۱۳۹۲ دی ۳, سه‌شنبه

چاله ها و چالش ها (413)

 
مازیار رازی
مفهوم مارکسیستی دموکراسی
اغتشاشات نظری در مفهوم دموکراسی
پیش از توضیح مفهوم مارکسیستی دموکراسی، در ابتدا به مواضع انحرافی برخی گرایش های طیف «چپ» و «سوسیالیست» از مفهوم «دمکراسی» می پردازم.
در این جا به طور کلی دو موضع افراطی و منحرف وجود دارد که در میان گرایش های اپوزیسیون چپ ایران به چشم می خورد.
اولی موضع لیبرالی است که ادعا دارد دمکراسی بورژوایی، هدیۀ بورژوازی به تمام جهانیان است و تقدم دارد به هر نظام دیگری. این دمکراسی مقایسه می شود با رژیم های مستبد و دیکتاتوری های نظامی (از جمله رژیم جمهوری اسلامی) و از سوی دیگر برتری آن را در قیاس با کمونیزم نشان می دهند؛ با ارائۀ تجربۀ استالینیزم در سطح جهانی، «دیکتاتوری پرولتاریا» را ضد دمکراتیک می دانند و نوعی از حکومت مستبد و دیکتاتوری قلمداد می کنند.
دومی موضع استالینی است که ادعا دارد دمکراسی با بورژوازی پیوند خورده است و اساساً ربطی به سوسیالیزم ندارد و به همین دلیل آن را مردود می دانند.

سرچشمه:
مجله هفته
http://www.hafteh.de

ربابه  
·        عجب تحلیلی؟
·        حضرت رازی به عوض توضیح عینی و علمی مفهوم «دموکراسی»، در سنت آخوندیسم بلافاصله پس از اجلاس در منبر، شمر و یزید و ابن زیاد و ابوسفیان را نفرین باران می کنند و فکر می کنند که دموکراسی را تعریف کرده اند.

1
·        اگر کسی برای اینسترومنتالیسم (ابزارگرائی) مثالی می جوید، همین «تحلیل» حضرت رازی نمونه کامل و بی عیب و نقصی است.

2
·        چون هدف طرف نه تعریف  مفاهیم فلسفی، بلکه لعن و نفرین بر ضد دیالک تیکی خود، یعنی استالینیسم کذائی است.

3
·        بندرت می توان مطلبی از حضرات پیدا کرد که بدون فرستادن لعنت به قرینه دیالک تیکی مکمل و متمم خود، شروع شود و خاتمه یابد.

4
·        حالا استالینیسم کذائی به کنار، کدام لیبرالیسم در کجای جهان وجود دارد که راجع به دموکراسی به منبر رفته باشد؟

5
·        بورژوازی دیری است که لیبرالیسم را زنده زنده به گور سپرده و بتون ریزی کرده است.

6
·        شعارهای لیبرالیسم بورژوائی آغازین را دیری است که طبقه کارگر بر پرچم خود نگاشته و نمایندگی می کند.
·        لیبرالیسم برای بورژوازی واپسین و معاصر جزو آرمان ها و ایدئال های دست نایافتنی است.

7

·        شعارهای بنیادی لیبرالیسم آزادی، برابری، برادری، خرد و خودمختاری افراد انسانی و ملل دیگر بوده است.
الف

·        دیری است که بورژوازی واپسین و معاصر خردستیزی (ایراسیونالیسم) را علنا و رسما نمایندگی، حمایت و تبلیغ می کند. 
ب

·        از خودمختاری همان باقی مانده که از مار پوست عوض کرده در کویری باقی می ماند:
·        بورژوازی دیری است که علنا و رسما با خرید حتی سازمان ملل و رهبران کشورهای گوش به فرمان خاک ملل دیگر را به بهانه های واهی اشغال می کند و دار و ندارشان را چپاول می کند.

·        اصل خودمختاری ملل که کانت و هگل و غیره نمایندگی می کردند، کجا مانده است؟

·        چگونه می توان امپریالیسم یانکی و یا انگلیسی و یا آلمانی و ایتالیائی و غیره را لیبرال نامید؟

ت

·        بر سر آزادی و برابری و برادری هم همان آمده که بر سر خودمختاری و خرد آمده است.
·        نماینده جناح چپ حزب دموکرات ـ مسیحی علنا می دارد که برابری دیگر کشک است.
·        فقط می توان از برابری شانس ها صحبت کرد.
·        حالا مازیا رازی از لیبرالیسم دم می زنند.

8
·        تعریف مارکسیستی ـ لنینیستی همه جانبه مفهوم «دموکراسی» ماهها قبل در همین مجله هفته منتشر شده است.
·        حضرت رازی و شرکاء زحمت بیهوده می برند.  

·        مراجعه کنید به دموکراسی، سخن از کدامین دموکراسی است؟ دموکراسی پایه ای،  دموکراسی به جای دیکتاتوری؟ دموکراسی و سرمایه داری واپسین، دموکراسی پایه ای به چه معنی است؟ کاپیتالیسم و دموکراسی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

الف
·        دموکراسی در واقع یعنی حاکمیت خلق.

ب

·        دموکراسی به دولتی اطلاق می شود که محتوای آن بوسیله خصلت دولت مربوطه تعیین می شود.

ت
·        «دموکراسی یکی از  فرم های دولت است.  
·        دموکراسی یکی از انواع دولت است»، لنین می گوید.  

ت

·        دموکراسی فرم است و محتوای دموکراسی در کلیه فرماسیون های ماقبل سوسیالیستی و همچنین در مرحله گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم تا پیروزی کامل سوسیالیسم عبارت است از حاکمیت طبقاتی که توسط دولت اعمال می شود.

پ

·        دموکراسی تا پیروزی کامل سوسیالیسم، با دیکتاتوری طبقه حاکمه پیوند ناگسستنی دارد.
·         دموکراسی و دیکتاتوری دو روی سکه واحدی اند و امر واحدی را نمودار می سازند.

ث

·        «دموکراسی را نباید با تبعیت اقلیت از اکثریت یکسان دانست.

ج

·        دموکراسی به دولتی اطلاق می شود که تبعیت اقلیت از اکثریت را برسمیت می شناسد و دولت عبارت است از سازمانی برای اعمال سیستماتیک (منظم) قهر یک طبقه بر ضد طبقه دیگر، قهر بخشی از جمعیت بر ضد بخش دیگر»، لنین می گوید. 

شعله

این از جمله های چند پهلو در بعد از استالین است که خروشچف ابتدا حزب تمام خلقی را آورد و سپس دموکراسی و حاکمیت خلق!
«دموکراسی به دولتی اطلاق می شود که محتوای آن بوسیله خصلت آن دولت تعیین می شود.
دموکراسی یکی از فرم های دولت است.
دموکراسی یکی از انواع دولت است.
دموکراسی بلحاظ فلسفی فرم است. »
ربابه

این تعریف های شما در حین صحت نسبی خود از نظر ماتریالیسم دیالک تیکی قدری ضعیف است.
حکومت یک طبقه بر طبقات دیگر دموکراسی آن طبقه نبوده، بلکه دیکتاتوری آن طبقه حاکم در آن اجتماع است.
بدین خاطر هم کمونیست هایی مانند مارکس، انگلس و لنین، از گفتن کلمه «دموکراسی پرولتاریایی و یا دموکراسی کارگری»‌ خودداری کرده و همان لفظ و تعریفی که هر سه از آن نامبرده اند و لنین در کتاب دولت و انقلاب تأکید می کند یعنی «دیکتاتوری پرلتاریا»  را بکار می برند.

«محتوای دموکراسی در کلیه فرماسیون های ماقبل سوسیالیستی و همچنین در مرحله گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم تا پیروزی کامل سوسیالیسم عبارت است از حاکمیت طبقاتی، حاکمیتی که توسط دولت اعمال می شود.
دموکراسی تا پیروزی کامل سوسیالیسم، با دیکتاتوری طبقه حاکمه پیوند ناگسستنی دارد.
دموکراسی و دیکتاتوری دو روی سکه واحدی اند.»
ربابه

اینجا شما زدید به فلب مساله سپاس بر شما
«و امر واحدی را نمودار می سازند.»
قدری نارسا ست،.
من اگر جای شما بودم، جمله ی «دو امر متضاد از یک مقوله واحدی را» بجایش می گذاشتم. با پوزش
نا گفته نماند، که بعداز سرکشیدن چنین مقاله ای هر چه بنویسید، حق دارید و قابل فهم این حقیر است!

ربابه

·        لطف کنید و مانیفست حزب کمونیستی را ورق بزنید و ببینید که اشتباه می کنید و قضیه از  قراری دیگر است:

1
·        «ما بر آنیم که نخستین قدم در راه انقلاب کارگری، عبارت است از ارتقای پرولتاریا به درجهً طبقهً حاکمه و مبارزه برای دموکراسی» (مارکس و انگلس)   

2
·        بعد از آن است که می توان به تحول ریشه ای (رادیکال) مناسبات مالکیت در جامعه اقدام کرد 

3
·        «پرولتاریا با استفاده از حاکمیت سیاسی خود، سرمایه را رفته رفته از دست بورژوازی خواهد گرفت، کلیهً وسایل تولیدی را در دست دولت، یعنی پرولتاریای سازمان یافته، به عنوان طبقهً حاکمه، متمرکز خواهد کرد و به افزایش حتی الامکان سریع میزان نیروهای مولده اقدام خواهد نمود (مارکس و انگلس)   

4
  الکسیس توکه ویل (1805 ـ 1859)
روزنامه نگار، مورخ، سیاستمدار بورژوائی فرانسه

·        تصادفی نیست که توکه ویل مخالف سرسخت حق انتخابات عمومی است: 
·        «اگر توده ها حق انتخابات داشته باشند، این امر منجر بدان خواهد شد، که قدرت به دست سلب میراث شده ها، یعنی بدست فقیرترین بخش جمعیت کشور بیفتد

5


·        درست به همین دلیل بود که کارل مارکس و فردریش انگلس در «مانیفست حزب کمونیستی»، توده ها را به احراز حق انتخابات همگانی فرا خواندند و آن را برای تسخیر قدرت سیاسی مفید دانستند 
.
6
·        و لذا می توان گفت که بنظر مارکس، «دموکراسی» با «فرمانفرمائی سیاسی»  پرولتاریا یکی است.

7
·        ما باید بفهمیم و بفهمانیم که دموکراسی به عنوان فرم و متد حکومتی، بدون دموکراسی اجتماعی، پوسته ای توخالی خواهد ماند و آخر سر زیر فشار وارده له و نابود خواهد شد.

8
·        به عبارت دیگر، ما باید دموکراسی گروگان گرفته شده را به جادوی برابری از بند رها سازیم و آن را با طرحی محتوامند، پویا، مترقی و فراگیر از دموکراسی پر کنیم.

9
·        ما باید قبل از همه، برابری را بمثابه یک نیاز و ارزش بازپس گیریم.

10
·        برابری همان پیش شرطی است که در اواخر قرن نوزدهم، در تعریف دموکراسی اعلام شده است.
·        این پیش شرط نه از سوی سیاستمداران انقلابی، بلکه از سوی کسانی از قبیل لئون گامبتا (فرانسوی) با صراحت تمام فرمولبندی شده است :
·        « دموکراسی واقعی نه در برسمیت شناسی، بلکه در تشکیل جامعه برابران است

11
·        این درک از دموکراسی باید دوباره رایج شود!
·        منظور ما بی تردید فقط تئوری نیست!   (ولادیمیرو گیاچی)  

12
·        شما می نویسید:
«این از جمله های چند پهلو در بعد از استالین است که خروشچف ابتدا حزب تمام خلقی را آورد و سپس دموکراسی و حاکمیت خلق!
«دموکراسی به دولتی اطلاق می شود که محتوای آن بوسیله خصلت آن دولت تعیین می شود.
دموکراسی یکی از فرم های دولت است.
دموکراسی یکی از انواع دولت است.
دموکراسی بلحاظ فلسفی فرم است
این تعریف های شما در حین صحت نسبی خود از نظر ماتریالیسم دیالک تیکی قدری ضعیف است.»
(شعله)

·        شعله که قصد عوامفریبی ندارند؟

13
·        اولا ماتریالیسم دیالک تیکی بیچاره هرگز کاری به  مفهوم «دموکراسی»، تئوری دولت، تز «دیکتاتوری پرولتاریا» و غیره  نداشته و ندارد.
·        نمی تواند هم کاری داشته باشد.
·        این چیزها به حیطه عمل ماتریالیسم دیالک تیکی کمترین ربطی ندارند.

14
·        حالا شعله عزیز قدری بیاندیشند و پیدا کنند که این  مفاهیم متعلق به چه عرصه ای از مارکسیسم ـ لنینیسم اند؟

15
·        ضمنا شعله خیلی خیلی دانا بهتر است بدانند که حکم زیر از کیست؟ 

«دموکراسی یکی از  فرم های دولت است.
دموکراسی یکی از انواع دولت است»

·        که بنظر شان خیلی سطحی جلوه می کند؟

16
·        از شعله عزیز چه پنهان که هر دو جمله از شخص شخیص لنین است و نه از خروشچف و غیره.

17
·        ضمنا نه استالین و نه خروشچف و نه دیگر سران حزب، بلحاظ نظری  چیزی به مارکسیسم ـ لنینیسم اضافه نکرده اند، نمی توانستند هم اضافه کنند.

18
·        این تعریف جنابعالی از دموکراسی، مبنی بر اینکه «حکومت یک طبقه بر طبقات دیگر دموکراسی آن طبقه نبوده، بلکه دیکتاتوری آن طبقه حاکم در آن اجتماع است»، نادرست و نادقیق و ناقص است.

·        جملات خود را لطلف کنید و بطور کامل به پایان ببرید:

19
·        دیکتاتوری هر طبقه بر طبقات اجتماعی دیگر، برای خود آن طبقه حاکمه، دموکراسی است:
·        چون این دیکتاتوری بر طبقات اجتماعی دیگر، برای خود طبقه حاکمه همه آزادی ها و حقوق لازمه را تأمین می کند.

20
·        امتحانش آسان است:
·        فقط کافی است با یکی از کارخانه داران حتی متوسط در دهات متروپول ها آشنا شوید.

21
·        دیکتاتوری روحانیت که بر ضد منافع طبقه حاکمه مربوطه نیست.
·        دیکتاتوری روحانیت برای طبقه حاکمه دموکراسی تمامعیار است:
·        بهشت برین است:
·        تا دل آخوندهای با و بی عمامه بخواهد حرمسرا، صیغه، عیش و عشرت و نوش و گردش و تفریح و آزادی بی حد و حصر هست.

22
·        ضمنا از شعله چه پنهان که به قول حریفی، تفاوت ماهوی میان استالین و خروشچف و غیره وجود نداشته است.
·        حالا شعله همه چیز دان بیاندیشند که دلیل تغییر سیاست حزب استالینیستی شوروی پس از مرگ استالین چه بوده است؟

پایان


[1]LENIN 25, 486 
[2] LENIN 25, 469

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر