میم حجری
«صدای میرا»
( ۱۳۴۰ - ۱۳۴۷)
سعید سلطانپور
دشت بی آتش
تو برادر، آری
قفس خود را با گلهایی کاذب میآرایی
و
قفس خود را با گلهایی کاذب میآرایی
و
شکیبایی ننگینی را
در ظلام قفس کهنهی خود میپایی
در گمان تا سوی خورشید روی
به شبی دیگر میپیمایی
در ظلام قفس کهنهی خود میپایی
در گمان تا سوی خورشید روی
به شبی دیگر میپیمایی
معنی تحت اللفظی:
ایراد تو، این است
که
جامعه را به طرز کاذبی امی آرایی
و
تحت سیطره ارتجاع به آرامش می رسی.
در عالم خیال به سوی انقلاب می روی،
ولی عملا به دوام ارتجاع می کوشی.
۱
تو برادر،
آری
قفس خود را با گلهایی کاذب میآرایی
قفس خود را با گلهایی کاذب میآرایی
اینجا هم روی سخن سعید سلطانپور
با
توده کارگری ـ دهقانی ـ پیشه وری و توده ای ها ست
که
در
انقلاب ضد فئودالی سفید،
اجرای برنامه فرقه دموکرات آذربایجان و بخش ضد فئودالی برنامه حزب توده
را
می بینند
و
تأییدش و حتی حمایتش می کنند.
اگرچه دسته دسته سرکوب می شوند و به جوخه های اعدام سپرده می شوند.
سعید سلطانپور
تحلیل رئالیستی و راسیونالیستی (واقعگرایانه و خردگرایانه) جامعه
را
تزیین جامعه با گل های کاغذی و قلابی تصور و تصویر می کند.
ما اینجا با نوعی جنون
در
ضد انقلاب (ارتجاع) فئودالیستی ـ فدائیستی ـ فوندامنتالیستی
سر و کار داریم
که
طبیعی و طبقاتی و منطقی و قابل درک و توضیح است.
این جنون عنقلابی (جنون سرشته به خودفریبی و عوامفریبی عمدی)
به
تحقیر تئوری انقلابی
و
به
تجلیل تروریسم عنقلابی
می پردازد
و
تروریسم
را
پراتیک انقلابی
جا می زند
و
دل و دین جوانان و نوجوانان و روشنفکران فئودالی ـ خرده بورژوایی و بورژوایی ـ سنتی
را
می رباید.
همانطور که ذکرش گذشت،
فدائیان فئودالی
(چه اسلام و چه خلق)
را
می توان نمایندگان پراکتیسیسم (عمل گرایی) مبتذل و مزخرف محسوب داشت.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر