سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
(1345)
·
سال های آزگاری هست
·
که می آزارد
·
خارشی دستان خشک و خالی ام را سخت
·
و در انگشتان غمگین مانده ام، مانده است
·
شوق سرشار فشردن ها
·
آهن سردی، خمیری، رشته ای، دستی
·
سنگ خارای سیاهی یا که رنگین برگ گلبرگی
·
دست من خالی است
·
ای طبیب آشنا، دردی است در دستم
·
که به انگشتان خشک و خشمگین هر دم
·
می فشارم من گلویش را
·
من ولی در باغ می مانم که باغم پر گل یاد است
·
وز فراز چشم اندازش، فراوان پرده ها پیدا ست:
·
برگ افشان درختان تبر خورده
·
مرگ شبنم ها
·
سرکشی خارها
·
و جستجوی ریشه ها در خاک
·
عطر پنهان بهاری زندگی آرا
·
این چه فریاد است
·
بلبلان خسته دل، با خار در پهلو؟
·
مرگ در باغی که هر گلدانه ی خشمی در آن رؤیا ست
·
مرگ در باغی که من دارم
·
در کنار غنچه های تنگدل، زیبا ست
·
آری، آری، من به باغ خفته می مانم
·
باغ، باغ ما ست
·
پنج روزی بیش و کم، گر پایمال پای صیاد است.
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ویرایش:
پاسخحذفالف: وز فراز چشم اندازم، فراوان پرده ها پیدا ست:
ب - این چه فریاد است، بلبلانِ خسته بالِ خار٘ در پهلو؟