درنگی
از
شین میم شین
میشِ بی آزار، زار و گرگِ مردم خوار چیر
بس غزالِ بند بر پا، حیله صیّاد داشت
گر نباشی چاکر و سَرور، برو کنجی بمیر!
کاین جهان بر چاکریّ و سروری بنیاد داشت
معنی تحت اللفظی:
در طبیعت و جامعه،
هرچه بی آزارتر، به همان اندازه زارتر
و هر چه درنده تر، به همان اندازه چیره تر.
طبیعت و جامعه و جهان مبتنی بر دوئآلیسم صید و صیاد و چاکر و سرور است.
حریف پسیمیست و نیهلیست
از سویی
پدیده ها و روندهای طبیعتی و جامعتی را تحریف می کند:
در قاموس او
موجودات طبیعی و جامعتی به دو دسته منجمد و بلور واره زیر طبقه بندی می شوند:
بی آزار و موذی
صید و صیاد
چاکر و سرور
همانطور که ذکرش گذشت، از این خبرها نیست.
روابط دیالک تیکی اند و نه دوئالیستی، مکانیکی و متافیزیکی.
اقطاب دیالک تیکی به یکدیگر تبدیل می شوند.
از انجماد و کریستالیته (بلور وارگی) خبری نیست.
همان شاهی که سرور بود، در سیستم مختصادت دیگر، چاکر بود.
حریف پسیمیست و نیهلیست
از سوی دیگر
میان پدیده ها و روندهای طبیعتی و جامعتی علامت تساوی می گذارد:
مثلا طبقه کارگر میش و صید قلمداد می شود و بورژوازی، گرگ و صیاد.
چنین کردوکاری مجاز نیست.
روندهای طبیعی
خودپو (بی سوبژکت) اند.
در حالیکه روندهای جامعتی، آگاهانه و سوبژکتمند اند.
حریف پسیمیست و نیهلیست
از سوی دیگر
طبقاتی بودن جامعه بشری را ازلیت و ابدیت می بخشد.
این ادعای او خرافه ای بیش نیست.
بشریت دهها هزار سال در جامعه بی طبقه به سر برده است
و
فردا مجددا در جامعه برابران به سر خواهد برد.
هر که خوانْد از دفترِ تاریخِ من لختی، گریست
من رهی رفتم که هرکس را همان ره، راه بود
گر بیاموزد ز من، آنکس که او آگاه نیست
یا به یاد آرد مرا، آنکس که او آگاه بود»
معنی تحت اللفظی:
اگر کسی صفحه ای از بیوگرافی من بخواند، گریه اش می گیرد.
چون راه من و او یکی است
و لذا اگر نادان باشد، از سرگذشت من، درس عبرت می گیرد و اگر دانا باشد، نام و رسم و راه مرا به خاطر می سپارد.
حریف پسیمیست و نیهلیست
در این آخرین ادعای خود، تجربه شخصی اش را تعمیم (عمومیت) می بخشد.
چنین کاری اصلا مجاز نیست.
اولا
استثناء همیشه وجود دارد.
ثانیا
تعیین کننده قاعده و کل و عام است و نه استثناء و جزء و خاص.
ثالثا
حتما نباید سرگذشت همه مثل او باشد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر