(آتلانتا، ۲۶ اکتبر ۲۰۱۳)
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com
مسعود بهبودی
دیوارِ لرزان
·
چنین که می نماید
·
این دیوارِ بد ساختِ بد نما را
·
بالا کشیدن میسّر نیست
·
تا که از دیگر سو بر آیی
·
و پهنه ی در اندر دشتِ تاکستانِ سبزِ تخیّلاتِ خود را
·
سنگستانی دریابی گسترده تا دورترین اُفُق،
·
با گَوَن های خشکِ رنگ باخته،
·
خاربوته هایِ زردِ پراکنده در باد،
·
و رَدِّ بی ترتیبِ غلطانک ها،
·
سوسک ها و سوسمارها،
·
بر خاکِ نرمِ تَفتیده
·
همان به که کِز کنی سر بر زانو،
·
پایِ دیوارِ بدبویِ لرزان،
·
و خواب و بیدار، درغَلتی
·
به اعماقِ تاریکِ جنگلِ انبوهِ طوطی و بازرگان،
·
بیشه ی روشنِ شیر و خرگوش
·
و مَرغزارِ گُسترده ی کبوترِ طوقدار
·
در جهانِ اثیریِ آن طلسم گردی
·
تا ساعتی که در خود فرو ریزد
·
دیوارِ بد ساختِ بدبویِ بد نما
·
و تو از دیگر سو بر آیی
·
غرقه در خلسه ی خواب و بیداریِ غریبِ خود
پایان
مسعود بهبودی
از دیوار مشخص تا دیوار مجرد
·
این دومین شعر بود که از لقمان شاعر دو بار خواندم.
·
شعر اول را شاید دو سال قبل خوانده باشم.
·
شعری بلند بود، ولی پرمحتوا و پرمعنا.
·
فقط همین نکته انتزاعی در حافظه خسته مانده است.
1
·
برداشت به یاد مانده از شعر اول این تصور را در خاطر بجا گذاشته بود که شاعر
در حوالی کویر سکونت دارد.
·
اکنون غافگیر شدم از دیدن محل سرایش شعر.
·
خوش به حال آتلانتا (نکند کویر باشد!)
که محل تجمع شعرای توانای ایرانی شده است.
2
·
این شعر هم خیلی زیبا ست.
3
·
مفهوم «بالا کشیدن» احتمالا به معنی بالا رفتن از دیوار بکار رفته است:
·
بالا کشیدن تن خود از دیوار.
4
·
مصراع زیر را نمی توان از طلسم دوپهلوئی اش آزاد ساخت و فهمید:
«در
جهانِ اثیریِ آن طلسم گردی»
·
چون هم می توان آن را به شکل «در جهانِ اثیریِ آن، طلسم گردی» خواند و هم به شکل «در جهانِ اثیریِ آن طلسم، گردی»
الف
«در جهانِ اثیریِ آن، طلسم گردی»
·
در این صورت به معنی طلسم شدن در «جهان اثیری» «جنگلِ انبوهِ طوطی و بازرگان، بیشه ی روشنِ شیر
و خرگوش و مَرغزارِ گُسترده ی
کبوترِ طوقدار» خواهد بود.
ب
«در جهانِ اثیریِ آن طلسم، گردی»
·
در این صورت به معنی، «جهان اثیری طلسم» خواهد بود و گشت زدن در جهان آن طلسم .
5
·
ایراد نظری این شعر، خود به خودی (خودپو، بی سوبژکت) تلقی کردن پدیده های
اجتماعی است:
کز کنی « تا ساعتی که در خود فرو ریزد
دیوارِ بد ساختِ
بدبویِ بد نما
و تو از دیگر سو بر
آیی
غرقه در خلسه ی
خواب و بیداریِ غریبِ خود.»
الف
·
دیوار بدساخت بدبوی بدنما را اگر سوبژکت، خود برنیاندازد، برنمی افتد.
ب
·
دیوارهای اجتماعی سوبژکت مند اند.
·
یعنی نه بطور خود به خودی ساخته می شوند و نه بطور خود به خودی فرو می ریزند.
ت
·
تاریخ سازنده دارد، سازنده ای به نام انسان اجتماعی.
پ
·
اگر دیوارهای اجتماعی را بیگانگان براندازند، هراس از آن است که بر سر سوبژکت
خفته ـ حتی ـ خراب شود.
لقمان حکیمشاعر
نمادهای عمیق داستان های مولانا
·
عمیقا تشکر می کنم از اینکه وقت گذاشته و برداشت خود از
این شعر را به قلم در
آوردهاید.
·
آدم لذت می برد و انگیزه می گیرد از برداشت شعرخوان ها و شعر شناسانی که شعر را با تعمق می خوانند و
فرهیخته وار و منتقدانه تلاش می
کنند که از نماد ها و جهانِ درونیِ شعر و خودِ شاعر سر در بیاورند و نهایتا به گونه ای به آن ابعاد و اعماق روح تازه
ببخشند.
1
·
احساس می کنم که نمادی بودن (این) شعر به ناگزیر برداشت
های سیاسی- اجتماعی، از نوعی که
در آخر نوشته تان آوردهاید، را نیز ایجاب می کند.
2
·
من واقعا چیزی در نفی نظرِ درستِ شما در مورد فلسفه تاریخ و
دینامیسم های اجتماعی ندارم و با
شما هم عقیده هستم.
3
·
صرفنظر از اینکه نظامِ خمینی ها و اسدالله لاجوردی ها و پورمحمدی ها و امثال آنها چه جهنمِ اسف
انگیزی برای کشور ما ببار آورده
باشند، اما خاک بر سر آنانی که امید دارند که «دستی از غیب برون آید و کاری بکند» و صدای پوتین های سربازانِ خارجی را بر خیابان
های تهران بشنوند و
آن را شهری ببینند عین بغداد و کابل و قندهارِ ده سالِ گذشته.
4
·
افکارِ زشتِ این چنینی در دپارتمانِ ذهنیِ شاعران و
نویسندگان و تاریخ نویسان و
برنامه سازانِ رادیو تلویزیونیِ نازلِ دیگر است!
5
·
در موقعی که این شعر به ذهنم نشسته بود غرقه بودم در
نمادهای عمیقِ داستان های مولانا و رشتهای از مفاهیمِ «عدم» و «خیال» و «توهم» و
«رهایی» و «مرزهای مجازیِ جهان ها» و غیره، که مشخصا از
میانِ بسیاری از آنها رد شده و همه را به
هم پیوند می دهد.
6
·
البته اعتقاد به پوچی،
فُرم و محتوای این شعر را بیش از
هرچیز دیگری شکل می داد و روی هم رفته یک درون نگریِ تلخ در یک فضایِ انتزاعیِ نیمه کامل بود.
7
·
بازهم از ملاحظات شعریِ شما تشکر می کنم و امید که
هیچگاه از نوشتن برای من و دیگران دریغ نورزید
مسعود بهبودی
از رو داری تا علامه وارگی
·
خیلی ممنون لقمان حکیمشاعر
·
لطفا رو داری بعضی ها را با دانش کذائی آنها اشتباه نگیرید.
·
بعضی ها دست خودشان نیست:
1
·
پس از خواندن هر مطلبی بطور جبری و نه اختیاری بدان می اندیشند و ابراز نظر می
کنند و چه بسا دست به دعا برمی دارند که
کامنت شان منتشر نشود و مایه شرمندگی شان نگردد.
2
·
خیلی ممنون از توضیحات علمی و دقیق و عمیق تان.
·
باید بقیه اشعار لقمان حکیمشاعر را بخوانیم و بیشتر بیاموزیم.
3
·
با بهترین آرزوها برای معماران روح جامعه و جهان (برتولت برشت)
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر