سرچشمه:
فیسبوک
مهدی دهقان
میم حجری
هر کس درک خود از
موضوعی را،
از جائی که ایستاده
توصیف می کند.
·
این طرح در هر صورت اثری قابل بحث است:
·
طنابی است که هم برای حلق آویز کردن همنوعی مناسب است و هم برای فرو شدن در
چاهی و گشودن راه آبی.
·
ما باید هر دو جنبه را مورد بحث قرار دهیم:
1
هر کس درک خود از
موضوعی را،
از جائی که ایستاده
توصیف می کند.
·
در این طرح، عدد 6 و 9 بوسیله دو نفر که رو در روی یکدیگر ایستاده اند، یعنی
در دو جایگاه متضاد قرار دارند به دو صورت متضاد توصیف می شوند:
·
عدد یاد شده به نظر یکی 6 می نماید و به نظر دیگری 9.
·
بهتر از این نمی توان مسئله مورد نظر را تجسم بخشید و تفهیم کرد.
2
هر کس درک خود از
موضوعی را،
از جائی که ایستاده
توصیف می کند.
·
از این طرح می توان نتیجه گرفت که چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی
طبیعی و اجتماعی قابل شناخت دقیق نیستند.
·
حقیقتی عینی وجود ندارد.
·
هر کس بسته به جایگاه خود استنباط معینی از چیزی دارد.
·
همه چیز در مه غلیظی از ابهام فرو رفته است و شناختی و نتیجتا حقیقتی در بین
نیست.
3
ندانمگرا
·
این طرح در بدترین حالت، برای استدلال و اثبات ندانمگرائی (اگنوستیسیسم) و در
بهترین حالت، برای استدلال و اثبات تردیدگرائی (اسکپتیسیسم) مناسب است:
·
دیری است که طبقات اجتماعی واپسین از جهان باستان تا عصر حاضر بشریت را از
همین سنگر معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) تحمیق می کنند.
·
دیوان خواجه شیراز به عنوان مثال، وقف همین خط فکری شده است.
4
بس بگشتم که بپرسم
سبب درد فراق
مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود
(حافظ)
·
حافظ در این بیت، از تئوری شناخت خود پرده برمی دارد.
·
عقل از درک سبب درد فراق عاجز است.
·
حافظ با نسبت دادن صفت زشت «مفتی» به عقل دست به تحقیر
آن می زند و با تردستی تمام از لایعقل بودن عقل سخن می گوید.
·
در این بیت، ندانمگرائی (اگنوستیسیسم) حافظ به همگان
نشان داده می شود.
5
بخت از دهان دوست،
نشانم نمی دهد
دولت خبر ز راز
نهانم نمی دهد
(حافظ)
·
بار معرفتی ـ نظری مقوله «راز»
از آن رو ست که راز را نمی توان در کتابی خواند و یا به دستیاری تجربه و تفکر و خرد بدان دست یافت.
·
راز را فقط می توان مخفیانه شنید و سینه به سینه منتقل کرد
و یا رازدان را چندان تحت زجر و فشار و آزار
قرار داد که به افشای راز پنهان در سینه مجبور شود.
·
حافظ با عمده کردن مقوله
راز از باور خود به اگنوستیسیسم (ندانمگرائی) پرده
برمی دارد:
·
بدین طریق، چیزهای هستی فاقد قانونمندی
و لذا غیرقابل شناخت تلقی می شوند.
·
بنابرین، دانشی از
قانونمندی های هستی در میان نیست، فقط رازی
هست که با کسی تصادفا در میان نهاده می شود.
6
حدیث از مطرب و می
گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و
نگشاید، به حکمت، این معما را
(حافظ)
·
حافظ در این بیت، خواننده اشعار خود را به خوشباشی و
صرفنظر از تفکر و شناخت فرامی خواند و برای اثبات صحت رهنمود خود، به تبلیغ
اگنوستیسیسم (ندانمگرائی) می پردازد.
·
دهر بدین طریق، فاقد قانونمندی و لذا غیرقابل شناخت جا
زده می شود و این نتیجه گرفته می شود که کسی نباید زحمت بیهوده به خود بدهد.
·
از دهر تنها رازی در میان است، رازی که به معمائی لاینحل
شبیه است، که حتی بکمک فلسفه و یا حکمت نمی توان آن را گشود و لذا جستجوی راه حل
برای آن بیهوده است.
·
همان بهتر که به مطرب گوش دهی و به زهر باده ناب خرد و هوش خود را تار و مار کنی!
7
فرانسیس فوکویاما (1952)
دانشمند علوم سیاسی
آمریکا و شاگرد آلان بلوم
از علمای ندانمگرا
و خردستیز ایالات متحده آمریکا ست.
او مؤلف کتب «پایان
تاریخ» و «یورش بزرگ» است و مفاهیم غیرعلمی و من در آوردی از قبیل «جامعه اطلاعات»،
«پایان انسان»، «پسا هومانیسم» و «محافظه کاری نو» را در کتب خود مورد بحث قرار می
دهد و راه حل هائی برای دولت آمریکا عرضه می کند.
·
امروزه مکتب معرفتی ـ نظری مطلقا ضد علمی و باطل ندانمگرائی را در متروپول ها حتی در دانشگاه ها
تدریس می کنند.
·
یکی از نمایدگان معروف آن حضرت فوکویاما ست.
8
هر کس درک خود از
موضوعی را،
از جائی که ایستاده
توصیف می کند.
·
نتیجه دیگری که از این طرح می توان گرفت، این است که هر کس حقیقت خاص خود را
دارد:
·
حقیقت عینی و معتبر برای بشریت وجود ندارد.
9
·
طبقات اجتماعی ـ ارتجاعی واپسین در تبلیغ این نظر نیز بیکار نبوده اند:
·
کارگردان معروف سینمای امپریالیسم ژاپن، فیلمی به نام حقیقت (راشومون) تولید کرده که بعدها هالی وود نیز با معروف
ترین و محبوب ترین هنرپیشه های خود آن را باز تولید کرده است:
10
·
در این فیلم، قتلی صورت می گیرد و در دادگاه، همه کسانی که در ماجرای قتل حضور
داشته اند و یا شاهد آن بوده اند، ماجرا را «از جائی که ایستاده اند، توصیف می
کنند.»
·
هم قاتل صادقانه ابراز نظر می کند، هم زن زیبای مقتول، هم شاهد عینی و هم حتی
روح مقتول از زبان زن جادوگری.
·
ولی چه سود که هیچکدام از این روایات با یکدیگر انطباق ندارد.
·
نتیجه گیری نهائی این می شود که هر کس حقیقت خاص خود را دارد و حقیقت عینی اصلا
و ابدا وجود نداشته و ندارد.
11
هر کس درک خود از
موضوعی را،
از جائی که ایستاده
توصیف می کند.
·
این طرح اما حاوی معنا و محتوای بمراتب بیشتری و دیگری است.
·
انسان ها واقعا هم بسته به جایگاه خود محیط خود را ادراک می کنند:
·
کسی که در بالکن طبقه اول آپارتمانی ایستاده، از محیط خود کمتر می بیند تا کسی
که در طبقه ششم آپارتمان ایستاده است.
·
و کسی که سوار بر بالنی در فضای شهر در حکرت باشد، از محیط مربوطه بمراتب
بیشتر می بیند.
12
هر کس درک خود از
موضوعی را،
از جائی که ایستاده
توصیف می کند.
·
اگر از مفهوم منفرد و یا
خاص «از جائی که ایستاده» فراتر رویم و به مفهوم مارکسیستی ـ لنینیستی
«جایگاه اجتماعی» برسیم، آنگاه همین حکم و تصویر، معنای ژرفتری و رهگشاینده تری
خواهد داشت:
·
انسان ها چیزها، پدیده ها، سیستم ها
و روندهای هستی را بسته به جایگاه خود در جامعه، به
عبارت دقیقتر بسته به جایگاه و نقش خود در تولید اجتماعی، به انحای مختلف استنباط
و ادراک می کنند.
·
اما منظور از جایگاه
اجتماعی چیست؟
13
·
برای درک بهتر مفهوم «جایگاه اجتماعی» می توان به ساختار طبقاتی جامعه
اندیشید:
·
اعضای هر طبقه اجتماعی عملا جایگاه خاص خود را در جامعه و به عبارت دقیقتر در
تولید اجتماعی دارند و بسته به همین جایگاه اجتماعی، یعنی بسته به تعلقات طبقاتی،
شعور اجتماعی درخور کسب می کنند:
·
فویرباخ نمی دانست، چرا، ولی به تجربه کشف کرده بود که «طرز تفکر کاخ نشینان
با طرز تفکر کوخ نشینان تفاوت و حتی تضاد دارد.»
·
این طرح نیز تصویر و تبیینی از همان حکم نبوغ آمیز فویرباخ است.
14
رعایای رامسر در مقابل ارباب
هر کس درک خود از
موضوعی را،
از جائی که ایستاده
توصیف می کند.
·
دلیل تفاوت و تضاد در طرز تفکر طبقات اجتماعی مختلف همین جایگاه اجتماعی
متفاوت و متضاد آنها ست:
·
طرز تفکر رعیت به این دلیل با طرز تفکر ارباب فئودال متفاوت و حتی متضاد است
که آندو نان سفره خود را بطرق متفاوت و متضاد تهیه می کنند.
·
اگر جای شان را عوض کنیم، اگر ارباب سلب مالکیت خصوصی بر اراضی و املاک شود و
به روز رعیت بیافتد، دیر یا زود، طرز تفکر او نیز عوض خواهد شد:
15
انعکاس درختان و ماه در آئینه ی آب
·
این اندیشه در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی در دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور
اجتماعی تبیین می یابد:
·
وجود اجتماعی انسان ها در تحلیل نهائی تعیین کننده ی شعور اجتماعی آنها ست.
·
به قول طراح این طرح، جایگاه انسان ها در تولید اجتماعی، یعنی وابستگی ها و تعلقات
طبقاتی انسان ها تعیین کننده طرز تفکر آنها ست.
·
به این ترتیب عینیتی وارد روند انعکاس واقعیت عینی در آئینه ضمیر انسان ها می
شود:
·
یکی در فئودالیسم بهترین و مطلوب ترین مناسبات اجتماعی را می بیند و دیگری
بدترین مناسبات اجتماعی را.
·
یکی از آن دفاع می کند و دیگری بر ضد آن به مبارزه برمی خیزد.
16
هر کس درک خود از
موضوعی را،
از جائی که ایستاده
توصیف می کند.
·
نکته مهم دیگر در تئوری شناخت اما این است که روند شناخت چیزها، پدیده ها،
سیستم ها و روندهای هستی نه منفعل، بلکه فعال است:
·
انسان و حتی برخی از جانوران هوشمند از قبیل کلاغ و روباه و غیره به تماشای
چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی قناعت نمی ورزند.
·
بلکه با آن چیز درگیر می شوند.
·
روی آن کار می کنند.
·
تغییرش می دهند و در روند درگیری با موضوع شناخت به شناخت عملی آن نایل می
آیند.
·
تنه درخت تا زمانی بطور سطحی انعکاس می یابد که تبری بر آن فرود نیامده باشد.
·
با اصابت تبری بر تنه، هزاران سیگنال حسی به مغز تبر زن ارسال می شود و او در
طرفة العینی مثلا به پوکی تنه پی می برد.
·
یعنی شناخت تبر زن او از تنه تعمیق می یابد.
·
آنگاه معلوم می شود که حقیقت عینی وجود دارد که در روند کار و ببرکت کار روی
موضوع شناخت قابل کشف است.
·
حقیقت عینی یعنی حقیتی که مستقل از این و آن وجود دارد.
17
هلوه تیوس
·
از این رو هر طبقه اجتماعی که آینده از آن او باشد، همزمان حامی و مدافع و
نماینده حقیقت عینی می گردد.
·
به عنوان مثال در مرحله گذار جامعه بشری از فئودالیسم به سرمایه داری،
بورژوازی آغازین با نمایندگانی از قبیل کانت، فیشته، هلوه تیوس، هگل و غیره حامی و حامل حقیقت عینی
بوده است.
·
اما پس از گذار جامعه به مرحله سرمایه داری انحصاری، بورژوازی واپسین دیگر حامی و
حامل حقیقت عینی نیست.
·
به همین دلیل مخالف سرسخت فلسفه خرد و حتی منکر حقیقت عینی گشته و به تبلیغ
خردستیزی (ایراسیونالیسم) کمر بسته است.
·
طبقه کارگر اما اکنون سنت بورژوازی انقلابی آغازین را ادامه می دهد:
·
طبقه کارگر هم فلسفه خرد بورژوائی آغازین را ادامه و توسعه می دهد و هم حامی و حامل حقیقت عینی است.
پایان
ویرایش:
پاسخحذفحکرت باید حرکت باشد
یعنی شناخت تبر زن او از تنه تعمیق می یابد.
باید یعنی شناخت تبر زن از تنه تعمیق می یابد. باشد
با پوزش