سعدی شیرازی
( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت نهم
(گلستان با ب اول، ص 29)
تحلیلی
از شین میم شین
·
بر بالین حضرت یحیی پیغمبر معتکف (مشغول
عبادت) بودم، در جامع دمشق، که یکی از
ملوک عرب که به بی انصافی منسوب بود، اتفاقا به زیارت آمد، نماز و دعا کرد و حاجت
خواست:
درویش و غنی بنده این خاک در اند
و آنان که غنی ترند، محتاجترند
·
آنگه مرا گفت:
·
«از آنجا که همت درویشان است و صدق معاملت ایشان، خاطری
همراه من کنند که از دشمنی صعب، اندیشناکم.»
·
گفتمش:
·
«بر رعیت ضعیف، رحمت آور، تا از دشمن قوی زحمت نبینی.
به
بازوان توانا و قوت سر دست
خطا
ست، پنجه مسکین ناتوان بشکست
نترسد
آن، که بر افتادگان نبخشاید
که
گر ز پای در آید، کسش نگیرد دست
هر
آن، که تخم بدی کشت و چشم نیکی داشت
دماغ
بیهده پخت و خیال باطل بست
ز
گوش، پنبه برون آر و داد خلق بده
و
گر تو می ندهی داد، روز دادی هست
*****
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش، ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید، که نامت، نهند آدمی.»
پایان
·
معنی تحت اللفظی:
·
در مسجد جامع دمشق بر سر گور حضرت
یحیی پیامبر مشغول عبادت بودم که یکی از شاهان عرب که به ستمگری معروف بود، تصادفا
به زیارت آمد.
·
پس از نماز و التماس دعا طلب
برآورده شدن حاجات خویش کرد.
·
چه غنی و چه فقیر بنده درگاه الهی
اند و هر کس غنی تر باشد، محتاج تر است.
·
بعد رو به من کرد و گفت:
·
«از آنجا که دراویش جوانمردند و در معامله
صداقت به خرج می دهند، در حق من هم دعا کنید.
·
برای اینکه از دشمنی سخت هراس
دارم.»
·
گفتم:
·
«با رعایای ضعیف مهربانی پیشه کن تا از دشمن
قوی آزار نبینی!»
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر