۱۴۰۲ خرداد ۵, جمعه

درنگی در اندیشه ای از آرتور شوپنهاور (۶) (بخش آخر)

 

آرتور شوپنهاور 

(۱۷۸۸ ـ ۱۸۶۰)
فیلسوف، نویسنده و استاد در مدارس عالی آلمان
 

میم حجری

 

۱

با وجود نكبت بار بودن زندگی

 اراده زيستن، كور و نابخردانه و ناخوداگاه 

آفريننده وحشت از مرگ است.

  

معنی تحت اللفظی:

زندگی نکبت بار است.

اما 

اراده زندگی

کور و خردستیز و خر است.

به همین دلیل، به عوض استقبال از مرگ، وحشت از مرگ می آفریند.

دلیل استنتاجات خرکی و خردستیزانه شوپنهاور،

تحریف مفاهیم است.

اگر به عوض خرافه مفهوم اراده زندگی،

غریزه حفظ نفس

را

می گذاشت،

دچار تناقض نمی گشت.

غریزه حفظ نفس پاسدار سرسخت و سمج زندگی است.

طبیعی است که مخالف سرسخت و سمج مرگ باشد.

غریزه حفظ نفس

را

حتی فقهای قرون وسطی می شناختند.

اینکه فیلسوف امپریالیسم در اواخر قرن نوزده،  

غریزه حفظ نفس

را 

نمی شناسد،

شرم انگیز است.

 

شرم انگیزتر

تحریف لیاقت غریزه حفظ نفس

است.

غرایز طبیعی در نباتات و جانوران و انسان

نه خر و خردستیز و کور، بلکه برعکس، خردمند و خردگرا و بینا و بصیرند.

خرد

چه بسا

نتیجه توسعه و تکامل غرایز طبیعی در روند کار است.

 

مثال:

حتی دیدن چلوکباب و یا اندیشیدن به سکس،  در طرفة العینی واکنش غریزی در پی دارد.

این اگر نشانه بیداری و هشیاری خارق العاده غرایز نیست، پس چیست؟


۲

 زندگی مصيبت است 

از آنرو كه كه پاندولی پيوسته در نوسان، ميان رنج و ملال است.

 

اکنون معلوم می شود که شوپنهاور نه تنها یکسو نگر و یکجانبه بین، بلکه علاوه بر آن بی خبر از دیالک تیک هگل و مارکس است.

زندگی نه رنج و ملال محض،

بلکه به قول مارکس،

 دیالک تیکی از ریاضت و لذت است.  

حتی صدها سال قبل، سعدی می دانست:

زندگی دیالک تیکی از شادی و غم، رنج و گنج است.


۳

هستی مصيبت است 

زيرا بر اساس تنازع بقاست.

 

این ترجمه غلطی است.

ویرایش:

حیات، مصیبت است.

چون مبتنی بر تنازع بقا ست.

 

منظور شوپنهاور، نه هستی، بلکه حیات است.

حیات و یا زندگی به نظر او، مصیبت است.

چون مبتنی بر تنازع بقا ست.


اکنون معلوم می شود که شوپنهاور، نه مفهوم داروینیستی تنازع بقا را فهمیده و نه مفهوم مارکسیستی مبارزه طبقاتی را.

تنازع بقا در طبیعت (در عالم نباتات و جانوران و میکرو موجودات)

به توسعه و تکامل و تکمیل و استکمال و بهتر شدن نسل اندر نسل  نباتات و جانوران منجر می شود.

مثلا بهترین گوزن جفتگیری می کند و ژن هایش را به نسل بعدی منتقل می کند.

بدین طریق در نردبان توسعه، هر نسل جدیدی بهتر از نسل قدیم می گردد.

مبارزه طبقاتی در جامعه بشری

هم

لکوموتیو تاریخ است.

مبارزه طبقاتی در جامعه بشری

 قطار تاریخ را بالاتر و بالاتر می برد.

از جامعه برده داری و فئودالی،  

جامعه سرمایه داری و بعد سوسیالیستی پدید می آید 

و

 درد و رنج و ریاضت بشری کاهش می یابد.

زندگی نیاکان شوپنهاور در عهد بوق و چپق کجا و زندگی کنونی ما کجا.

 

پایان

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر