دلایل خرکی حمایت امپریالیسم از فوندامنتالیسم چیز دیگری است.
چیست؟
دی ان آ
محتوای دوربین ها در ملأ عام
کنترل اعضای جامعه توسط طبقات حاکمه است.
استفاده از دوربین ها
شبیه به خدمت گرفتن اثر انگشت و دی ان آ و هوش مصنوعی و غیره در دادگستری و غیره است.
این چیزها
دستاوردهای علم وفن اند و شمشیر دولبه اند.
هم میتوانند مثبت باشند و در خدمت امنیت و سلامت و راحت جامعه باشند
و
هم
در خدمت اقلیت انگل باشند.
تعیین کننده
ماهیت طبقه حاکمه است.
اگر طبقه حاکمه
سگ توده باشد
اگر جامعه
جمهوری خلق باشد
هراسی نیست.
هراسناک زمانی است که طبقه حاکمه دشمن خونخوار خلق باشد
و
طویله
جنقوری اسلامی و یا عمارت اسلامی و غیره باشد.
ایراد اساسی این اندرز شیللر
این است که از پسند همگان معیار می سازد
و
نمی داند که معیار المعاییر چیست.
مثال:
لنین و چه و هوشی مین و جیاپ هم محبوبیت همگانی و حتی جهانی کسب می کنند
مائو هم.
پوتین هم.
ولی این کجا و آن کجا؟
دلایل کسب محبوبیت
می توانند متفاوت و حتی متضاد باشند.
تعیین کننده نه پسند و نفرت همگان
بلکه حقیقت خود موضع و نظر این و آن است
این طفلکی ها اصلا اطلاعاتی راجع ه مکاتب سیاسی-اقتصادی ندارند. فقط بهشون یاد دادن هرکس مخالف سلطنته بهش بگید "چپ" بزرگترهاشون صرفا به خاطر حقوق ماهیانه ای که از بنیاد دفاع از دموکراسیها میگیرن، شبانه روز توی تلویزیون های فارسی زبان اصرار دارن بگن جمهوری اسلامی یک نظام کمونیستیه!
رفیق آزاد
آره.
سطل ننه ات طلب ها
فرقی با سر تنت طلب ها ندارند.
در خریت با یکدیگر مسابقه گذاشته اند
حتی سواد خواندن و نوشتن ندارند.
سرتنت طلب ها البته مؤدب تر از سطل ننه ات طلب ها هستند
تو خیابون بنر بزرگ عکس #الداغی رو زدن نوشتن #شهید_غیرت ای حکومت خونخوار عشقش شهیدسازیه ، البته برای مردم نه خودشون وبچه هاشون
مرجان
مرده پرستی در کشور اجنه و اجامر
سابقه هزاران ساله دارد.
پس از ظهور فاشیسم و فوندامنتالیسم (خمینیسم و طالبانیسم و داعشیسم)
مدرنیزه شده است.
مرگ را شهادت جا زده اند
از شهادت
فضیلت اخلاقی به نیت خر پروری ساخته اند
و شهید راه ک. خر را ایدئالیزه کرده اند و به عرش اعلی برده اند.
در ادبیات فاشیستی
مثلا
در عشعار احمد شاملو
تعیین کننده
مرگ و مرده انتزاعی است.
فرق نمی کند که مرده و یا شهید چه کسی باشد و چه گرایشی داشته بااشد.
اگر شعبان و رمضان بی مخ هم بمیرند
عادولف
فوری برایشان مرثیه ای می سراید
و
ضمنا
خود را شهید زنده جا می زند
دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور)
دیالک تیک کاغذ و کلام
دیالک تیک درخت و بشر
دیالک تیک طبیعت و جامعه
جنگهای زرگری در عراق و لیبی و لبنان و افغانستان و سوریه و ایران و کشورهای افریقایی
بر سر اسد و دیو و دد که نیستند.
بر سر چیستند؟
اسیر خاکم و نفرین شکسته بالی را
که بسته راه به من ، آسمان خالی را
نزد ستاره ی فجر از جبین لیلی و قیس
به هم هنوز ، گره می زند لیالی را
ز ابر یائسه ، جای سؤال باران نیست
در او ببین و بدان راز خشکسالی را
به سیب سرخ رسیده بدل شده است ، انگار ،
شفق به خون زده ، خورشید پرتغالی را
دلم شکسته شد ، این بار هم نجات نداد
شراب عشق تو ، این کوزی سفالی را
همه حقیقت من ، سایه ایست بر دیوار
مگرد ، هان ! که نیابی من ِ مثالی را
به ناله کوک کند تا ترنّمم چون ساز ،
زمانه داد به من ، رنج گوشمالی را
هزار بار به تاراج رفت و من هر بار ،
ز عاج ساختم آن خانه ی خیالی را
پریده رنگ تر از خاطرات عمر من اند
مگر خزان زده سیب و ترنج قالی را ؟
نشان نیافتم این بار هم ز گمشده ام
هر آن چه پرسه زدم عشق و آن حوالی را
در آن غریبه به هر یاد ـ آن خراب آباد ـ
نمی شناخت دلم ، یک تن از اهالی را
بهار نیست ، زمستان پس از زمستان است
که خود به هم زده تقویم من ، توالی را
هنوز مسأله ات مرگ و زندگی است ، اگر
جواب می دهم این جمله ی سؤالی را :
نهاده ایم قدم ، از عدم به سوی عدم
حیات نام مده ، فصل انتقالی را
#حسين منزوي
هی مشد حسین منزوی چه انتظار عبثی داری؟ مگر میتوان از عدم به وجود امد؟ عدم، موجود گردد، این محال است. وجود از روز اول لایزال است
هنر نزد جن ـ قوریان است و بس.
تنها طریق حل مسائل
برای امپریالیسم و فاشیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم
ترور است و بس.
یکی از علامگان امپریالیسم
پیشنهاد ترور پوتین را داده است.
پوتینی که هر نفسکشی را حتی در خارج از طویله روسیه
هم ترور میکند و هم تروریزه می کند.
ترامپ با ترور سلیمان
به تحکیم حاکمیت جنقوریان خدمت کرد.
آن سان که از تروریستی
پهلوان جنرالی از قبیله دستان ساخته شد.
چون نیک بنگری همگی
جانی و جلادند.
اغلب گفته می شود که سه «دگرگونی» بزرگ در اندیشه، دیدگاه مرجعیت بشر را تهدید کرده است:
اول، «یوهان» کپرنیک اثبات کرد که زمین مرکز عالم نیست تا در پیرامون آن همه اجرام سماوی بچرخند.
دوم، «چارلز داروین» نشان داد که ما مرکز زنجیره حیات نیستیم، بلکه مانند همه مخلوقات، از اشکال دیگر حیات تکامل یافته ایم؛
و سوم، «زیگموند فروید» که ثابت کرد, ما اربابان خانه خود نیستیم، بیشتر رفتارهای ما توسط نیروهایی خارج از آگاهی و شعور ما کنترل و اداره می شوند.
شکی نیست شریک نظریه فروید که مورد اعتراف وی قرار نگرفته، «آرتور شوپنهاور» است. چرا که سالها قبل از تولد فروید، شوپنهاور مطرح کرده بود که ما با نیروهای زیست شناختی پیچیده ای هدایت می شویم و سپس خود را با این تفکر فریب می دهیم که ما آگاهانه اعمال خود را انتخاب می کنیم.
طوایل پسا سوسیالیستی
مثلا روسیه و اوکراین و لهستان و غیره
شبیه طوایل فوندامنتالیستی اند.
ضد امپریالیستی و ضد کمونیستی همزمان اند.
نه شرقی نه غربی اند.
ما این طوایل را
طوایل اولیگارشیستی مینامیم.
دیالک تیک فقر و ثروت مادی و فکری و فرهنگی
چرا؟
مشد هانا؟
فرق خر با بشر
پس
کجا ست؟
بشر
به برکت معرفت (شناخت) چیزی
نسبت بدان موضع می گیرد
و
خر
به دلیل خریت،
خنثی است.
نه موضع دارد،
نه منبر
و
نه سنگر.
کسب و کار خر
عرعر است
تا خران دیگر بشنوند و کیف خر کنند.
قرآن مملو از تناقضات دست و پا گیر است.
حسن قران
انتقاد از خود پیاپی است.
حافظ
مهمترین و منفی ترین صفت عرفا را
خودپرستی می داند.
حق هم دارد.
عرفا
در حرف خداپرست اند و در عمل خودپرست
انعکاس پرنده در آیینه آب
فرمی از انعکاس ماده در ماده است.
انعکاس
شالوده شناخت است.
انعکاس به قول لنین
خاصیت ماده است.
ابن بدان معنی است که همه چیز هستی
آیینه یکدیگرند.
یعنی
جهان ما
جهان آیینه ها ست.
معلمین
هم باید مفاهیم رشته مربوطه را
پیشاپیش
تعریف کنند
و
بعد هارت و پورت کنند.
مفاهیم
آجرهای اولیه عمارت اندیشه اند.
معلمین
توان تفکر ندارند.
خر پرورند
به همین دلیل جامعه بشری
طویله شده است.
همه باید تفکر مفهومی را یعنی مارکسیسم را به هر مشقتی هم که باشد
بیاموزند
تا أدم شوند.
فلسفه مارکسیستی باید توده ای شود
همه باید فیلسوف شوند
از دیده برون مشو که نوری ،
وز سینه جدا مشو که جانی
مولانا
معنی تحت اللفظی:
تو نور دیده و جان سینه ای
هر دو مفهوم مولانا خرافی اند. .
نو ر دیده به چه معنی است.
دیده که منبع نور نیست.
منبع نور بودن هم که به معنی دیدن نیست.
مثاال:
خورشید منبع نور است
ولی بیننده این و آن که نیست.
این خرافه مبتنی بر بی خبری از تئوری انعکاس است.
چشم موجود زنده
شبیه آیینه است و چیزهای دور و بر آن عکس می اندازند
و مغز پس از تجزیه و تحلیل و ترکیب عکس ها
به شناخت آنها نایل می آید.
جان ویا روح هم در سینه نیست.
روح و یا شعور انعکاس واقعیت عینی در ایینه ذهن است
اینهم به معنی ارسال سیگنال های حسی به مغز و تجزیه و تحلیل و ترکیب سیگنال ها توسط مغز است.
شالوده و پایه و اساس زندگی
هم
نه قلب ،
بلکه سلول ها هستند که موجودات ذره بینی اند.
عمارت اندام موجودات از آجرهای سلولی ساخته شده است.
اگر نتوانی چیزی را به زبان ساده توضیح دهی،
بدان معنی است که تو آن چیز را نفهمیده ای
فرنگی
هی فرنگی
چگونه می توان موضوعی را توضیح داد؟
مثلا توضیح تشکیل مولکول آب به زبان ساده چگونه خواهد بود؟
مخاطب تو باید تعریف مفاهیم شیمیایی را پیشاپیش بداند تا توضیح تو را به زبان ساده خرفهم بفهمد.
مثلا تعریف اتم، پروتون، الکترون، اکسیژن، هیدروژن، اکسیداسیون، احیا و ... را.
هیچ شیمیستی قادر به توضیح ساده و خرفهم نخواهد بود.
خلایق
چه بسا
بیگانه با مفاهیم اند
و
توان حرف زدن ندارند.
خیال میکنند که حرف می زنند.
۹۹ درصد حرف ها اصلا حرف نیستند.
مثال:
نشستم یک ساعت گریه کردم
جای فلانی خالی است.
لعنت بر سیدعلی
این چیزها که حرف نیستند.
یک قانون فزیکی باید زیبایی ریاضی داشته باشد.
فرنگی
قانون چیست؟
قانون چه ربطی به زشتی و زیبایی دارد؟
ضمنا
منظور از زیبایی مته متیکی چیست؟
مثلا کدام فرمول مته متیکی زشت و یا زیبا ست؟
استه تیک (زشتی و زیبایی شناسی) خودش قوانین خاص خود را دارد. مراجعه کنید به قانون
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5810
قانون
۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12519
۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12524
۳
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12526
پایان
فریدریش شیللر
هنرمند و متفکر انقلابی آلمان
همانیدش کانت
به ساز همه نرقص.
پسند همه بودن
عیب است و نه حسن.
من که چشمم نخورد اب
از این «من»، «ما» ها
نان شان
گرم
آب شان
سرد
مشت شان
در جیب است
حرف شان اما از فتح الفتوح است هنوز.
هارت است و پورت است هنوز
بحران کنونی
بحران عمومی سرمایه داری است.
این بحران
از اواخر قرن نوزدهم
با ج. ج. اول شروع شده است
و
ذره ذره جامعه سرمایه درای را در برگرفته است.
مراجعه کنید به بحران عمومی سرمایه داری
در دایرة المعارف روشنگری
نقاش ساده لوح و سطحی عندیش بوده است.
این چیزها ربطی به جنسیت ندارند.
زن و نر نمی شناسند.
شعور حاکم در هر طویله
شعور طبقه حاکمه است.
می نی ژوپ فرق ماهوی با حجاب ندارد.
طبقه حاکمه در زمان شاه
با مینی ژوپ
تظاهر به مدرنیته می کند و پوز توخالی می دهد
بی انکه مدرن باشد و مدرنیته را به رسمیت بشناسد.
حجاب
در زمان شیخ
تظاهر به سنت است
بی انکه طبقه حاکمه سنتگرا باشد
شیخ با ماشین ضد گلوله مدرن حرکت می کند و نه با خر و قاطر و اسب و درشکه.
شاه به زیارت امام رضا و بتکده کعبه می رود و امام زمان را در خواب می بیند و کمترین خبری از روشنگری و رنسانس ندارد.
در زمان شاه
داشتن کتاب
خطرناک تر از خواندنش بود.
خیلی ها را به جرم داشتن کتاب مجاز و قابل خرید و فروش در بازار مثلا اوسنه بابا ریحان
زجرکش می کردند.
امام زاده شیخ فرق ماهوی با کتابخانه شاه ندارد.
سطل ننه ات طلب ها
هوش موشی حتی ندارند.
و
در بیهوشی کمترین فرقی با سر تنت طلب ها ندارند.
آره.
دانش = انعکاس واقعیت عینی در روند پراتیک و به برکت پراتیک.
واقعیت عینی
اما لایتناهی است
و
برای انعکاس لایتناهی
بی نهایت زمان لازم است
بخش اعظم حرف ها و حرکات و سکنات در قرن ۲۱
فرمال و چه بسا فرمالیته اند.
هگل از فرمالیسم محض
سخن گفته است.
محتوای همه چیز
پوک و متعفن و متهوع می شود
اما فرم و ظاهر و سطح همه چیز
شفاف و براق و دلربا و زیبا.
اینجا
سنت در مقابل تجدد علم می شود.
ولی فرق ماهوی بین سنت گرایان و متجددان وجود ندارد.
هر دو توخالی اند.
به زبان سعدی
هر دو صورتند
با بی سیرتی یکسان.
با هیچکدام ازا ین صور
نمیتوان یک لحظه هم صحبت شد
چه رسد به همزیستی.
برهوتند
چه می نی ژوپ و چه محجب
چه شاه الله و چه حزب الله و چه مجاهدین الله
برف پیری می نشیند بر سرم
همچنان طبعم جوانی می کند
ماجرای دل نمی گفتم به خلق
آب چشمم ترجمانی می کند
معنی تحت اللفظی:
پیر می شوم
ولی خیال می کنم که همچنان جوانم
دلدادگی ام را نشان کسی نمی دهم
ولی اشک دستم را رو می کند.
آره.
ترفند غریزه حفظ نفس همین است:
موجود زنده
باورش نمی شود که پیر و زشت و ضعیف و زمینگیر شده است.
خیال میکند که همیشه همان است که بوده است.
بدین طریق
تحمل سقوط
تسهیل می شود.
غرایز بهترین یار موجودات اند.
شاهکارند.
چرا.
خیلی از جنقوریان از دیرباز ساکن لبنان بوده اند.
مثلا یزدی و چمران و غیره.
خمینی و اذنابش
ساکن عراق بوده اند.
خیلی از جنقوریان
با لبنانیان حتی قوم و خویش شده اند.
احتمالا داماد سلیمان از حزب الله لبنان است.
دهها هزار آذربایجانی
پس از شکست انقلاب دموکراتیک در آذریایجان
از دست جلادان شاه
به اتحاد شوروی پناهنده شده بودند.
خدا از متکبران خوشش نمی آید.
سوره لقمان
سوره لقمان
را باید تحلیل کرد.
سوره لقمان
احتمالا مجموعه اندرزهای لقمان به فرزندش است.
لقمان
در این آیه
فرزندش را به تواضع و فروتنی فرا می خواند.
در سوره لقمان
اخلاق نظام برده داری تبلیغ می شود.
فرمان دستگیری ترامپ
چرا اینقدر عجله دارند؟
سلیمان را دو سال قبل کشته اند.
کیرکگارد
مقایسه
پایان خوشبختی
و
آغاز ناخشنودی است.
عجب بدبختی است.
بستگی به این دارد که
چه چیزی با چه چیز دیگری مورد مقایسه قرار گیرد.
به همین دلیل
کسب و کار شبانه روزی رسانه های امپریالیستی مقایسه مثلا آلمان با بنگلادش و نپال است.
ضمنا
مقایسه ساده ترین روش برای شناخت بخور و نمیر چیزها ست.
اگر مقایسه را از خلایق بگیرند
به همان روز می افتند که کیرکگارد افتاده است
که به عوض اندیشه
عرعر می کند.
اقتصاد اما مال خر است.
اگر اقتصاد مهم تر از حجاب است
این بدان معنی است که ایران شده عیران
و
خلایق شده اند بلا نسبت بعضیها
خر
سادگی کردند ملت در قفس
تا که شد ظلم خدا، بر بینفس
«سادگی» همان است که کلاه سرشان رفته! چون اصل به وجود آمدن ظالم منبعث از کار انبیاء است که آنها یا مستقیم یا غیرمستقیم حکام را بر مردم مسلط کردند و مردم ناخواسته در قفس خفقان رفتند.
بروجردی
بروجردی تنها چیزی که بلد نیست
زبان فارسی است.
منظورش احتمالا این است که دلیل اسارت بنی بشر
ساده لوحی او ست.
انبیا به نظر بروجردیان
ظالمان را بر خلایق مسلط کرده اند و خلایق را به قفس انداخته اند.
عجب روشنفکرانی جنقوری اسلامی در دامن الوده اش پرورده است
کجا ست انکه دگر ره صلای عقل زند
که جان ما ست هوادار آن شعور و سرود.
خدا خودش متکبر تر از هر متکبری است.
هی شعبان
کسانی که اجامر جماران را روی کار آورده اند
فرقی با تو نداشته اند.
نمونه اش ولایتی است که توان خواندن بیتی از حافظ را ندارد.
انقلاب سفید شاهنشاه تو هم
وصایای انقلاب در خون خفته فرقه دموکرات و بخش ضد فئودالی برنامه حزب بزرگ توده بوده است.
جلاد هر انقلاب
بالاجبار
مجری وصایای انقلاب مغلوب است.
اجامر جماران هم در این ۴۳ سال
وصایای انقلاب سفید مغلوب را اجرا میکنند.
جنقوری اسلامی
کاپیتالیستی تر از زمان شاه است.
حتی زنان و دختران مردم را اجاره می دهند تا خرمن دلار درو کنند و به حساب های بانکی در خارج واریز کنند.
مثل شاه که واریز کرده است
توله هر کس
ضد دیالک تیکی او ست.
اگر ضد دیالک تیکی او نباشد
نامشروع است.
حتی کریم گفته است:
انما اولادکم فتنه عدو لکم
توله های تان
اسباب آزمایش شما و دشمنان تان اند
جامعه و جهانی به نام جامعه و جهان اسلام و یهودیت و مسیحیت و بودیسم و غیره وجود ندارد.
جامعه و جهان
فقط می تواند
طبقاتی باشد و نه مذهبی.
این مناسبات تولیدی حاکم است که ماهیت جامعه و جهان را تعیین می کند و نه مذهب رایج که چیزی روبنایی است و تابع زیربنای اقتصادی است.
مثال:
همین اسلام
هم در جامعه برده داری
وجود داشته
هم در جامعه فئودالی
و
اکنون در جامعه سرمایه داری
و
فردا در جامعه کمونیستی وجود خواهد داشت.
ضمنا
اسلام برای اعضای جامعه
چیز واحد و همگون و یکسانی نیست.
اسلام رعایا کجا و اسلام اربابان کجا؟
اسلام تهیدستان کجا و اسلام تجار کجا؟
کسانی که خرافه های جامعه اسلامی را نشخوار می کنند
روی کله شان راه می روند و نه روی دو پای شان
به همین دلیل
همه چیز را وارونه می بینند.
وينسنت
فقط نقاشی باعث شد تمام نوری را که هنوز در تاریکی وجود دارد ببينم ..!
ونسان ونگوگ
این ادعای ونگوگ به چه معنی است؟
وجود نور در ظلمت
به عبارت علمی تر
دیالک تیک نور وظلمت
چیزی عینی است.
به عبارت دیگر
ظلمت
همیشه
نور در آستین دارد.
عکس اینهم صادق است:
نور هم همیشه
ظلمت در آستین دارد.
نور و ظلمت به یکدیگر تبدیل می شوند.
برای درک دیالک تیک نورو ظلمت حتما نباید نقاش بود.
اتفاقا
هنر
عقب مانده ترین فرم شناخت و شعور است.
هنر شناخت و شعوری است که در سطح پدیده ها پرسه می زند و جنبه های مرئی و سطحی و ساده واقعیت عینی را منعکس می کند.
به همین دلیل کلید در گنجینه های نهان در آثار هنری
تحلیل مارکسیستی آنها است
حقیقت
فی نفسه
ارجمند است.
ارجمندتر از حقیقت
اما
کشف حقیقت است.
الکساندر هومبولت
عالم الاشیاء
هی هومبولت
کشف حقیقت
هرگز نمی تواند ارجمندتر از خود حقیقت باشد.
حقیقت برای خردگرایان
مثل خدا برای مؤمنان و آب و نان برای تشنگان و گرسنگان است.
کشف خدا و آب و نان که نمیتواند ارجمندتر از خود خدا و آب و نان باشد.
بالاتر از حقیقت
اوتوریته و مرجعی وجود ندارد.
خردگرایان
با حقیقت می افتند و برمی خیزند.
حقیقت
تنها دگ دگم ستیز پرولتاریا ست.
درد دل استاد ابتهاج شاعر مردمی
زبان در جهان ای خردمند چیست
گر ارگان تبیین اندیشه نیست؟
سایه خیال می کند که زبان خالق اندیشه است.
و
در انتقاد از خود
از ضعف زبان دم می زند.
سایه هنوز نمیداند که واژه از کجا می آید و اندیشه از کجا؟
زبان ارگان تبیین اندیشه است.
به همان سان که پا
ارگان رفتن و در رفتن از جهنم جنقوری اسلامی است.
پا که رفت و در رفت تراوش نمی کند تا زبان واژه و اندیشه تراوش کند.
ارگان اندیشیدن
مغز است
و
اندیشیدن هنری است که باید به مشقتی فراگرفته شود.
به قول حریفی
تفکر
یا تفکر مفهومی است
و
یا
اصلا تفکر نیست
آه ای بخت برگشتگان!
برادرتان را میزنند و شما پلک میفشارید!
مجروح فریاد میکشد و شما سکوت میکنید؟
سفّاک، راست راست میچرخد و قربانی انتخاب میکند و شما میگویید:
کاری به کار ما ندارد، پس متوجه خویشاش نسازیم.
این چه شهریست و شما چه قماش انسانهایی هستید!
وقتی در شهری ستمی روا میشود
مردم باید بشورند
و در جایی که طغیان نباشد
همان به که شهر نابود شود
در شعلههای آتش
از آن پیشتر که شب پرده بر اندازد.
برتولت_برشت
چه زود
دیر می شود
و
چشم پیر می شود.
برای دیدن
باز و بسته بودن چشم
کافی نیست.
توده باید توان خوداندیشی کسب کند
و
مشاهدات خود را از بصیرت و صراحت طبقاتی بگذراند.
تفاوت میان زل زدن و دیدن
از زمین تا آسمان است.
برای روشنگری علمی و انقلابی
بدیلی وجود ندارد.
اگر به کوچه ما آمدی
چراغ بیار.
بنی بشر را می توان کشت
ولی نظر را نمیت وان.
سوفوکل
چرا
خیلی هم خوب می شود
نظر را کشت.
نیستی تا ببینی که نظر از ریشه
به آتش کشیده می شود و بشر خر می شود وشب و روز
عرعر می کند
خطا
به تنهایی
وجود ندارد
خطا در دیالک تیک خریت و خطا وجود دارد.
خطا
ضمنا
بی دلیل نیست.
دلیل خطا
قبل از همه
خریت است.
اگر خر، ترک خریت نکند
نمیتواند از خطا درس بگیرد و از تکرار خطا
پرهیز کند.
برای پرهیز از تکرار خطا
چاره ای جز ترک خریت
نیست.
یعنی
روشنگری علمی و انقلابی
بی آلترناتیو است
واجب تر از آب و نان شب است.
یعنی
بدون انتقتد از خود
انتقاد اجتماعی محال است
از انقلاب تا عنگلاب (رستاوراسیون)
انقلاب با عنگلاب تفاوت عظیمی دارد.
مثال:
لنین
انقلاب را رهبری کرده است
و
گربه چف و پوتین و پالان
عنگلاب را رهبری می کنند.
روحانیت
مرتجع مطلق است.
در عنگلاب اسلامی
ارتجاع سرخ و سیاه
بر انقلباب سفید پیروز شده است.
انقلاب سفید
شکست خورده است.
شاه
شخصیتی انقلابی بوده است.
خمینی وخامنه ای اجامری ارتجاعی اند.
شاه و شیخ
ضد یکدیگرند .
شازده هم مترقی تر و متمدن تر و راسیونال تر از سیدعلی و اذناب او ست.
امپریایلسم
هم
مترقی تر و متدن تر و راسیونال تر از فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم مثلا پوتیینسم و پالانیسم و عردوغانیسم و طالبانبسم و داعشیسم است.
از انقلاب تا عنگلاب (رستاوراسیون)
انقلاب با عنگلاب تفاوت عظیمی دارد.
مثال:
لنین
انقلاب را رهبری کرده است
و
گربه چف و پوتین و پالان
عنگلاب را رهبری می کنند.
روحانیت
مرتجع مطلق است.
در عنگلاب اسلامی
ارتجاع سرخ و سیاه
بر انقلباب سفید پیروز شده است.
انقلاب سفید
شکست خورده است.
شاه
شخصیتی انقلابی بوده است.
خمینی وخامنه ای اجامری ارتجاعی اند.
شاه و شیخ
ضد یکدیگرند .
شازده هم مترقی تر و متمدن تر و راسیونال تر از سیدعلی و اذناب او ست.
امپریایلسم
هم
مترقی تر و متدن تر و راسیونال تر از فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم مثلا پوتیینسم و پالانیسم و عردوغانیسم و طالبانبسم و داعشیسم است.
زباله ناصر مکارم شیرازی تحت عنوان فیلسوف نما ها
توسط دولت در ان زمان
جایزه سطل ننه ات طلبی گرفته است.
در فیلسوف نما ها
مارکس
فیلسوفنما جا زده می شود و حزب توده
حزب آدمکشان.
تو هم جای شاه بودی
به هر زباله ضد توده ای
جایزه می دادی.
درنگی
در
دیالک تیک تئوری و پراتیک،
دیالک تیک امپریایلسم و فاشیسم
و
دیالک تیک فئودالیسم و فوندامنتالیسم
شوپنهاور معلم نیچه بوده است.
رابطه شوپنهاور با نیچه
شبیه رابطه بروجردی با خمینی
و
رابطه هدایت با شاملو
بوده است.
به لحاظ تئوری (وتئولوژی)
فرقی میان شوپنهاور و نیچه
و
بروجردی و خمینی
و
هدایت و شاملو
وجود نداشته است.
فرق شان در جامه عمل پوشاندن به تئوری و یا فقه (تئولوژی) بوده است:
شوپنهاور و هدایت و بروجری
طبقه اجتماعی در حال زوال را
بورژوازی و اشراف فئودال و روحانی ایستاده بر لب گور تاریخی خود
را
قطع امید می کنند و دعوت به کفن و دفن داوطلبانه می کنند.
هدایت و کافکا و غیره
حتی خودشان پیشاپیش وارد گور می شوند تا سرمشق شوند.
نیچه و شاملو و خمینی
اما نهی از رفتن به گور می کنند
و
با شعر و شعار و هارت و پورت و خردستیزی بی شرمانه
ارتجاع ایستاده بر لب گور تاریخی خود را
شیر می کنند و به جنگ پرولتاریا می فرستند.
دیالک تیک آشنا و بیگانه
از دیالک تیک های اشرافیت فئودالی و روحانی است.
هر کس در قلمرو خان معینی باشد
اشنا تلقی می شود
و
هر کس در قلمرو خوانین دیگرباشد،
بیگانه.
ضمنا دیالک تیک آشنا و بیگانه
به عنوان دیالک تیک دوست و دشمن قلمداد می شود
که
نه اعتبار علمی دارد
و
نه اعتبار تجربی و عملی.
در هر قدمی که بر میداریم سعی کنیم ذهن و قلب مان را
به هم برسانیم زیرا در ذهن اراده وجود دارد
و در قلب وجدان
سرور سروش
قلب
ارگان پمپاژ خون در رگ های اندام است.
و
نه
خورجین وجدان.
ضمنا
منظور از وجدان چیست؟
بنشینیم و بیندیشیم.
اراده به چه معنی است؟
پرولتاریا
وطن ندارد.
چه رسد
به
ما
که سگان پرولتاریا هستیم.
وطن پرولتاریا
با غصب وسایل تولیدش
غصب شده است.
با جامعتی کردن مالکیت بر وسایل تولید،
پرولتاریا وطنش را هم بازپس خواهد گرفت.
از دیر زمانی
وقتی وطن طبقات حاکمه
توسط طبقات حاکمه دیگر
مورد حمله قرار می گیرد
و
طبقات حاکمه به خون خلق نیاز پیدا می کنند،
به توده بی وطن
دفاع از وطن را
تجویز و تحمیل می کنند.
ضمنا
توله های خود را به ممالک شیاطین بزرگ و بزرگتر می فرستند و وطن شان را هم به صورت دفترچه بانکی در چمدانش می گذارند.
شاهکار.
هنر نزد جن ـ قوریان است و بس.
سکنه جنقوری
تعریف علمی مفاهیم را نمی دانند.
مثلا معنی انتخاب را نمی دانند.
زنده باد.
بالاخره
کسی پیدا شد که متوجه ذلت فکری سکنه جنقوری بشود.
رامسری ها حکایتی دارند که شنیدنی است.
روزی حاکمی گوز دادن را ممنوع اعلام کرده بود
و
خلایق عنقلاب کردند و پس از کشته شدن صدها نفر و زحمی دند هزاارن نفر دیگر
چس دادن آزاد شد.
نقل به مضمون
شخصی مرده بود.
هنگام تلقین دادن او، دانائی نزد شیخ آمد و بدو گفت:
یا شیخ این مرد در زمان حیاتش یک بار مرا با چوبی کتک زد ، چون زورم به او نرسید نتوانستم انتقام خود را از او بگیرم، حالا که مرده می خواهم او را چند ضربه چوب بزنم تا دردی را که من کشیده ام او هم بکشد و گناه کتکی را که به من زده با خود نبرد.
شیخ رو به ان مرد کرد و گفت:
تو مگر مجنونی. این که مرده است و درد چوبی را که به او می زنی نمی فهمد. تا زنده بود باید انتقامت را می گرفتی.
مرد رو به شیخ کرد و گفت:
چگونه است که صدای تشهد تو را می شنود و می فهمد اما درد چوب مرا نمی فهمد! ؟
عبید زاکانی
کنیز چیست؟
کنیز = برده و یا بنده و یا عبد و یا رهی مؤنث.
در نظام برده داری
برده
مملوک است.
خرید و فروش می شود.
ابزار سخنگو ست (ارسطو)
مثل گاو و گاوآهن است.
همانطور که میتوان گاو گاوآهن خود را در اخیتار کسی قرار داد،
برده و کنیز خود را هم قرار می دهند.
شلاق می زنند.
حتی گردن می زنند.
مورد هر سوء استفاده که خواستند قرار می دهند.
فقط امام صادق که نیست.
در همین ایلات متحده امریکا
سیاهپوستان برده بوده اند.
چه زن و چه مرد.
هنوز هم طرفداران ترامپو کوکلوس کلان و غیره
در صد احیای مناسبات برده داری اند.
عشقی که برپایۀ ترس یا طمع استوار باشد دوستی ببار نمی آورد.
افلاتون
هی افلاطون
عشق که امری ارادی و اختیاری و انتخابی و آگاهانه نیست.
خری را می بینی و دلت از دست می رود.
اصلا نمی دانی که چرا دل صاحب مرده از دستت رفته است.
ترس و طمع فقط در زمینه برقراری رابطه حساب شده قابل بحث است و نه در رابطه با عشق.
اینکه عوامفریبان در این جور موارد
دم از عشق می زنند
ربطی به عشق ندارد.
یکی از معایب رفتاری خیلی ها
فراموش کردن افکار و گیر دادن به افراد است.
خط مشی شازده در رابطه با نیروهای سرکوب جنقوری اسلامی
فی نفسه درست است:
تفرقه افکندن در بازوی مسلح رژیم حاکم.
جلب بخشی از سپاه و بسیج و غیره
این طرز برخورد
در همه جا به خدمت گرفته می شود.
مثال:
امپریالیسم بین ج. خ. چین و اتحاد شوروی نفاق افکند و بعد حساب اتحاد شوروی را حسابی رسید.
حالا هم در حوالی ج. خ. چین
با هر ننه قمری پیمان اتحاد می بندد و مانور می دهد تا ج. خ. چین را سرنگون سازد.
شعار شازده
تفاوت در عندیشه و وحدت در عمل است.
شازده حتی با کموینست ها که در کره مریخ سکونت دارند
حاضر به وحدت است.
سال ۶۷ اون همه اعدام کردن چی شد؟ الان هم همونطور تا وقتی ما سکوت کنیم همینه
ماری
اعدام های سال ۶۷
محتوای دیگری داشته اند.
محتوای بخش اول اعدام ها
جنگ داخلی میان دو جناح تشیع حشری بود.
جنگ داخلی بین حزب الله و مجاهدین الله
محتوای بخش دوم اعدام ها
مبارزه طبقاتی بود
مبارزه طبقاتی میان اشراف فئودال و بورژوازی سنتی و پرولتاریا و یا حزب توده بود.
اعدام ها در این ۳۰ سال اخیر
بیهوده بوده اند
کسی این زباله ها را تهدید نکرده است.
شعارها را ببینی
متوجه ماجرا می شوی.
آره.
سرور سروشی
یکی هم به همین نام بود که همه پل ها را پشت سر لشگرش به اتش کشیده بود
تا کسی جز حمله اجباری
گزینه ای نداشته باشد.
اگر شکست می خورد از این افسانه ها برایش اختراع نمی کردند.
مدودف: گزینهای جز حذف فیزیکی زلنسکی باقی نمانده است
نایب رئیس شورای امنیت روسیه:
پس از حمله تروریستی امروز برای ترور پوتین، هیچ گزینهای به جز حذف فیزیکی زلنسکی (رئیسجمهور اوکراین) و گروه او باقی نمانده است.
وجه مشترک مهم اولیگارشیسم با فاشیسم و فوندامنتالیسم شیعی و سنی
این است
که
جز ترور
برای حل مسائل ریز و درشت
راهی نمی شناسند.
جارلی چاپلین در اثر ماندگارش تحت عنوان دیکتاتور بزرگ
همین وجه مشترک را به سخره گرفته است:
به ایة الله هیتلر گزارش میدهند:
کارگران اعتصاب کرده اند
فرمان می دهد:
اعدام شان کنید.
امروز و در واقع دیروز جهان گل بنهد بر سر گورش.
سکنه جنقوری اکنون در بند بند تنبانند.
عنقلاب شان هم بند تنبانی است
توسط عنقلابیون.
انقلابیون به ترور متوسل نمی شوند.
ادامه دارد.
۱۴۰۲ اردیبهشت ۲۰, چهارشنبه
کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۱۲)
میم حجری
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر