سرچشمه:
صفحه فیسبوک زری مینوئی
صفحه فیسبوک زری مینوئی
تحلیلی از شین میم شین
اریش
فروم سعی کرده است با نشان دادن این که چگونه جامعه اعضای خود را شکل می دهد و در نتیجه نیازها و خصلت
های آنان با هدف های جامعه هماهنگی می یابد، این اشتباه را تصحیح کند.
·
اگر کرد و کار اریش فروم در رابطه با تئوری فروید، واقعا
از این قرار باشد، که حریف ادعا می کند، کرد و کاری سطحی و ساده لوحانه بوده است:
1
فروید و یونگ
·
با برسمیت شناختن ـ آنهم مخدوش ـ نقش جامعه در تشکیل
اعضای آن و انطباق حوایج و خصائل اعضای جامعه با اهداف طبقه حاکمه که نمی توان «اشتباه
فروید را تصحیح کرد.»
·
عیب اصلی بینش فروید، در جهان بینی او و در متد و یا اسلوب
متافیزیکی او ست.
·
فروید و امثال بیشمار او دیالک تیک جزء و کل را تخریب می
کنند.
·
کل را دور می اندازد و جزء را بر تخت می نشانند و با
بررسی جزء به داوری در باره کل مبادرت می ورزند.
·
فروید به عنوان مثال کلیه روابط و عوامل مؤثر در چند و
چون آدم ها را مورد صرفنظر قرار می دهد و فقط جنبه پسیکولوژیکی آنها را عمده می
کند.
2
·
حقیقت اما همیشه در کل است و نه در جزء.
·
با مطلق کردن پسیکولوژی کسی نمی توان به کشف ماهیت او و
دلایل و علل کردار و گفتار و رفتار و افکار او نایل آمد.
·
این بدان می ماند که کسی با لمس عضوی از جانوری در ظلمات
شب به تشخیص آن جانور خطر کند.
·
پسیکولوژی انسان ها اولا ثانوی است و بوسیله شبکه ای از
علل و عوامل مادی و معرفتی و روحی و روانی تشکیل می یابد.
·
به عنوان مثال، کسی جلاد مادر زاد نیست که از ریختن خون
همنوع خود لذت برد.
·
پسیکولوژی جلاد و هر کس دیگر در آنسامبلی (مجموعه به هم
پیوسته و در هم تنیده ای) از مناسبات اجتماعی تشکیل می شود و ثانوی است.
3
·
وقتی می توان اشتباه فروید و هر آخوند وطنی و بین المللی
را تصحیح کرد که جهان بینی و متد و اسلوب بینشی آنها به تبر انتقاد علمی و انقلابی
سپرده شود و تار و مار گردد.
·
و گرنه با تصحیحاتی دمبریده و نیمبند نمی توان سیستم بینشی
و اسلوبیِ از ریشه خطای کسی را تصحیح کرد.
·
ما از جهان بینی اریش فروم و کرد و کار او هنوز اطلاعی نداریم.
·
اگر او مارکسیست باشد، شاید به چنین کاری جامه عمل
پوشانده است.
·
البته برای تصحیح رادیکال بینش ایدئالیستی ـ متافیزیکی کسی
باید به تسلیحات خرد اندیشنده (فلسفه) مسلح بود.
یکی
از موضوعاتی که در اکثر نوشته
های فروم می توان دید،
این است که انسان احساس تنهایی و ازخودبیگانگی می کند
و این به خاطر جدا شدن انسان از طبیعت و دیگر همنوعانش است.
·
ما این تز حریف را نخست تجزیه و سپس تحلیل می کنیم تا از
موضوع خارج نشویم و پرت و پلای انتزاعی و کلی نبافیم:
1
انسان
احساس تنهایی و ازخودبیگانگی
می کند.
·
کدام انسان؟
·
انسان انتزاعی؟
·
انسان کلی؟
·
چنین انسانی فقط به مثابه مفهوم و فقط در کله بنی بشر می تواند وجود داشته
باشد و نه در خارج از کله.
·
در خارج از کله فقط انسان مشخص وجود دارد:
·
عمله و دهقان و تاجر و صراف و گدا و لات و آخوند و شیاد
و جلاد و غیره وجود دارد.
2
انسان
احساس تنهایی و ازخودبیگانگی
می کند.
·
تنهائی هم مفهومی انتزاعی است.
·
تنهائی فرم ها، محتواها، دلایل و علل
مختلف و متفاوت و چه بسا حتی متضاد دارد.
·
هم دختر فرح پهلوی در کاخ مجللی احساس
تنهائی می کند و با زیاده روی در مصرف مسکن جوانمرگ می شود و هم دهقانی که دار و
ندارش را از دست می دهد و در حواشی شهرها زیر پل می خوابد، احساس تنهائی و بی پناهی
و بیکسی می کند.
·
تنهائی داریم تا تنهائی.
3
انسان
احساس تنهایی و ازخودبیگانگی
می کند.
·
ضمنا انسان ها همه از دم احساس
تنهائی نمی کنند.
·
زحمتکشان یدی و فکری چه بسا حتی
فرصت احساس گرسنگی ندارند، چه رسد به احساس تنهائی.
4
انسان
احساس تنهایی و ازخودبیگانگی
می کند.
·
از خودبیگانگی به چه معنی است؟
·
آیا واقعا انسان ها احساس ازخودبیگانگی می کنند؟
·
ضمنا چگونه می توان ازخودبیگانگی را احساس کرد؟
5
انسان احساس تنهایی و ازخودبیگانگی می کند
و
این به خاطر جدا شدن انسان از طبیعت و دیگر همنوعانش است.
·
انسان به چه معنی است؟
·
انسان در تاریخ فلسفه به معانی
زیر استنباط می شود:
الف
·
به مثابه پدیده بیولوژیکی (تاریخی
ـ طبیعی، حیوانی)
ب
·
به مثابه پدیده اجتماعی (همبودساز،
دولت ساز، فرهنگ ساز، کارگر و غیره)
ت
·
به مثابه موجودی مذهبی ـ شخصی
(اشرف مخلوقات، تصویر الهی، آمیزه ای از جسم و روح)
پ
·
بمثابه موجودی خردمند (قهرمان خرد،
عالی ترین مرحله روح)
6
·
شاخص های اصلی انسان در عوامل زیر جستجو می شود:
·
روان
·
تفکر
·
کار
·
مصرف
·
اخلاق
·
قوای غریزی ـ حیاتی وغیره.
7
·
به قول کلاسیک های مارکسیسم، «انسان ها را می توان بنا بر شعور، مذهب و غیره از
جانوران متمایز ساخت.
·
ولی انسان ها به محض این که به
تولید مایحتاج حیاتی خود آغاز می کنند (کاری که بواسطه سازمان جسمی آنها مشروط می
شود)، به تفاوت موجود میان خود و جانوران پی می برند.
·
انسان ها با تولید مایحتاج اولیه خود
ـ بطور غیرمستقیم ـ خود حیات مادی خود را تولید می کنند.»
·
(مارکس و انگلس، «مجموعه
آثار»، جلد 3، ص 21)
8
·
از این رو، موجود انسانی نه یک فراورده
طبیعی ساده، بلکه یک فراورده اجتماعی است.
·
«ماهیت انسانی
اما انتزاعیتی که ذاتی تک تک افراد باشد، نیست.
·
ماهیت انسانی ـ در واقع ـ آنسامبلی از مناسبات اجتماعی است.»
·
(مارکس و انگلس، «مجموعه آثار»،
جلد 3، ص 6)
·
آنسامبل عبارت است از گروهی متشکل از
اعضای مثلا ارکستر تحت رهبری رئیس ارکستر.
·
آنها هر کدام ساز خاص خود را می
نوازند و یا آواز خاص خود را می خوانند، تا همه با هم سمفونی واحدی را تشکیل دهند.
9
·
انسان را نمی توان موجود
بیولوژیکی محض و یا موجود اجتماعی محض تلقی کرد.
·
جنبه بیولوژیکی و اجتماعی حیات
انسانی وحدت دیالک تیکی با هم دارند که در آن جنبه
اجتماعی نقش مهم و تعیین کننده به عهده دارد.
·
انسان به عبارت روشنتر، تجسم دیالک تیک طبیعی ـ اجتماعی است و در این دیالک تیک نقش
تعیین کننده از آن اجتماعی است.
·
مراجعه کنید به انسان در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
10
انسان
احساس تنهایی و ازخودبیگانگی
می کند
و
این به خاطر جدا شدن انسان از طبیعت و دیگر همنوعانش است.
·
کسی که ظاهرا با برسمیت شناختن نقش جامعه در تشکیل اعضای
آن «اشتباه فروید را تصحیح کرده»، اکنون بزعم حریف، دلیل احساس تنهائی و از
خودبیگانگی بنی بشر را اولا در جدا شدن از طبیعت و تشکیل همان جامعه کذائی، ثانیا
در جدا شدن از همنوعان خویش می داند.
11
·
اولا انسان ها همه از دم احساس تنهائی نمی کنند.
·
احساس تنهائی ـ قبل از همه ـ نتیجه
علافی است.
·
احساس تنهائی در انحصار اعضای طبقات
اجتماعی واپسین انگل و مفتخور و علاف است.
·
نظری گذرا بر خاطرات و افکار و
اشعار و آثار اعضای متعلق به اشرافیت بنده دار واپسین، فئودال واپسین و بورژوازی
واپسین از این حقیقت امر پرده بر می دارد.
·
تنهائی یکی از مقولات اصلی فلسفه بورژوائی
واپسین (اگزیستانسیالیسم، فلسفه حیات، نیهلیسم، فاشیسم و غیره) است.
·
دلیل تعیین کننده ی تنهائی حضرات،
بی دورنمائی تاریخی طبقات اجتماعی واپسین است.
·
تنهائی آنها اگر دقت شود، همیشه با
یأس، نومیدی و پوچی دست در دست می رود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر