چاله ها و چالش ها (391)

نقد مبانی برنامه اکثریت

کدام چپ؟ کدام سوسیالیسم؟

رسول آذرنوش 

سرچشمه:

اخبار روز

http://www.akhbar-rooz.com     

ایکاروس

تحلیل منحصر به فرد

گاهی اوقات در ظاهرممکن است که کامنت ها با مطلب اصلی ارتباط نداشته باشد اما در تعیین و شناخت بعضی خط و خطوط افراد مفید است.

 از این لحاظ تحلیل آقای بهبودی می تواند روشنگر خوبی باشد.

 از منویات ایشان می توان بطور خلاصه موارد زیر را دسته یندی کرد:
طبقات و نیروها و افراد مخالف "انقلاب" "مترقی" " سفید" " شاه و ملت":
چریک های فدایی خلق، سازمان مجاهدین خلق، فئودال ها، روحانیون مرتجع، شاملو و سایر شاعرانی که در مخالفت شعر سرودند.
طبقات و نیروها و افراد موافق "انقلاب" "مترقی" " سفید" " شاه و ملت"

مسعود بهبودی

یا رب چقدر فاصله دست و زبان است! 

(سایه)

·        ایکاروس گرامی

·        مسائل عینی را یا باید در عینیت شان توضیح داد، یعنی با توجه به خودشان توضیح داد  و یا در کله خود، بدان سان که باب میل خویشتن است.

·        شما سؤال طرح کردید و خواننده ای جواب داد.

1

·        پدیده های اجتماعی بدان سیاه و سفیدی که بنی بشر دلش می خواهد نیستند.

·        ترکیب طبقه حاکمه را مثلا در آلمان در نظر بگیرید و ببینید که چه شلم شوربائی است:

الف

·        صدر اعظم آلمان دختر کشیشی است، یعنی فئودال بورژوا شده است.

ب

·        بزرگترین حزب بورژوائی ـ انحصاری آلمان حزب مسیحی (روحانیت و فئودالیسم) است.

ت

·        حزب لیبرال آلمان رهبران اصلی شان گراف ها و اشرافیت فئودالی بورژوا شده اند.

2

·        استحاله دربار فئودالی ایران به بورژوازی حیرت انگیز نیست.

3

·        از ایکاروس خیلی خیلی محترم چه پنهان که همین ساواک در خدمت انقلاب سفید بوده است.

·        بازوی اجرائی ـ اطلاعاتی انقلاب سفید بوده است.

·        زبان بعضی ها لال، سازمانی انقلابی بوده است.

4

·        بدون ساواک و ارتش، دربار و امپریالیسم هرگز نمی توانستند فئودالیسم و روحانیت را با ریشه های دوهزارساله شان  سرکوب کنند و اراضی فئودالی و روحانی را تقسیم کنند و مناسبات تولیدی فئودالی را با مناسبات تولیدی سرمایه داری جایگزین سازند.

5

·        جنبش به اصطلاح چریکی درست پس از انقلاب سفید آغاز می شود.

6

·        حافظه را اگر اندکی اکتیو کنیم، می ببینیم که اتفاقا هم دربار و امپریالیسم و هم اوپوزیسیون آوانتوریستی چپ و راست و عهد عتیق (فدائیان اسلام و فدائیان خلق کذائی و مجاهدین خلق کذائی و غیره)  در یک چیز ناقابل وحدت داشته اند و آن آنتی کمونیسم بوده است.

7

·        کسی هنوز رسالات آیات عظام و یا جزوات پویان و احمد زاده و کتاب واره های بهرنگی و غیره و آثار مجاهدین مذهبی و پوپریستی به اصطلاح میم لام را تحلیل نکرده است تا از اسرار «پنهان در پشت پرده» (حافظ) پرده بر افتد.

8

·        همین طرز طرح سؤال و طرز جمعبندی تخطئه آمیز  از سوی ایکاروس محترم به آنتی کمونیسم غلیظی آلوده است.

9

·        آنتی کمونیسم را بچه فئودال ها و بچه بورژواها با شیر مادر از آن خود می کنند.

·        باید ساده لوح بود و فریب هارت و پورت و شعار و سبیل و تفنگ و پرچم و دفتر و دستک را خورد. 

·         

کیا

همگرایی!

عزیزان تاریخ در برابر چشمان مان قرار دارد ،و با تفسیر آن و از آن طریق همدیگر را کوبیدن بخاطر اشتباهات و انحرفات کوچک احزاب و سازمان هایی که در شکل گیری آن نقش تعیین کننده یی نداشته اند بلکه خود تلفات و هزینه های بالایی هم داده اند، کمک چندانی به یافتن راه خروج از این مخمصه نمیکند.

مسعود بهبودی

·        اینجا کسی کسی را نمی کوبد.

·        بحث متمدنانه همین است، دیگر.

·        ایکاروس صادقانه ابراز نظر می کند و خواننده ای هم در برابرحقوقی تام و تمام به همین سان.

1

·        کسی که گذشته را تحلیل نکند، آینده اش کپیه زمان حال خواهد بود.

·        به قول حریفی:

·        «در زمان حال دایم بسر خواهد برد» که به حالش حتی کیا گریه خواهد کرد.

2

·        از کیا چه پنهان، اگر گذشته در مقیاس بین المللی تحلیل می شد و درس آموزی از آن صورت می گرفت، اشتباهات ماهیتا مشابه در مقیاس ملی صورت نمی گرفت.

3

·        چون میان فاشیسم (ناسیونال ـ سوسیالیسم) و فوندامنتالیسم تفاوت چشمگیری وجود ندارد.

4

 فویرباخ

·        ایراد نه در بحث فی نفسه، بلکه در طبقاتی بودن شعور است.

·        شعور اجتماعی انعکاس وجود اجتماعی است:

·        به قول حریفی:

·        «طرز تفکر در کاخ و کوخ متفاوت است.»

·        چون کاخ نشین (مثلا ایکاروس) نان سفره خود را بطرز متفاوتی تأمین می کند (وجود اجتماعی) تا کوخ نشین (مسعود بهبودی)

5

·        بحث اما فقط برای دو طرف بحث صورت نمی گیرد، بلکه به نیت روشنگری صورت می گیرد:

·        چون اندیشه و نظر می ماند، اگرچه صاحب اندیشه و صاحب نظر می میرد.         

پایان