۱۴۰۲ اردیبهشت ۱۱, دوشنبه

درنگی در شعری از سعید سلطانپور (۱۰)

 

میم حجری

 «صدای میرا»
( ۱۳۴۰ - ۱۳۴۷)
  سعید سلطانپور
 دشت بی آتش
 
تو برادر، آری
قفس خود را با گل‌هایی کاذب می‌آرایی
و 
شکیبایی ننگینی را
در ظلام قفس کهنه‌ی خود می‌پایی

در گمان تا سوی خورشید روی

به شبی دیگر می‌پیمایی
 
معنی تحت اللفظی:
ایراد تو، این است
که
جامعه را به طرز کاذبی  امی آرایی 
و
تحت سیطره ارتجاع به آرامش می رسی.
در عالم خیال به سوی انقلاب می روی،
ولی عملا به دوام ارتجاع می کوشی.
 
 ۱
تو برادر،
 آری
قفس خود را با گل‌هایی کاذب می‌آرایی

 
اینجا هم روی سخن سعید سلطانپور 
با 
توده کارگری ـ دهقانی ـ پیشه وری و توده ای ها ست 
که 
در 
انقلاب ضد فئودالی سفید، 
اجرای برنامه فرقه دموکرات آذربایجان و بخش ضد فئودالی برنامه حزب توده
 را 
می بینند 
و 
تأییدش و حتی حمایتش می کنند.
اگرچه دسته دسته سرکوب می شوند و به جوخه های اعدام سپرده می شوند.

سعید سلطانپور  
تحلیل رئالیستی و راسیونالیستی (واقعگرایانه و خردگرایانه) جامعه
را
تزیین جامعه با گل های کاغذی و قلابی تصور و تصویر می کند.
 
ما اینجا با نوعی جنون
 در
 ضد انقلاب (ارتجاع) فئودالیستی ـ فدائیستی ـ فوندامنتالیستی 
سر و کار داریم
که
طبیعی و طبقاتی و منطقی و قابل درک و توضیح است.
 
این جنون عنقلابی (جنون سرشته به خودفریبی و عوامفریبی عمدی)
به 
تحقیر تئوری انقلابی 
و
به
تجلیل تروریسم عنقلابی 
می پردازد
و
تروریسم 
را 
پراتیک انقلابی 
جا می زند
و
دل و دین جوانان و نوجوانان و روشنفکران فئودالی ـ خرده بورژوایی و بورژوایی ـ سنتی
را
می رباید.
 
همانطور که ذکرش گذشت،
فدائیان فئودالی
(چه اسلام و چه خلق)
را
می توان نمایندگان پراکتیسیسم (عمل گرایی) مبتذل و مزخرف محسوب داشت.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر