوف، روانشناس اجتماعی آلمانی ـ امریکائی
نماینده ی سوسیالیسم هومانیستی ـ دموکراتیکی
موضوع پژوهش:
روانشناسی مذهب
روانکاوی
انتقاد اجتماعی
آثار:
هنر عشق ورزیدن (1956)
داشتن و یا وجود (1976)
و غیره 
سرچشمه:
صفحه فیسبوک زری مینوئی

نظریه فروید همواره به خاطر نادیده انگاشتن نقش جامعه در شکل دهی منش انسان مورد انتقاد بوده است .
اریک فروم سعی کرده است با نشان دادن این که چگونه جامعه اعضای خود را شکل می دهد و در نتیجه نیازها و خصلت های
آنان با هدف های جامعه هماهنگی می یابد ، این اشتباه را تصحیح کند .
یکی از موضوعاتی که در اکثر نوشته های فروم می توان دید ، این است که انسان احساس تنهایی و ازخودبیگانگی می کند . و
این به خاطر جدا شدن انسان از طبیعت و دیگر همنوعانش است .
بشر هر گونه جامعه یا گروهی که تشکیل داده بیانگر تلاش او برای رفع این احساس انزواست .
انسان زندگی تناقض آمیزی دارد ، زیرا در حالی که پاره ای از طبیعت محسوب می شود از آن جداست . هم یک انسان است هم
یک حیوان .آدمی پنج نیاز منحصر به نوع خود دارد که عبارتند از : نیاز به وابستگی ، تعالی ، اصالت ، هویت و داشتن جهت گیری .
نیاز به وابستگی یا مراوده : این نیاز از این حقیقت سرچشمه می گیرد که آدمی ، به لحاظ اینکه توانایی تصور و استدلال دارد ، رابطه ی غریزیش را با طبیعت از دست داده است .
در نتیجه انسان باید روابط خاص خود را بیافریند و رضایت آمیزترین رابطه ، رابطه ای است مبتنی بر محبت سازنده با انسان دیگر که به غمخواری ، مسئولیت ، احترام و تفاهم متقابل منجر شود .
نیاز به تعالی : آدمی نیاز شدیدی به این دارد که از طبیعت حیوانی اش فراتر رود . او می خواهد شخصی خلاق و خیال پرداز باشد ، نه اینکه در حد یک مخلوق صرف باقی بماند .
این نیاز ناشی از این است که انسان احساس می کند که جزء جدایی ناپذیر جهان است و به جایی تعلق دارد . در دوران کودکی این نیاز با چسبیدن به مادر ارضا می شود . پس از دوران کودکی ، شخص می کوشد این نیاز را با ایجاد احساس دوستی با دیگر زنان و مردان برآورد سازد .
نیاز به کسب هویت ، تلاش یک انسان است برای اینکه فردی منحصربه فرد شناخته شود و احساس کند که هویت خاصی دارد . احساس هویت از طریق فضایلی که انسان شخصاً کسب می کند و یا از راه پیوستن و همکاری با فرد یا گروه دیگر ، حاصل می شود .
نیاز به مبنای جهت گیری : عبارت است از نیاز به شیوه ی استوار و ثابتی برای درک جهان .
مفهومی که بین فرد و جامعه پیوند برقرار می سازد ، منش اجتماعی است . فروم به معرفی منشهای گوناگون که در جوامع غربی وجود دارد پرداخته است .
فروم با این عبارت منش اجتماعی را تعریف می کند : 
" هسته ی ساختار منش که در قالب اعضای یک فرهنگ مشترک است " .
نقش منش اجتماعی این است که به نیروهای اعضای جامعه طوری شکل دهد که رفتار آنها در اینکه از الگوی اجتماعی خاصی پیروی کنند یا نه ، از تصمیم آگاهانه ناشی نشود ، بلکه آنها بخواهند چنان عمل کنند که باید عمل کنند و در عین حال از اینکه مطابق مقتضیات فرهنگ جامعه عمل می کنند . خشنود باشند ... و این بدان علت است که چرخ جامعه بگردد .
در هر جامعه ای منش اجتماعی ممکن است به شکلهای گوناگون خود را نشان دهد . برای نمونه در میان ملت های غربی ، این نوع منش ها شناخته شده اند : پذیرنده ، بهره کش ، اندوخته گر ، سوداگر و مولد . مفیدترین آنها منش مولد است .
اخیراً ، فروم دو نوع منش دیگر را توصیف کرده است : " دوستدار نیستی " در مقابل " دوستدار هستی " . منش دوستدار نیستی به مرگ توجه دارد و منش دوستدار هستی عاشق و خواهان زندگی است . 
پایان 

تحلیلی از شین میم شین

·        ما راجع به اریش فروم چیزی نمی دانیم و این اولین مطلبی است که راجع به ایشان می خوانیم و قصد تجزیه و تحلیل آن را داریم:


1
 زیگموند فروید (1856 ـ 1939) 
پزشک، روانشناس، منتقد مذهب اطریشی
مؤسس روانکاوی


1
نظریه فروید همواره به خاطر نادیده انگاشتن نقش جامعه 
در شکل دهی منش انسان مورد انتقاد بوده است.

·        منظور حریف از مفهوم «نظریه»، همان مقوله منطقی ـ فلسفی «تئوری»  است.
·        خوب اگر تئوری فروید معیوب بوده، قبل از همه به چه دلیل تجربی و منطقی و در تحلیل نهائی طبقاتی، معیوب از کار در آمده است؟
·        به عبارت عامتر، دلیل نادرستی نادرستی تئوری چیست؟
·        و در این مورد مشخص که حریف مطرح می سازد، دلیل نادیده گرفتن جامعه در تئوری فروید چیست؟
·        ضمنا منظور از جامعه چیست که فروید نادیده اش انگاشته است؟


2
نظریه فروید همواره به خاطر نادیده انگاشتن نقش جامعه 
در شکل دهی منش انسان مورد انتقاد بوده است .

·        تئوری هرچه باشد، به تنهائی نه، می تواند تشکیل شود و نه،  می تواند وجود داشته باشد.
·        تئوری همواره جفت دیالک تیکی ناگسستنی خود را با خود دارد که به متد و یا اسلوب معروف است.
·        این اسلوب و یا متد تحلیل و پژوهش هر کس است که در چند و چون تئوری او نقش مهمی به عهده می گیرد.
·        اگر تئوری فروید معیوب بوده، یکی از دلایل معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) آن، باید در اسلوب بررسی و تجزیه و تحلیل او باشد.
·        از همین حکم حریف نیز به نحوی از انحاء، معلوم می شود که ایراد اسلوبی فروید کجا ست:
·        فروید بی خیال جامعه بشری است که بنی بشر در چارچوب آن زاده می شود، رشد می کند و زوال می یابد.

·        این اما بلحاظ فلسفی به چه معنی است؟



3
نظریه فروید همواره به خاطر نادیده انگاشتن نقش جامعه 
در شکل دهی منش انسان مورد انتقاد بوده است.

·        این بدان معنی است که فروید دیالک تیک فرد و جامعه را تخریب می کند.
·        بعد جامعه را دور می اندازد و فرد ایزوله و تنها را فی نفسه مورد بررسی قرار می دهد.
·        دیالک تیک ماتریالیستی ـ تاریخی فرد و جامعه اما بسط و تعمیم کدام دیالک تیک ماتریالیستی ـ دیالک تیکی است؟

·        مراجعه کنید به ماتریالیسم دیالک تیکی، ماتریالیسم تاریخی، دیالک تیک در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

·        به عبارت دیگر، دیالک تیک عامتر از دیالک تیک فرد و جامعه کدام است؟


4
تندیس هگل و مارکس در پکن 
نظریه فروید همواره به خاطر نادیده انگاشتن نقش جامعه 
در شکل دهی منش انسان مورد انتقاد بوده است.

·        دیالک تیک فرد و جامعه بسط و تعمیم دیالک تیک جزء و کل است و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن کل (جامعه) است.

·        هگل هم در این رابطه است که می گوید:
·        حقیقی کل است و کل حقیقی است.

·        در جزء نمی توان دنبال حقیقت قضایا گشت.
·        جوینده صادق و بی ریای حقیقت باید کل اندیش باشد و نه جزء اندیش.
·        فروید را می توان بلحاظ فلسفی جزء اندیش محسوب داشت.

·        متد و یا اسلوب فروید اما از چه قرار است؟


5
نظریه فروید همواره به خاطر نادیده انگاشتن نقش جامعه 
در شکل دهی منش انسان مورد انتقاد بوده است.

·        کسی که دیالک تیک عینی چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی را تخریب کند و یکی از اقطاب دیالک تیکی را دور بیندازد و دیگری را مطلق سازد، از متد و اسلوب متافیزیکی استفاده می کند.

·    متد متافیزیکی هم ضد متد دیالک تیکیِ ایدئالیستی (هگل)  و هم ضد متد دیالک تیکیِ ماتریالیستی (مارکس و انگلس و لنین)  است.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر